به گزارش خبرنگار ایمنا، رضا چلنگر چهره آشنای جامعه فوتبال ایران است که آشناییاش با زبان کرواتی او را به فوتبال کشاند و از بلاژویچ تا برانکو و کرانچار را در ایران همراهی کرده و به آنها کمک کرد تا برنامههایشان را هر چه بهتر اجرا کنند. او که به واسطه مترجمی نزدیکترین فرد به تأثیرگذارترین مربیان کروات سه دهه اخیر فوتبال ایران بوده است، ناخودآگاه هزاران اتفاق عجیب و غریب را به چشم دیده است. او هر از گاهی یکی از خاطراتش را از صندوقچه اسرارش بیرون میکشد و آن را بر زبان میآورد که معمولاً برای علاقهمندان به فوتبال، جذاب و شنیدنی هستند؛ اتفاقی که باعث شده رسانهها به او لقب "جعبه سیاه فوتبال ایران" را بدهند. رضا چلنگر گفت و گوی مفصلی با خبرنگار ایمنا انجام داده است و در آن از الگو برداریاش از مترجم رئیس جمهور کرواسی، مشکلات تیم ملی در زمان بلاژویچ و بازماندن از جام جهانی ۲۰۰۲، دلایل ناکامی تیم ملی پرستاره در جام جهانی ۲۰۰۶، پیشنهاد سپاهان و استقلال به برانکو و ماجراهای عجیب دوران حضور کرانچار در سپاهان پرده برداشته است که بخش اول این گفت و گوی جذاب و خواندنی در ادامه میآید:
جایی خوانده بودم که در رشته پزشکی تحصیل میکردید، چه شد که از مترجمی و فوتبال سر در آوردید؟
بله رشته من پزشکی بود و اتفاقی و بدون برنامه قبلی سر از مترجمی فوتبال در آوردم. به واسطه آن زبان کرواتی را یاد گرفتم و مدتی هم در سفارت ایران به عنوان کارمند محلی کار کردم. بر اثر حادثه و اتفاق بود که سر از فوتبال در آوردم.
سبک خاصی در ترجمه دارید که از کمتر مترجمی در ایران سراغ داریم، به شکلی همزمان و با سرعت ترجمه میکنید، به نظر الگو شما یک خانم مترجم کروات بوده است؟
واقعیت این است که پس از آنکه استقلال کرواسی برقرار شد به همراه آقای سفیر به دیدار رئیس جمهور کرواسی رفته بودیم. جلسه در کاخ ریاست جمهوری برگزار شد و ترجمه را انجام دادم. آن زمان ترجمه سیاسی به این شکل بود که اجازه دهید فرد کامل صحبت کند و سپس ترجمه کنید. خود سیاستمداران نیز آشنا بودند که باید جمله به جمله حرف بزنند و بعد ادامه دهند. البته میشد صبر کرد فرد کل حرفهایش را بزند و بعد ترجمه انجام شود. من هم همین روش را یاد گرفته بودم.
دیده بودم زمانی که رئیس جمهور کرواسی برای سخنرانی به سازمان ملل رفته بود، خانم مترجمی داشت که با مکثی شاید به اندازه یک دهم ثانیه ترجمه را انجام میداد. این موضوع در ذهنم بود. آن روز وقتی مسئول دفتر تشریفات ریاست جمهوری من و سفیر را تا ماشین همراهی کرد، سوال کرد امر دیگری نیست؟ سفیر گفت نخیر اما من گفتم چرا هست. رئیس جمهور مترجم خانمی دارد آیا امکان ملاقات برای چند لحظه با او را دارم؟ گفت صبر کنید. پنج دقیقه بعد خانمی با مانتو شیک و تمیز جلو آمد و گفت گِِی گِلِنا هستم. پرسیدم که ترجمه شما در سازمان ملل را دیدم، چطور آن را انجام میداید؟ خیلی مختصر و مفید برایم توضیح داد که راهش این است که هر روز صبح که از خواب بیدار شدی جلو آینه ایستاده و ۱۵ تا ۲۰ دقیقه صدای ضبط شدهای را پخش کرده و آن را به زبان مادری ترجمه کنی تا به این شکل هم لب خوانی، و نیز شنیدن و گفتن را انجام میدهی و میتوانی آرام آرام ذهن و زبانت را برای ترجمه همزمان هماهنگ کنی. بعد از آن برای یک ماه این روش را تمرین کردم تا ببینم جواب میدهد که دیدم موفق شدم آن را انجام دهم.
