به گزارش ایمنا، روزنامه همشهری نوشت: دانشآموزان مدرسه چند پایه شهید خزایی روستای موغان در شهرستان فریدن اصفهان طبق بخشنامهها و دستورالعملهای اداری آموزشوپرورش باید مجازی سر کلاس درس حاضر شوند اما آنها هم مثل خیلی دیگر از دانشآموزان ایرانی نه تبلت و موبایل دارند و نه حتی روستایشان اینترنت درست و درمانی که بشود با آن کلاس درس مجازی برگزار و در آن شرکت کرد. این شد که معاون آموزگار مدرسه روستا و همسر معلمش، خانه خودشان را تبدیل به کلاس درس کردند تا دانشآموزانشان از درس و مشق عقب نمانند.
حالا ۲۴ دانشآموز موغانی هر روز در گروههای ۲ تا ۳ نفری به خانه معلمشان میروند تا درسهایشان را یاد بگیرند؛ بعضی بچهها پیش آقایقاسمی و تعدادی دیگر پیش خانمخزائی. این روزها خانه آقایقاسمی و خانمخزائی تبدیل به کلاس امنی برای بچهها شده؛ جایی که مطمئنند از هیچ درس و مشقی عقب نمیمانند.
مظفر قاسمی معتقد است که معلمی فقط سر کلاس بودن، تدریس، آموزش کتابها و محتوای درسی نیست؛ «مشکل مالی خانواده بعضی از دانشآموزان باعث شد بهصورت ویژه با آنها درس کار کنیم. معلم در هر مکان و زمانی برای پیشرفت دانشآموزان خود فداکاری و خدمت میکند و نسبت به آنها احساس مسئولیت دارد.»
او از مسئول و مدیران هم خواستهای ندارد چون معتقد است که آنها خود بر مشکلات آگاهند. برای قاسمی و خزایی احساس خوشحالی، آرامش دانشآموزان، رضایت و همراهی خانوادهها و اینکه آینده روشن آنها را ببینند، مهم است و بس.
ارثیه پدری تبدیل به تبلت دانشآموزی شد
یک بار که در سال ۱۳۹۴، معلم نمونه کشوری میشود و ۲۱ میلیون و۷۰۰ هزار تومان جایزهاش را به مردم محروم دوکوهه هدیه میدهد، احساس خوشبختی در کنه وجودش لانه میکند؛ چندمیلیونی که توانسته بود مرهمی کوچک بر زخم مردم جنگزده باشد و نان شود سر سفره پدر و مادرانی که دستشان تهی بود.
امسال هم وقتی یکمیلیارد و ۲۴۵ میلیون تومان ارثیه پدری نصیبش میشود، باز آن داستان را تکرار میکند و این بار برای دانشآموزان اندیمشکی تبلت میخرد؛ تبلتهایی که ۳۵۳ دانشآموز را به مدرسه و کلاس درس برمیگرداند و آنها را از خطر ترکتحصیل دور نگهمیدارد.
حسین اسدی حالا دیگر فقط یک معلم یا راهبر آموزشی معمولی در مدارس عشایری اندیمشک نیست، او قهرمان فرهنگی زادگاه خودش است که توانسته نقش تبعیض و ناامیدی را در ذهن کودکان و نوجوانان خوزستانی کمرنگ کند؛ «قصد داشتم با بخشی از این پول ماشینم را عوض کنم، در همان حین مسئول شدم با دختر دانشآموزی که دچار افسردگی شده بود، صحبت کنم. در گفتوگو با او متوجه شدم که بهدلیل نداشتن ابزارهای هوشمند و عقبافتادن از درس دچار عقبماندگی از تحصیل و در نتیجه افسردگی شده. به همین دلیل این دانشآموز را به مدرسه دعوت کردم و به او یک تبلت هدیه دادم.»
دخترک آنقدر از گرفتن تبلت شادمان میشود که اسدی قید خریدن ماشین را میزند؛ «این مسئله باعث شد که تصمیم بگیرم همه پولهای ارثیه پدریام را برای خرید تبلت و گوشی اختصاص دهم. اینطوری حداقل آینده تحصیلی تعداد بیشتری از بچههای کشورم تأمین میشد.»
اسدی انگیزهای میشود برای خیرین خوزستانی که برای رفع محرومیت آموزشی استان خود قدمی بردارند؛ «پس از این کار با فردی آشنا شدم که تحتتأثیر کار من، قصد کرد تا ساختمان ۴ میلیاردی خود را بفروشد و برای ساخت مدرسه و رفع محرومیت دانشآموزان خرج کند.»
معلمی در بستر بیماری
مهدی بخشندهفر، مریم باقری قمیکی، سهیلا قنبرصفری، تهامیپور و عباس ذاکری از معلمانی بودند که در طول سال تحصیلی، کرونا گریبانشان را گرفت و راهی بیمارستان شدند اما در همان حال نزار هم دست از تدریس و آموزش شاگردانشان برنداشتند. آنها از روی تخت بیماری، سر کلاس حاضر شدند تا درس و مشق دانشآموزان عقب نیفتد.
