به گزارش ایمنا، حضرت زینب (س)، دختر امیرالمومنین (ع) و حضرت زهرا (س) در سال ۵ یا ۶ هجری در مدینه متولد شدند. ایشان در واقعه کربلا با دو فرزندشان در کنار برادرشان امام حسین (ع) حضور داشتند. با پایان یافتن جنگ، حضرت زینب (س) و دیگر بازماندگان کاروان امام (ع) به اسارت درآمدند و به کوفه و از آنجا به شام برده شدند. خطبههای ایشان در کوفه و شام در مجلس یزید، معروف است.
حضرت زینب (س) چهار پسر به نامهای علی، عون، عباس، محمد و یک دختر به نام امکلثوم داشتند.
معروفترین نام ایشان زینب است که در لغت، به معنای "درخت نیکو منظر و خوشبو" آمده و معنای دیگر آن "زین اب" یعنی "زینت پدر" است. براساس روایات متعدد، نامگذاری حضرت زینب (س)، توسط پیامبر اسلام (ص) صورت گرفته است.
ایشان را به سبب مصیبتهای فراوانی که دیدند، امالمصائب لقب دادهاند. برای حضرت زینب (س) القاب فراوانی نقل شده است، همانند عقیله بنی هاشم، عالمه غیرمعلمه، عارفه، موثقه، فاضله، کامله، عابده آل علی، معصومه صغری، امینةالله، نائبةالزهرا، نائبةالحسین، عقیلة النسا، شریکة الشهدا، بلیغه، فصیحه و شریکةالحسین.
در سوگ وفات حضرت زینب(س) شعرهای آیینی متعددی سروده شده است. همچنین کتابهای مختلفی درباره زندگانی و شخصیت ایشان نوشته و به چاپ رسیدهاند. در این بخش اشعاری که در وصف بانوی فداکار اسلام سروده شده است را میخوانید.
زینبم؛ اسطورهام مهر و وفا را
نور میپاشم تمام کبریا را
در تمام عمر، با صبر و مدارا
یک به یک از پا درآوردم بلا را
مریمم؛ اما غنیتر، خواندنیتر
کربلایی هستم اما ماندنیتر
روضههایم بازتر، گریاندنیتر
من به زانو میکشم اشک و بکا را
کی ز یادم میبرم تحقیرها را
نیزهها، شلاقها، زنجیرها را
صبر کردم یک به یک تقدیرها را
تا که راضی بنگرم از خود خدا را
آه فرسودم در این یک سال و نیمه
منتظر بودم در این یک سال و نیمه
فکر آن رودم در این یک سال و نیمه
قسمت اصغر نشد آب گوارا
صد حکایت دارد این قد کمانم
کعب نی مجروح کرده استخوانم
یاد مادر میکنم با هر تکانم
جستجو کردم ز مرگ خود دوا را
بوی سیب و یاسمن دارم حسین جان
از تو من یک پیرهن دارم حسین جان
با چنین حالی که من دارم حسین جان
سر کنم ساعات شیرین لقا را
حسین قربانچه
دارد به دل صلابت کوه شکیب را
از لحظهای که بوسه زده زخم سیب را
با اقتدار فاطمی خود رقم زده
در کربلا حماسهی "أمّن یُجیب" را
با کاروان نیزه چهل منزل آمده
این راه پر فراز بدون نشیب را
کوبید صبح قافله بر طبل روزگار
رسوایی اهالی شام فریب را
با خطبههای ناله و اشکش غروبها
تفسیر کرد غربت شیبالخضیب را
شد لالهپوش معجرش از حسرت فراق
تا دید روی نیزه نگاه طبیب را
جانش رسید بر لبش از دست خیزران
طاقت نداشت طعنهی تلخ رقیب را
میریخت عطر سیب نفسهای خستهاش
در جان باغ وعدهی صبحی قریب را
یوسف رحیمی
پس از حسین، جهان بر سرش خراب شده
برای حفظ حرم، زینب انتخاب شده
نشاند بوسه به حلق بریده، از آن روو
به خون تشنه لبی، معجرش خضاب شده
کسی که داغ دو فرزند بر جگر دارد
نشسته سنگ صبور دل رباب شده
چه رفته بر دل زینب، کسی نمیداند
دمی که وارد مهمانی شراب شده
اگرچه خطبه خودش خوانده بود اما شهر
پر از صدای رسای ابوتراب شده
هزاااار مرتبه تا روز آخرت، نفرین
به شام و بزم می و کوفهی خراب-شده
به صبر عمهی سادات، شیعه مدیون است
که شرح کرب و بلا، مانده و کتاب شده
نفیسه سادات موسوی
کنج حیاط خانهی خود، بین بسترش
بانو رسیده بود به ساعات آخرش
خیره به گوشهای شده بود و یکی یکی
رد میشدند خاطرهها از برابرش
خورشیدوار، در تب گرمای شهر شام
میسوخت آسمان ز نفسهای آخرش
همراه هر نفس زدنش، آه میکشید
آن کهنه یادگاری خونین دلبرش
هر روز، روضه داشت؛ حسینیهی دلش
این مدتی که بود بدون برادرش
یک سال و نیم میل تبسم نکرده بود
از خنده رو گرفت، لب روضه پرورش
یک سال و نیم با عطش آن کویر سرخ
دریای اشک بود دو تا دیده ی ترش
یک سال و نیم بود که او آب رفته بود
یعنی که بیشتر شده بود عین مادرش
وقت سفر چقدر غریبانه پر کشید
مثل حسین سرور و سالار بی سرش
محمد قاسمی
سر نی در نینوا میماند اگر زینب نبود
کربلا در کربلا میماند اگر زینب نبود
چهره سرخ حقیقت بعد از آن توفان رنگ
پشت ابری از ریا می ماند اگر زینب نبود
چشمه فریاد مظلومیت لب تشنگان
در کویر تفته جا میماند اگر زینب نبود
زخمه زخمیترین فریاد در چنگ سکوت
از طراز نغمه وا میماند اگر زینب نبود
در طلوع داغ اصغر استخوان اشک سرخ
در گلوی چشمها میماند اگر زینب نبود
ذوالجناح دادخواهی بی سوارو بیلگام
در بیابانها رها میماند اگر زینب نبود
در عبور بستر تاریخ، سیل انقلاب
پشت کوه فتنه جا میماند اگر زینب نبود
قادر طهماسبی
نظر شما