به گزارش خبرنگار ایمنا، حمید سمندریان، نویسنده، مترجم، کارگردان و معلم شاخص حوزه تئاتر را میتوان یکی از سرمایههای فرهنگ ایرانی دانست. او در طول فعالیت ۵۰ ساله خود آثار شاخصی را به اجرا درآورد و شاگردان بسیاری را آموزش داد. سمندریان در در سن ۲۳ سالگی ایران را به قصد ادامه تحصیل در دانشگاه صنعتی برلین ترک کرد. در آلمان به مدت شش سال مبانی کارگردانی و بازیگری را نزد " ادوارد مارکس" که از اساتید برجسته تئاتر آنجا بود، فرا گرفت و همزمان به تئاتر حرفهای نیز مشغول شد.
سمندریان به دعوت اداره هنرهای نمایشی هنرهای زیبا به ایران باز میگردد و با کمک مهدی نامدار دانشکده تئاتر دانشگاه تهران را بنیان نهاد و علاوه بر کارگردانی تئاتر به تدریس در دانشگاه و آموزشگاهی که خود تأسیس کرده بود مشغول شد. این کارگردان و معلم سرشناس تئاتر به علت سرطان کبد در ۲۲ تیر ۱۳۹۱ درگذشت.
محمد رضا رهبری، فعال عرصه ادبیات داستانی و نمایشی در گفتوگو با خبرنگار ایمنا، اظهار میکند: ویژگی برجسته دهه ۴۰ میل به توسعه و پیشرفت در عرصههای مختلف جامعه بود و تلاشهای مؤثری در عرصههای مختلف چون علم و صنعت توسط نهادها و چهرههای شاخص انجام شد. حرکت تجدد در عرصه فرهنگ و هنر نیز در این دهه شتاب بیشتری گرفت. بنابراین دهه ۴۰ مهم است و نباید از آن غافل شد، در این دهه بود که یاد گرفتیم در عرصه نمایش نامه نویسی طبق قواعد جهانی کار کنیم.
وی میافزاید: استاد سمندریان نیز در این دهه پس از گذراندن دورههای آموزشی در اروپا و آشنایی با تئاتر آلمانی، به کشور بازگشت، حاصل آموختههای خود را به ایران آورد و باعث آشنایی با بخشی از ادبیات نمایشی شد که پیش از آن در ایران شناخته شده نبود و از این نظر در جایگاه رفیعی قرار دارد. همچنین به دلیل اینکه میل به ساختن در او بود، همیشه امیدوارانه کار میکرد. معتقدم نمیتوان درباره آینده قضاوت کرد و گفت دیگر مانند او نخواهد آمد، اما میتوان گفت که او واقعاً مؤثر واقع شد و حداقل سه نسل پس از خود را در حوزه تئاتر آموزش داد.
دانشکدههای تئاتر بر اساس نیاز جامعه به وجود نیامدهاند
این پژوهشگر ادبیات نمایشی با اشاره به نقش سمندریان در تأسیس دانشکده تئاتر، در خصوص انتقادات به این دانشکدهها، میگوید: آیا تعریف و انتظار واضح و مشخصی از تئاتر داریم که توقع داشته باشیم دانشکدههای تئاتر به وظیفه یا رسالت خود عمل کرده باشند؟ ما هنوز نمیدانیم تئاتر تا چه میزان کاربرد دارد، به گونههای مختلف آن واقف نیستیم، نمیدانیم با تئاتر تا چه حد میتوان بر روی جامعه اثر گذاشت و چون نمیدانیم از آن بهرهای نیز نمیبریم. دانشکدههای تئاتر بر اساس نیاز جامعه به وجود نیامدهاند که بخواهیم به نیاز آن پاسخ دهند.
رهبری اضافه میکند: به علاوه فارغالتحصیلان این رشته بر اساس نیاز انتخاب نشدهاند؛ به همین دلیل گزینش آنها نیز بر اساس نیاز اولیه نبوده است. معتقدم که اشکال کمی ریشهای تر از آن است که به دانشکده تئاتر باز گردد؛ امروزه به راحتی از دانشکدههای تئاتر انتقاد میشود، در حالی که دانشکده جزئی از یک سیاست گذاری کلان فرهنگی است و خود به تنهایی نمیتواند تأثیری داشته باشد. بلکه باید دید که این دانشکدهها در سیاست گذاری کلانی که برای آنها در نظر گرفته شده است، توانستهاند نقش خود را به خوبی ایفا کنند یا خیر.
وی ادامه میدهد: بنابراین نمیتوان به صورت غیر علمی به دانشکدههای تئاتر تاخت، به نظرم باید دقیقتر و علمیتر بررسی کرد که این دانشکدهها چه نقشی را باید ایفا میکردند و در طرح کلی فرهنگ برای آنها چه هدفی در نظر گرفته شده بود تا بعد بتوان پرسید که آیا به آن هدف رسیدهاند یا خیر. البته این به معنای آن نیست که هیچ انتقادی به دانشکدههای تئاتر وارد نیست بلکه میگویم این مقوله باید دقیقتر بررسی شود و به سیاست گذاریهای کلان پرداخته شود.