عباس ذاکری، معلم آزادشهری گفت: «وجدانم راضی نشد که در این دوران کرونایی که مدرسه تعطیل شده حتی یک روز تدریس و درس دانشآموزان را به تأخیر بیندازم زیرا تعهد و مسئولیت معلمی باید به درستی اجرا شود تا در آینده افراد مسئولیتپذیر تحویل جامعه دهیم.»
سهیلا قنبرصفری معلم پایه ششم بندرعباسی هم پیرو همین عقیده است؛ «فکر کردم که نبود من شاید باعث ناامیدی و ترس بچهها شود، پس تصمیم گرفتم که سر کلاس حاضر شوم تا هم امیدوارشان کنم و هم به آنها یاد بدهم انسان تا زمانی که زنده است، نسبت به نقشی که جامعه بهعهده او میگذارد، مسئول است.»
مریم باقری، معلم عربی دبیرستان فاطمه الزهرا قزوین هم دائم نگران بوده که دانشآموزانش در این درس از کلاسهای دیگر عقب بیفتند، پس در ساعاتی که حالش بهتر بوده، ویدئویی آموزشی ضبط میکند و برای دانشآموزانش میفرستد؛ «این تنها کاری بود که از دستم برمیآمد، دوست نداشتم بچهها بیشتر از این در درسها عقب بیفتند. به همین دلیل وقتی در روز کمی حالم بهتر میشد، تمرکزم را روی آموزش درسها میگذاشتم. از طرفی بچهها حضورشان به من انرژی مضاعف و مثبت میدهد به همین دلیل تمایل داشتم این رابطه برای روحیه خودم حفظ شود.»
این روزها کرونا، معلمان دیگری را هم راهی بیمارستان میکند اما آنها همچنان کلاس را برگزار میکنند، ایراد درسی دانشآموزان را میگیرند و سوالات و دغدغههای آنها را حل میکنند.
کلاس یک نفره در پارک محله
مادر هانیه بیسواد است و هیچ کمکی نمیتواند در درسها به او کند. از طرفی تبلت و موبایل هوشمند هم در خانه نداشتند و اینطوری کلاسهای درس را هم از دست داده. معلمش وقتی میبیند خبری از او نیست، به خانهشان زنگ میزند و وقتی متوجه شرایط وخیم هانیه میشود، با او قرار کلاس دونفره میگذارد؛ «هانیه دانشآموز افغانستانی من، در درسهایش به کمک نیاز دارد. دلم نمیآید او را به حال خود رها کنم. مادرش بیسواد است و خیلی غصه میخورد که نمیتواند هیچ کمکی در این زمینه به فرزندش کند. خودتان هم خوب میدانید وقتی درسها بهصورت مجازی آموزش داده میشود والدین باید همراهی کنند.»
هانیه بعضی روزها با مادرش در بوستان معین در منطقه ۱۴ تهران با فرحناز عاقل، معلمشان قرارمیگذارند تا درسها را آموزش ببیند؛ «در روزهایی که بهخاطر شرایط قرمز تهران، مدارس تعطیل بود با هم در پارک قرارمیگذاشتیم اما بعداً که شرایط بهتر شد و مدرسهها را باز کردند، هانیه به مدرسه آمد و من درسهای لازم را به او میدهم.»
این روزها هانیه به کمک معلمش توانسته برنامه درسی کلاس سوم ابتدایی را از نیمه با موفقیت بگذراند. شاید اگر فرحناز عاقل فقط میخواست در چارچوبهای اداری عمل کند، سرنوشت درسی هانیه بهگونه دیگری رقم میخورد؛ «من این را فداکاری یا ایثار نمیدانم، یک جور وظیفه و حق بود که دانشآموزم به گردن من داشت و باید ادا میکردم. از طرفی میخواستم نشان دهم که اکثر معلمان تبعیضی بین قومیت و ملیت دانشآموزان نمیگذارند و این تفکر که افغانستانیها در ایران از همه نظر فراموش شدهاند، چندان واقعیت ندارد.»
داستان این معلمان و وقف زندگیشان برای دانشآموزان مدرسهشان، قصه بسیاری از معلمان ایرانی است که در این سال سیاه کرونایی تلاش کردند هر طور که شده کنار نقش معلمی، کمبود و کاستیهای عملکرد مدیران آموزشوپرورش و وزارت ارتباطات، مشکلات مالی والدین و تبعیض آشکار طبقاتی را جبران کنند؛ مشکلاتی که کرونا هر روز آن را پیچیدهتر میکند و باعث ترکتحصیل کودکان و نوجوانان زیادی میشود.
نظر شما