مدتی هم در یک روزنامه مشغول بودهاید. آشنایی با جنس کار خبر و خبرنگاران برای شما به عنوان مترجم فوتبال که باید با رسانههای مختلف سر و کله بزند، چه تأثیری داشت؟ نظرتان درباره شغل خبرنگاری چیست؟
زمانی که در روزنامه مشغول کار شدم پنج شش سالی مترجمی انجام داده بودم و با کنفرانسهای مطبوعاتی آشنایی داشتم. ولی این تجربه کمک کرد تا بدانم جنس کار خبرنگاران ما به چه شکلی است و چگونه کارهای خبری مثل مصاحبه و تفسیر نوشتن را انجام میدهند.
دوستانی که مربی یا بازیکن هستند عمدتاً خبرنگار نبودهاند و با جنس کار خبر غریبه هستند. اما متوجه شدم کاری است پرزحمت، پرمسئولیت و با درآمدی بسیار پایین که با حجم کار آن تناسبی ندارد. ولی چون شغل پر تنوعی است برایم جذاب بود و هر لحظه منتظر رسیدن خبر خوب یا بد بودیم. البته من در بخش خارجی بودم اما همیشه با وجود اینکه کارم را انجام میدادم، به بخش داخلی نیز توجه میکرد.
در سالهای اخیر مربیان کروات زیادی به ایران آمده و نتیجه گرفتهاند، چه فاکتوری باعث میشود مربیان کروات تا این اندازه با شرایط فوتبال ایران وفق پیدا کنند؟
علت اصلی این است که جنس جامعهشان بسیار شبیه جامعه ما است. ساختار و نوع روابط اجتماعیشان هم بسیار نزدیک به ما است. درست مثل خود ما اهل بگو و بخند و اجتماعی هستند. ضمن اینکه خانواده دار هستند و به دوست هم توجه میکنند.
بازیکنهای آنها نیز مثل بازیکنان ایرانی کلک میزنند و مثلاً وقتی به تمرین دیر میرسند، میگویند آقا در ترافیک گیر کردیم (با خنده). جامعهشان به طور کلی خیلی شبیه ما است و به همین خاطر سریع نیز تطبیق پیدا میکنند. دقت کرده باشید همان مربیان کروات را از ایران بردارید و به چین یا کره ببرید، نمیگویم موفق نمیشود اما موفقیتهایی که در ایران به دست میآورد را نمیتواند تکرار کند. ولی اگر به کرواسی یا ایران بازگردند، میتوانند به موفقیت برسند.
دلیل این همه شباهت میان جامعه ایران و کرواسی چیست؟
شاید به دلیل آن تئوری تاریخی باشد که میگوید کرواتها از ایران مهاجرت کردهاند. یا اینکه دست شرایط زده و به شکل حادثهای شبیه جامعه ایران شدهاند. هر چه که هست مشابهت وحشتناکی با جامعه کرواسی داریم.
و به نظر خودشان را آریایی میدانند…
بله. به شدت پایبند آریاییبودنشان هستند و همه جا خیلی با افتخار از آن حرف زده و به آن افتخار میکنند.
بلاژویچ مربی بزرگی بود و با کرواسی به سومی جهان دست یافت اما نتوانست در ایران موفقیتهایش را تکرار کند و تیم ملی از صعود به جام جهانی ۲۰۰۲
باز ماند، دلیلش چه بود؟
درست است. تیم ملی نتوانست با بلاژویچ نتیجه بگیرد ولی در مسیری که برای نتیجه گرفتن پیمود، بسیاری از موانع و مشکلاتی که جلوی سایر مربیان میگرفت را بر طرف کرد و راه را به طریق علمی پیمود. درست است، تیم ملی نتوانست با بلاژویچ نتیجه بگیرد ولی در مسیری که برای نتیجه گرفتن پیمود، بسیاری از موانع و مشکلاتی که جلوی سایر مربیان میگرفت را بر طرف کرد و راه را به طریق علمی پیمود. اردوهای تیم ملی را برای نخستین بار به شکل منظم برگزار کرد. او گفت باید برنامهریزی شود و اینطور نباشد که ۳۶ بازی به میل استقلال و پرسپولیس برگزار شود و مثلاً یک دیدار که این دو تیم نیاز به نتیجه و امتیاز داشتند آن بازی منحل شود.