مخالفت سمندریان با نمایش نامههای ایرانی شایعه است
این پژوهشگر ادبیات نمایشی در پاسخ به این سوال که آیا سمندریان به اجرا در آوردن نمایش نامههای ایرانی را بیهوده میدانست، تصریح میکند: اظهار نظر صریحی درباره نویسندگان نمایشنامههای ایرانی و قوت و ضعف آنها در نوشتهها و مصاحبههای مرحوم سمندریان ندیدهام. این قضاوتها بر اساس نمایشهای او که همه از نویسندگان خارجی بودند، بین هنرمندان تئاتر شایع شده است. او در مصاحبهای گفته است که به نویسندگانی چون بهرام بیضایی، غلامحسین ساعدی و اکبر رادی احترام میگذارد و تلاش کرده تا نمایشنامه "فتح نامه کلات" از بهرام بیضایی را به صحنه ببرد اما اجازه آن داده نشد.
رهبری اجرا نکردن نمایشنامههای ایرانی از سوی سمندریان را اینگونه تحلیل میکند: مرحوم سمندریان برآمده از سنت تئاتر آلمانی بود. او از این تئاتر دو نویسنده شاخص آلمانی به اسم "ماکس فریش" و "فردریش دورنمات" که سخنانی جدی مطرح میکردند، مخاطب را به چالش میکشیدند و برای جامعه معاصر ما حرفهای جدید و جهانی داشتند؛ را به تئاتر ایران معرفی کرد. وقتی او بر آمده از این سنت بود و به آن عادت داشت طبیعتاً در اجرا نیز به همان سو تمایل پیدا میکرد. مرحوم سمندریان کسی نبود که هر کاری را انجام دهد یا به ظاهر خود را پر کار نشان دهد، بلکه ترجیح میداد آثاری را که با آنها مأنوس است، اجرا کند. از این رو نمایش نامههای متنوعی کار نکرد بلکه نمایش نامههایی مشخص با نویسندگان خاص و دیدگاههای معین را کار کرد. این به معنای بی اهمیتی سایر نویسندگان برای او نیست.
وی در پاسخ به اینکه کیفیت نمایشنامههای فعلی چگونه است، میگوید: از استاد علی رفیعی که به دلیل جایگاه علمی و مقبولیت عام، مرجع محسوب میشود و میتوان به نظر او اعتماد کرد، مثال می زنم. او از چند نویسنده معاصر ازجمله محمد چرمشیر نام برده و میگوید که آنها نویسندگان خوبی هستند، پس میتوان گفت که نمایشنامه نویسان خوبی داریم.
نمایش نامههای ایرانی در نسبت با گذشته بهتر شدهاند
این پژوهشگر ادبیات نمایشی ادامه میدهد: در خصوص نمایشنامهها نیز چند معیار جهانی را بررسی میکنم؛ آیا نمایش نامههای ما ترجمه میشوند؟ آیا به جشنوارههای جهانی راه مییابند؟ آیا از این آثار اقتباس صورت میگیرد؟ آیا زمانی که آثار ادبیات نمایشی معاصر منتشر میشود، مورد اقبال عمومی قرار میگیرد؟ آیا کتابهای نمایشنامه تیراژ بالایی دارد؟ ظاهراً آمارها در این بررسی صوری و مختصر نشان میدهد که در ادبیات نمایشی رو به رشد نیستیم، چرا که تیراژ آثار کم است، به جشنوارهها راه نمییابیم و غیره. اما از سوی دیگر تعداد قابل توجه فارغالتحصیلان تئاتر، کسانی که به صورت مستمر نمایشنامه منتشر میکنند، فرصتهای ایجاد شده در زمینه تئاتر خصوصی و اندک فرصتهایی که برای حضور در جشنوارههای جهانی فراهم شده است را نیز داریم. اینها پتانسیل بالای تئاتر ما را نشان میدهد.
رهبری اضافه میکند: پس نمیتوان بر اساس معیارهایی که گفتم، نمایشنامههای فعلی را سنجید، تئاتر ایران در شرایط بسیار خاصی قرار دارد. این تئاتر هنوز دولتی و وابسته به مجوز نهادهای نظارتی است، هنوز وجههای کاربردی خود را ندارد و در آموزش و پرورش و دانشگاه به آن توجه نمیشود؛ این مسائل به تئاتر لطمه زده و آن را ضعیف کرده است. بنابراین نمیتوان با قوت گفت که بر اساس معیارهای جهانی، تئاتر ما نتوانسته است گسترش پیدا کند و از نویسندگان آن استقبال نشده، پس آنها موفق نبودهاند. در واقع کمیت آثار حوزه ادبیات نمایشی بالا رفته است و همین باعث شده است که در بین آنها آثاری با کیفیت خوب نیز به دست آید. بنابراین نشانههایی از بهتر شدن نسبت به گذشته در این آثار مییابیم.
