به گزارش سرویس ترجمه ایمنا، بهطور کلی خودکنترلی عبارت است از داشتن تسلط و کنترل روی خود بر اساس هر ونه تمایلات و سلایق فردی، بهگونهای که خواستهها متعادل باشد و هیچگونه افراط و تفریطی در آنها مشاهده نشود. در واقع علم روانشناسی خودکنترلی را بهعنوان توانایی تحمل احساسات، انگیزهها و رفتارهای شخصی برای رسیدن به اهداف بلندمدت تعریف میکند. میل به خودکنترلی (DSC) نشاندهنده تمایل به داشتن توانایی بهبودیافته در کنترل خود است. این میل تحت تأثیر خواستههای اجتماعی، فرهنگی و همچنین انگیزههای درونی قرار دارد.
با این حال کمک به افراد در زمینه داشتن کنترل بیشتر روی خود، چالشی دشوار به حساب میآید و همچون آموزش در هر زمینهای، آموزش خودکنترلی نیز در وهله اول نیازمند پاسخگویی به این سوال است که آیا فرد به شخصه تمایلی برای یادگیری آن دارد و میخواهد روی خود کنترل داشته باشد یا نه. مطالعات جدید که بهمنظور کشف عناصر مؤثر در بهبود تجربه خودکنترلی افراد صورت گرفته، حاکی است که تمایل انسانها نسبت به داشتن خودکنترلی با یکدیگر متفاوت است. در این مطالعه که بهصورت مشترک توسط محققان دانشگاه " کوئینزلند" استرالیا و دانشگاه "تگزاستک" ایالاتمتحدهآمریکا انجام گرفته است، بعضی از عوامل مؤثر بر خودکنترلی شناسایی شده است.
این مطالعه شامل چهار بخش جداگانه بود که در تمامی آنها، مشارکتکنندگانی که خودکنترلی پایینی داشتند، دارای میل به خودکنترلی یا DSC بیشتری بودند. در واقع افرادی که بهطور مزمن خودکنترلی کمی دارند آرزو میکنند که کاش تسلط بیشتری روی خود داشتند (بخش کمبود). مهمتر از همه اینکه در هر چهار بخش مطالعه مشخص شد میل به خودکنترلی همچنین به این احساس افراد بستگی دارد که آنها برای دستیابی به اهداف فعلی خود به خودکنترلی نیاز داشته باشند (بخش ضرورت). به عبارتی میتوان گفت که شرکتکنندگان با کمبود خودکنترلی و ضرورت وجود خودکنترلی مواجه بودند.
در مطالعه اول، ضرورت با ترس بیشتر از شکست در رسیدن به اهداف بیان شد و در مطالعه دوم با ارتباط میان میل به خودکنترلی با دستیابی به اهداف در آیندهای نزدیک. در مطالعات سوم و چهارم از طرحهای آزمایشی بهره گرفته و نشان داده شد که تأیید وجود ارتباط میان خودکنترلی و دستیابی به اهداف فعلی (مثلاً وجود آگاهی از اینکه کار دشواری در پیش روی فرد قرار دارد) منجر به افزایش میل به خودکنترلی میشود. در این مطالعات همچنین مشخص شد که داشتن تمایل شدید به خودکنترلی با افزایش تمایل برای فراگیری آموزشهای خودکنترلی همراه است که این امر اهمیت عملی درک مبانی این میل را برجسته میکند.
با این حال مطالعه انجام گرفته در سال ۲۰۱۷ که به بررسی پیامدهای داشتن تمایل شدید به خودکنترلی روی عملکرد شغلی افراد پرداخته بود، نشان داد که میل به خودکنترلی بیشتر با ایجاد اختلال در راندمان کاری در برابر چالشهای دشوار همراه است و درنتیجه عملکرد شغلی را ضعیف میکند. این مطالعه باعث شد بسیاری از افرادی که میل به خودکنترلی داشتند از دریافت آموزش در این زمینه منصرف شوند چرا که عوامل آن را بسیار وخیم میدانستند.
نکته اینجاست که در اغلب موارد در روند رسیدگی به چالشها، تمایل خیلی دیر به وجود میآید و به دنبال آن نمیتوان چشماندازی از موفقیت داشت. داشتن تمایل برای کنترل بیشتر خود، تنها زمانی منجر به بهبود خودکنترلی میشود که در راستای یک فرآیند بلندمدت خود بهبودی یا خودسازی قرار گیرد. اگر میل به خودکنترلی زمانی ایجاد شود که فرد به درجه بالایی از خودکنترلی نیاز دارد، این میل میتواند بسیار مضر باشد. برای دریافت اثرات مثبت میل به خودکنترلی، این میل باید در نقطهای ایجاد شود که تغییر در آن امکانپذیر است. تغییر در خودکنترلی چالشی بسیار دشوار است که باید آن را سفری طولانیمدت در نظر گرفت، نه یک اتفاق ناگهانی.
این یافتهها که کمک مؤثری در درک فرآیندهای حاکم بر توانایی افراد در ایجاد خودکنترلی بهتر و مفیدتر محسوب میشود، بر لزوم داشتن میل به خودکنترلی و نیز درک تأثیر آن در ایجاد رفتارهایی واقعی تأکید دارد که هدف آنها بهبود خودکنترلی به عنوان یک عامل مهم در برنامههایی است که روی افزایش خودکنترلی تمرکز دارند. یافتههای این مطالعه در مجله APA Motivation Science منتشر شده است.
نظر شما