بلاژویچ از طریق تکریم خبرنگاران اعم از صدا و سیما و نوشتاری با مردم ارتباط پیدا کرد و همچنین قواعد منظمی را بر آنارشیت (بی نظمی) موجود حاکم کند. در واقع او ابزار لازم را در تیم ملی در اختیار داشت اما باید آنها را آرام آرام سر جای خودشان قرار میداد و از آن استفاده میکرد.
این مشکلات و موانعی که از آن زمان تیم ملی نام میبرید دقیقاً چه بود؟
خاطرم هست در زمان بلاژویچ اردو ۲۵ روزهای را رفتیم که از اتریش شروع و پس از حضور در کرواسی و بوسنی خاتمه مییافت و ۸ دیدار تدارکاتی خیلی خوب از سبک تا سنگین را برگزار کردیم. زمانی که به ایران بازگشتیم یکی از مربیان خیلی معروف در مصاحبهای که با روزنامه ابرار ورزشی داشت طبق آنچه در آن دوران مد شده بود به نحوه اردو معترض شده و گفته بود که این بازیهای تدارکاتی اصلاً به چه دردی میخورد! البته او از روی صداقت این حرف را زده بود اما زمانی که این مصاحبه را برای بلاژویچ و برانکو که در کنارش نشسته بود ترجمه کردم، هر دوشان بسیار تعجب کردند پرسیدند واقعاً این آدم چنین حرفی زده است؟! این بازیهای تدارکاتی و اهمیتشان الان برای من و شما عادی شده است اما آن زمان چنین مساله سادهای نیز مقوله غریبی بود.
در صحبتهایتان به برانکو اشاره کردید. آیا او نقش پررنگی در کنار بلاژویچ داشت؟
بلاژویچ به ظاهر آدم مستبدی بود اما درون کادر فنی خود دموکرات و مانند ستاد جنگ رفتار میکرد. برانکو نقش افسر ارشد را داشت. به همه جای زمین سرک کشیده و اطلاعات را جمع میکرد و در کاغذی مینوشت. برانکو سپس با بلاژویچ دور یک میز مینشتند و اطلاعات و نوشتهها را پهن کرده و تاکتیک و نفرات را مشخص و با هم بحث و بررسی میکردند اما در نهایت تصمیم با بلاژویچ بود.
برانکو همچنین نقش پررنگی را در انتخاب بازیکن داشت. خدا به برخی توانمندی مربیگری و تشخیص بازیکن از غیر بازیکن را میدهد که برانکو نیز این توانمندی را داشت. او بازیکن را نسبت به پستی که میتواند بازی کند سنجیده و میتواند آن را پیدا کند. نمیدانم چطور این کار را میکند و من نیز نمیتوانم این کار را انجام دهم. این توانایی اکتسابی هم نیست و معیارهایی را در ذهنش دارد که با آنها تشخیص میدهد و همین موضوع خیلی به کمک تیم ملی آمد.
از توانمندی برانکو در شناخت بازیکنان گفتید، کدام بازیکنان را او برای تیم ملی شناسایی کرد؟
برای مثال رحمان رضایی، علی کریمی، آرش برهانی، آندرانیک تیموریان، محرم نویدکیا و محمود کریمی و بسیاری دیگر که عمدتاً از اکتشافات برانکو بودند.
در آن سالها معمولاً تیم ملی متشکل از بازیکنان استقلال و پرسپولیس بود چه شد که نویدکیا و محمود کریمی از سپاهان دعوت شدند؟
استانکو در آن زمان در سپاهان کار میکرد و در صحبتی که برانکو با او داشت، برایش توضیح داد که برای این پستها نیاز به بازیکن دارم. جوان بوده و پیر هم نباشند چرا که بازیکن مسن بسیار دارم. آن موقع حتی سن و سال هم ملاک نبود و تا بازیکنی بیهوش نمیشد و تازه آن هم با ضوابط خاص از تیم کنار گذاشته نمیشد!