وی ادامه میدهد: منتقدان بر روی برخی از آثار نمایشنامه نویسان معاصر مانند برخی از آثار بهرام بیضایی، علیرضا نادری و غیره انگشت گذاشته و آنها را مطابق با معیارهای جهانی میدانند. وقتی منتقدان متعدد در خصوص یک اثر نظر مثبت ارائه دهند، یعنی آن اثر موفق بوده است. پس ادبیات نمایشی ما حرکتهای فردی موفق و رو به رشدی داشته است.
تئاتر ایران در دوره آشفتگی است
این کارگردان تئاتر تصریح میکند: استاد سمندریان معلم بزرگی بود. شاید افراد بسیاری به صورت مستقیم توفیق شاگردی او را به دست نیاورده باشند، اما به صورت غیر حضوری با مطالعه نمایشنامههایی که ترجمه کرد، تئاترهایی که به نمایش درآورد و یا شاگردانی که از نقاط مختلف ایران تربیت کرد، از او بهره بردهاند. معلم بودن باعث شد که او در دانشگاه، آموزشگاه و نوشتهها تأثیرگذار باشد و بتواند آنچه از اروپا آموخته بود را به ایران منتقل کند.
رهبری وضعیت فعلی تئاتر ایران را اینگونه تحلیل میکند: کرونا زندگی معمول و فعالیتهای مختلف از جمله تئاتر را دچار اختلال کرد، اما مدتها پیش بر اساس یک سیاست گذاری کلان تئاتر خصوصی ایجاد شد که برای اینکه بتواند روی پای خود بایستد به هر ابزار و بهانهای دست میزد. در نتیجه از تئاتر فرهنگی دور شدیم و یک دوره آشفتگی برای تئاتر ایجاد شده که باید منتظر ماند تا غبار آن بنشیند و ببینیم که به چه سمت و سویی میرود. میتوان گفت سیاستهای کلان کشوری در عرصه تئاتر، ناکام بوده است. در حال حاضر مضمون و گونههای نمایش دغدغه هنرمندان نیست بلکه آنها دغدغه بقا دارند.
سمندریان سرمایه درخشان هنر ایران است
وی در پاسخ به کسانی که پدر تئاتر دانستن سمندریان را اغراقآمیز میدانند، میگوید: افراد بزرگی استاد سمندریان را پدر تئاتر ایران نامیدهاند که بسیار قابل احترام است. اما من معتقدم مرحوم سمندریان یک مترجم بود، نه به این معنا که نمایش نامههایی را ترجمه کرد بلکه او توانست مفاهیمی را از فرهنگی دیگر به فرهنگ ما منتقل کند. او موفق شد چند شخصیت تئاتری جهان را به تئاتر ایران معرفی کند و نسل پیش و پس از انقلاب از آموزشهای او بهره بردند و افرادی که او آموزش داد در عرصه تئاتر ایران بسیار مطرح شدند. بنابراین لقب شایسته و بزرگ دادن به کسی که چنین خدماتی کرده است، اغراقآمیز نیست و باید کمی مهربانانهتر رفتار کرد.
این کارگردان تئاتر میافزاید: اینکه هنرمندانی چون رضا کیانیان، آتیلا پسیانی، پرویز پورحسینی و غیره از مرحوم سمندریان به نیکی یاد کرده و از آنچه به آنها آموزش داده میگویند، نشان میدهد که او در این عرصه یک سرچشمه بوده است و به افراد بسیاری فیض بخشیده، پس انسان مهم و تأثیرگذاری است. به علاوه رودخانه تئاتر نوین ایران چندان پرآب نیست که بگوییم چهرههای مطرح زیادی داریم و سمندریان را نباید بزرگ کرد! او در میان سرمایههای هنری یک سرمایه درخشان است.
سمندریان یک الگو بود
رهبری تصریح میکند: مرحوم سمندریان در تربیت نسل تئاتری بسیار موفق بود. او توانست ما را با نوعی از ادبیات نمایشی که بسیار جدی، چالش برانگیز، دارای حرفهای جهانی و درون مایههای فلسفی است آشنا کند. استاد سمندریان مخاطب منفعل نمیخواست. در آثارش مضامینی بسیار جدی چون عدالت را مطرح کرد. همچنین او در هدایت بازیگر در ایران نیز تحول ایجاد کرد. نکته دیگر اینکه استاد سمندریان خود یک الگو است چون از الگویی مشخص تبعیت میکرد. در واقع میدانست در تئاتر چه میخواهد و با چه روشی قصد دارد به آن دست بیابد چون به هنری که در آن فعالیت میکرد کاملاً واقف بود. بهره بردن از الگو و استمرار در یک خط مشخص و قابل درک و دریافت، نکتهای مهم در شیوه او است و باعث میشود بیاموزیم بیهوده کاری و کارهای پراکنده و کم اثر نکرده و بر کار درست اصرار بورزیم حتی اگر بسیار به درازا بکشد.
گزارش از: صدیقه کهیانی - خبرنگار سرویس فرهنگ و هنر ایمنا
نظر شما