به گزارش خبرنگار ایمنا، موسیقی ایران بدون حضور تاثیرگذار محمدرضا لطفی و فعالیتها و نگرشهای او ناقص خواهد بود. لطفی روایتی جدید از ردیف نوازی را با سرلوحه قرار دادن آثار آقاحسینقلی، میرزا عبدالله، وزیری و درویش خان به شنوندگان هدیه داد که شخصیت شرقی و عرفانگرای او در نوازندگیها و آهنگسازیهایش موج میزند. کلیه آثار لطفی را میتوان از دو زاویه اجتماعی و فنی نگریست ضمن اینکه بیشتر آثار او دارای وجهی اجتماعی سیاسی است که بنا بر گفته خود او نشان از این دارد که هنرمند هیچ گاه از جامعه و مردم خود جدا نیست.
بداهه پردازی؛ عرصه خلاقیتهای لطفی
لطفی در آموزش موسیقی به شاگردان خود همواره بر اهمیت سنت و اصالت تاکید داشت و هیچ گاه با ساختارشکنی کلی موافق نبود، زیرا در این صورت کلیت ردیف و موسیقی ایرانی زیر سوال میرفت. او اعتقاد داشت که با رجعت به گذشتگان و احیای سنتهای فراموش شده هر شخصی میتواند به خوانشی جدید در موسیقی برسد و آن را در بداهه نوازیهای خود بروز دهد. البته که لطفی هرگز با شالوده شکنیهای کلی مخالف نبود، ولی آن را به عنوان موسیقی ایرانی و دستگاهی در نظر نمیگرفت و پذیرش آن را متناسب با ذائقه شنیداری مردم میدانست.
او درک عمیق خود از ردیف را از شاگردی نزد اساتید مختلف از جمله نورعلی برومند، علی اکبر شهنازی، حبیبالله صالحی و عبدالله دوامی و همچنین تجارب عملی خود در اجراهای متنوعش با گروههای مختلف در داخل و خارج از رادیو به دست آورده است. او به موسیقی ایرانی به عنوان یک کل نگاه میکرد و نه تنها موسیقیهای نواحی، بلکه موسیقی آذربایجان و دیگر کشورهای نزدیک به فرهنگ ایرانی را موسیقی واحدی به حساب میآورد که بنا بر مقتضیات مکانی و زمانی با لحنها و سبکهای متنوعی ظهور پیدا میکند.
او شرقی مینگریست و از موسیقی غرب و پیشرفتهای آن متناسب با فرهنگ ایرانی استفاده میجست. ۲۵ سال اقامت لطفی در آمریکا بیش از هر چیز او را با فرهنگ غربی و انواع موسیقی کلاسیک، جاز و آمریکای لاتین آشنا کرد که باعث شد او بیش از پیش ضمن عمق دادن به نگاه خود، به سنت و اصالت به عنوان چارچوب اصلی برای فعالیت هنرمند تاکید فراوان داشته باشد.
بداههپردازیهای لطفی را میتوان اوج خلاقیت او به حساب آورد. «گریه بید»، «شبروان»، «بال در بال» و «چهارگاه» شاهکارهای بداههنوازی لطفی هستند که با ملودیهای ناب و اصیل، سکوتهای پر هیاهو و مضرابهای پرطنین ساعتها میتواند تمام حواس شنونده را به خود جلب کند بدون اینکه متوجه گذر زمان شود. نگاه لطفی به زمان نگاهی ایرانی و خیاموار بود و شاید بخاطر همین بوده که بهترین و ظریفترین آثار او در بداهههایش اتفاق افتاده است.
بیشک رسیدن به چنین گوهر نایابی که سالها بود در موسیقی ایرانی فراموش شده بود نیازمند سالها تحقیق، تمرین و حتی به گفته خودش خودشناسی و ریاضت عرفانی است. سکوت بین موتیفها چیزی است که وقاری بیهمتا به نوازندگی لطفی میدهد. بداهههای لطفی از نظر فرم به چارچوبی مشخص پایبند است و گویی مانند سمفونی تکنفره است که در ابتدا با مضرابهای آرام شروع شده و در نهایت با هیجان نمایی فراوان دوباره شنونده را به آرامش پیشین دعوت میکند.
