به گزارش خبرنگار ایمنا، چشم انتظاری هواداران سپاهان و پرسپولیس، شامگاه چهارشنبه (۸ آذر) به نقطه پایان رسید و دو تیم در ورزشگاه نقشجهان برای رسیدن به فینال جام حذفی در برابر یکدیگر قرار گرفتند؛ تقریبا همه این هواداران از روزها پیش میدانستند حواشی این بازی آنقدر زیاد است که نمیتوان به آن مانند یک دیدار عادی نگاه کرد.
"فرشید ساعد" ۳۴ ساله است؛ بی خبر از آنچه در چند هفته پیش در آزادی و در دیدار دو تیم در لیگ برتر اتفاق افتاده بود و بدون آنکه چیزی از سرهای شکسته و سنگهای پرتاب شده در آزادی به هواداران سپاهان بداند، پای به نقشجهان گذاشته بود تا شاهد فینالیست شدن تیم خود (پرسپولیس) باشد.
نمی دانستم حرف انتقام است
فرشید از ماجرای خودش میگوید که چگونه به ورزشگاه نقش جهان آمده است "خبر نداشتم که قبلاً بین این دو تیم چه اتفاقاتی افتاده است؛ فقط چیزهای کمی شنیده بودم، نمیدانستم حرف از انتقام گرفتن است؛ حتی در خود ورزشگاه هم خبری از درگیری نبود، فقط شعار بود و هیچ زد و خوردی ندیدم؛ بلیت بازی را باشگاه برایم خریده بود و از عصر برای دیدن بازی آمدم."
او از قبل و بعد بازی میگوید، روایتی که هواداران سپاهان بعد از بازی با پرسپولیس میگفتند و در اصفهان همان اتفاقات ناپسند برای هوادار پرسپولیس اتفاق میافتد "دو ساعت قبل از شروع بازی در ورودی ورزشگاه کتک خوردیم، جوری که دستم شکست، رفتم آتل گرفتم؛ تا این اوضاع را قبل از شروع بازی دیدم وقتی داور سوت را زد و بازی تمام شد لباسم را از تنم بیرون آوردم و مثل بقیه از ورزشگاه خارج شدم؛ نمیخواستم کسی حساسیتی به لباس قرمزم داشته باشد اما موقع خروج جلویمان را گرفتند و باز هم تا میخوردم من را زدند."
سنگ را برداشت و و به چشم راستم زد
توصیف فرشید از قبل و بعد از ۱۲۰ دقیقه فوتبال و تنش دو تیم درست شبیه آن چیزی است که هرکس در پیرامون نقشجهان حاضر شده بود میدید؛ از حدود سه ساعت پیش از شروع بازی عدهای با سرهای باند پیچ شده در مقابل دفتر نیروی انتظامی مستقر در ورزشگاه ایستاده بود و احتمال درگیریهای شدیدتر بعد از بازی فارغ از هر نتیجهای مثل روز روشن بود.
این اتفاقات ساخته لیدرها و بازیکنانی بود که خود یک خراش هم بر نداشتند اما از دیدار دو تیم در لیگ برتر در ورزشگاه آزادی تا نیمه نهایی جام حذفی در نقشجهان مدام از انتقام حرف میزدند و همین صحبتها آتشی شد بر انبارِ کاهِ طرفداری دو تیم.
فرشید از طرفداری میگوید که در بامداد پنجشنبه سنگ به دست به سمت او آمده بود "یک نفر نزدیک آمد جوری که فاصله زیادی با من نداشت، یک متری من ایستاده بود، سنگ را برداشت و زد به چشم راستم و من افتادم؛ آنجایی که ضربه به صورتم خورد ۴۰ متر با آمبولانس فاصله داشت، فریاد میزدم که کمکم کنند اما هیچکس محل نمیگذاشت حتی لگدم هم میزدند؛ خدا به یکی از بچههای اصفهان خیر بدهد با موتور من را به آمبولانس رساند."