اما برانکو دنبال جذب چنین بازیکنانی نبود. رئیس فدراسیون خیلی تاکید داشت که میخواهیم جوانگرایی کنیم ولی زورمان به باشگاهها نمیرسد. اما طبیعی است که اگر تیم ملی تغییر کند، باشگاهها نیز آرام آرام روند جوانسازی تیمهایشان را شروع میکنند چرا که همه چیز از نوک هرم شروع میشود.
استانکو نیز گفت دو بازیکن (محرم نویدکیا و محمود کریمی) که خودم میشناسم و شاخصتر هستند را به آرامی به تیم ملی تزریق میکنم. پس از آن استانکو رفت و فرهاد کاظمی به سپاهان آمد. نزدیک جام الجی بود که محمود کریمی گفت نمیخواهد دیگر به تیم ملی بیاید. علتش را نمیدانم اما بعداً که از او سوال کردم، گفت در آن زمان تردید داشتم و فکر میکردم بازی در تیم ملی برایم زود است. محرم ولی ماند و خوب هم درخشید.
احتمالاً مطلع هستید که بسیاری به خاطر نداشتن سابقه کار در فوتبال ملی، اسکوچیچ را نقد میکنند. این در حالی است که برانکو هم زمانی که سرمربی ایران شد، در فوتبال ملی تجربهای نداشت فکر میکنید اسکوچیچ هم بتواند مانند برانکو موفق شود؟
نکته ریزی را جا انداختید. برانکو قبل از اینکه سرمربی تیم ملی ایران شود ۸ سال در کادر فنی بلاژویچ در رأس تیم ملی کرواسی کار کرده بود. در نتیجه از کنار بلاژویچ آشنایی کامل با جو آئیننامهها تمام مسائل عرف فوتبال ملی پیدا کرده بود. ضمن اینکه در چند باشگاه مختلف در کرواسی و همچنین یک سال هم در هانوفر سرمربیگری کرده بود. یک سال نیز به همراه بلاژویچ در ایران تجربه کسب کرد و کاملاً با جامعه ایران آشنا شد. در واقع کتکها را بلاژویچ خورد ولی برانکو از کنار آن به نفع خودش استفاده و توانست این اطلاعات را جمع کند.
با اسکوچیچ نیز در ارتباط هستید؟
ارتباط مستقیم و مداوم با اسکوچیچ ندارم ولی داخل و خارج کشور همدیگر را دیده و با هم آشنایی داریم. با این حال پیگیر کارش بودهام و او در هر تیم باشگاهی که بوده، موفق شده است. در تیمهای پایین و وسط جدولی مربیگری کرده و توانسته آنها را سامان دهی کند. مربی خوبی است اما عملکردش در تیم ملی قطعی نیست چرا که بر خلاف برانکو تاکنون در فوتبال ملی کار نکرده است. اما اینکه جویای نام بوده و به دنبال این است تا سری در سرها در بیاورد شاید انگیزه کافی را به او بدهد تا با دقت عمل و شهامت خیلی بیشتری پا به مسابقات بگذارد.
یکی از تورنمونتهای موفق در زمان برانکو، جام ملتهای آسیا چین بود که ایران تا یک قدمی فینال پیش رفت و به زعم بسیاری، شایسته قهرمانی بود؛ اما به نظر میرسید پنالتی چیپ و عجیب گل محمدی در نیمه نهایی، همه تلاشهای آن تیم خوب را به باد داد. یادتان هست بعد از آن پنالتی چه شرایطی بر رختکن تیم حاکم بود و برانکو چه واکنشی نشان داد؟
بعد از بازی شرایط خاصی در رختکن نبود چون پنالتیها ۵۰-۵۰ است و بازیکن است که چگونه زدن آن را تصمیم میگیرد. به ویژه که بازیکن نامی چون یحیی گل محمدی در آن لحظه تصمیم گرفت چیپ بزند که اشتباه از آب درآمد. ایمان مبعلی نیز توپ خود را به قدرت زد به بالای دروازه رفت که او نیز قطعاً دوست داشته به گل تبدیل شود. این دو پنالتی باعث شد تا از فینال جام ملتهای آسیا باز بمانیم. البته نقش داوری را هم فراموش نکنید. داور لبنانی که فکر میکردیم حق برادری در آسیا با ما دارد، حسابی برادریاش را به جا آورد (با خنده).
گفت و گو از: سروش فدایی _ خبرنگار سرویس ورزش ایمنا
نظر شما