نگرش ویژه لطفی به گروه نوازی
لطفی در کنار مشکاتیان، پایور و علیزاده جزء آن دسته از هنرمندانی است که گروه نوازی ایرانی را رنگ و بویی دیگر بخشید و با سازآراییهای بینظیرش به هر ساز هویت جدیدی میبخشد که در کنار دیگر سازها معنا پیدا میکند و بهصورت یک کل به گوش میرسد.
کلینگری لطفی در آهنگسازیهایش شاید یادآور اندیشه وحدت در عین کثرت و کثرت در عین وحدت باشد که بعید است لطفی با این نوع نگاه بیگانه باشد. با این همه برای آهنگسازی با چنین دیدگاهی بیشک آهنگساز باید بیش از هر چیز دیگری بر نوازندگی سازهای مختلف مسلط باشد و تنها به دانشی تئوریک از سازها و تکنیکهایشان بسنده نکند. این همان چیزی بود که لطفی پس از مدتهای بسیار شنیدن و تجربه کردن به دست آورده بود.
لطفی حتی برای آموزش شیوه اصیل کمانچهنوازی که متضمن نگرش اصالت طلب او بود؛ در لرستان حضور پیدا کرد و آن را از نوازندگان اصیل آموخت. همچنین این هنرمند بواسطه حضور خود در فرهنگ خانقاهی کردستان و پیوند او با کامکارها به دف به عنوان سازی با قابلیتهای پنهان نگریست و همین باعث شد پس از او حضور دف در گروههای موسیقی به امری متداول تبدیل شود.
لطفی با تسلط خود بر ردیف و برپایی مکتبخانه میرزا عبدالله پس از بازگشتش از آمریکا اندوختههای خود را بدون هیچ منتی در اختیار جوانان قرار میداد. لطفی بر انواع سازها مسلط بود و اندوختههای خود را در زمینه ردیف به تمامی نوازندگان منتقل میکرد. بدون شک او سهم بسزایی در شنیده شدن صدای ساز نسل جوان موسیقی و اعطا کردن درکی عمیق از موسیقی دستگاهی به آنها داشت. چیزی که شاید کمتر کسی از هم عصران او بدان توجه داشتند و بعضاً با تحقیر نسل جوان آنها را به حاشیه میراندند. شاید مهمترین نکته فعالیتهای لطفی در این زمینه بخشیدن روح سرزندگی و امید به هنرمندان مستعد نسل بعد از خود به جای گلایه کردن از آنها باشد.
این هنرمند به ادبیات ایرانی عشق میورزید و موسیقی ایرانی را جدای از ادبیات نمیدانست و اساساً معتقد بود تمامیت موسیقی ایرانی به شعر آن وابسته است. همین دیدگاه او به خواننده نقشی بیبدیل عطا میکرد که باید از پس ادای موسیقی کلام محورش برآید. در بیشتر آثار لطفی توجه زیادی به وسعت صوتی خواننده و تکنیکهای اجرایی او میشد و گویی به نوعی گروه موسیقی تابعی از احساسات و احوالات خواننده است. در واقع شاید بی جهت نبوده که اکثر خوانندگانی که با لطفی همکاری داشتهاند از جمله محمدرضا شجریان، شهرام ناظری و محمد معتمدی او را در جواب آواز، هنرمندی بیبدیل میدانستند که خواندن همراه با ساز او آرزوی هر خوانندهای بود.
لطفی روحیه بسیار لطیف و حساسی داشت و همواره خود را متعهد به جامعه و نسل جوان میدانست و انتظار حمایت از جانب دولت را داشت که متاسفانه علیرغم خدمات فراوان او به فرهنگ و هنر ایران سنگاندازیهای بسیاری برای ادامه فعالیت او میشد. حتی لطفی دورهای مجبور به مهاجرت شد و حتی پس از بازگشتش به میهن همچنان مشکلاتی برای فعالیتهای او وجود داشت. لطفی با وجود بیماری سخت سرطان که ذره ذره از جسم او میکاهید همواره به فعالیت هنری ادامه داد و بیماریاش را هرگز جدی نمیگرفت تا اینکه سرانجام در ۱۲ اردیبهشت ۹۳ در سن ۶۸ سالگی دیده از جهان فرو بست.
نظر شما