مگر بعثی بودم؟
برادر فرشید میگوید دختر عمویشان ساکن اصفهان است، به او اطلاع دادهاند و آنها نیز از طریق او فهمیدهاند که برادرش در ورزشگاه مصدوم شده است؛ ناراحتی در چهرهی او موج میزند اما برای آنکه خود را در مقابل برادرش نبازد ، تاب ماندن در اتاق بیمارستان را ندارد "مادرش خبر ندارد چه اتفاقی افتاده؛ جواب دختر سه سالهاش را چه کسی میدهد که الآن در تهران منتظر آمدن اوست؟ نگذاشتیم بفهمد با پدرش چه کردهاند؛ ما نه با ورزش مخالفیم نه با کری خوانی اما هواداری و تعصب نه دیگر تا این حد."
همین از حد گذشتن هواداریها صدای فرشید را هم از روی تخت بیمارستان درآورده؛ او با گله از آنهایی که یک چشمش را گرفتهاند میگوید "فقط بلدیم از چند هزار سال تمدنمان حرف بزنیم اما زمانش که فرا میرسد به دیگران حمله میکنیم؛ مگر من بعثی هستم که این کار را کردند؟ انصاف است که فقط برای تماشای یک بازی این بلا سر من بیاید؟"
فرشید از هلند برای بازی های پرسپولیس به ایران میآمد
فرشید شاید هواداری متفاوت با دهها هزار هوادار دیگر بود که فقط منتظر سوت پایان بازی بودند تا بیرون ورزشگاه به زعم خود انتقام بگیرند؛ شاهد این حرف گفتهها برادر فرشید است "فرشید ساکن هلند است آنقدر عشق به پرسپولیس دارد که تمام بازیهای آسیایی و بازیهای مهم داخلی را میآید و از نزدیک تیم مورد علاقهاش را تشویق میکند؛ این کار هیچ نفع مادی برای او ندارد و هر بار هزینه زیادی برای آمدن به ایران میکند؛ نه اهل توهین کردن است نه اهل درگیر شدن با کسی؛ آیا انصاف است با چنین آدمی این رفتار شود؟ حتی خودروی او که در باغ فدک پارک شده بوده هم آسیب دیده است تنها به این دلیل که هوادار پرسپولیس است."
برادر فرشید نمیخواهد مادرش متوجه شود که برای فرشید چه اتفاقی افتاده است و از این ناراحت است که برادرش به احتمال زیاد نمیتواند دیگر با چشم راست منظرهای را تماشا کند "دکترها گفتهاند که قرنیه چشم راستش پاره شده است و حدود 80 درصد از چشم آسیب دیده است و تا آخر عمر حسرت دیدن با چشم راست برایش میماند، این انصاف است؟"
زیبایی فوتبال به هوادار بودن و دفاع از تیم محبوب است اما تعصب بیش از حد برای یک تیم میتواند آسیبهای جبران ناپذیری به اجتماع وارد کند و حتی نحوه هواداری ایرانیها در خارج از کشور به شکل بدی منعکس شود. در آزادی و نقش جهان هوادارانی بودند که به خاطر تعصب بیش از حد برخی هواداران تیم میزبان با خشونتی غیر قابل وصف پذیرایی شدند که زیباییهای یک مسابقه فوتبال را زیر سوال میبرد، به راستی آیا یک بازی فوتبال ارزش جان آدمی را دارد که هواداران امروز تیمها اینگونه رفتار میکنند؟
شاید همین سنگپرانیها در جام حذفی و پرتاب گوجه در لیگ برتر باعث شد که سپاهان دستش به جام نرسد؛ رسانهها با بی طرفی، بازیکنان با مدیریت خشم، مربیان با اتکا به دانش فنی و مدیران با تمرکز بر اخلاقمداری در باشگاههای خود میتوانند خشونتهایی که در فوتبال ایران ریشه دوانده است را بخشکانند.
گفت و گو از علی یگانه نسب- خبرنگار ایمنا
نظر شما