به گزارش ایمنا، من، فرزاد، سروش و کامیار دوستان صمیمی دوران دبیرستان بودیم، بعد از گذراندن دوره پیش دانشگاهی هرکدام در رشتهای قبول شدیم، اما فرزاد که قصد مهاجرت داشت با اینکه مهندسی عمران قبول شده بود از رفتن به دانشگاه امتناع کرد و این مهمانی در اصل علاوه بر جشن تولد، مهمانی خداحافظی هم بود.
با بچهها قرار گذاشتیم که به باغ پدر فرزاد برویم؛ خیلی خوش گذشت و همه چیز عالی بود. در جشن برای همه افراد و سلیقهها انواع نوشیدنی تدارک دیده شده بود؛ با وجود تذکر چندباره ما، سروش در مصرف نوشیدنی افراط کرد...
جشن که تمام شد، تصیم گرفتیم از باغ که در اشکاوند بود تا دروازه شیراز کورس بگذاریم؛ سروش راننده ای فوق العاده بود و همه را جا گذاشت و ما هم که سرنشین ماشین سروش بودیم سرمست از این پیروزی با صدای بلند موزیک شادی میکردیم.
چشم که باز کردم، چشمهای نگران پدرم را دیدم و مادرم که مبهوت کنار تختم نشسته بودند. فکر کردم این همه خوشی در خواب بوده، عجب خواب خوبی؛ اگر همه این شادی در خواب بوده پس آنچه الان می بینیم چیست؟ بیدارم؟! در بیمارستان چه می کنم؟! چقدر خسته و ناتوانم حتی نمی توانم دستهایم را تکان دهم. پزشکان چه میگویند؟! قطع نخاع؟!
پدرم حرف نمیزند، مادرم بیصدا اشک میریزد باور اینکه برای همیشه باید روی صندلی چرخدار بنشینم برایم ممکن نیست.
خانه مان را غبارگرفته، گویی همه ساکنان این خانه مردهاند. پدرم یک ساندویچ فروش است که به سختی قادر به تأمین معاش خانواده است حتی در این ماههای نخست، هزینههای درمان و نگهداری من او را خمیده کرده است.
به شرکت بیمه مراجعه کردیم. نماینده حقوقی گفت چون راننده در حالت مستی رانندگی میکرده، شرکت متعهد پرداخت دیه نیست و راننده مقصر باید دیه را پرداخت کند.
هرچه با گوشی سروش تماس گرفتم خاموش بود.گریههای مادرم حکایتی داشت... حتماً سروش در تصادف مرده است و به همین دلیل در این سه ماه که من به هوش آمدهام به عیادتم نیامده؛ اما این طور نبود، سروش یک هفته بعد از تصادف و زمانی که من در کما بودم از ایران رفته؛ سقف اتاق روی تنم سنگینی میکرد، نفس کشیدن برایم سخت شد...
پدرم از رنج هایش نمیگفت ولی فهمیدم که از درد نداری سیگارش را ترک کرده و بهانه آورده که ریه هایش مشکل دارد.
پدرم صندلی چرخدار روی رمپ انجمن آسیب دیدگان ضایعه نخاعی بالا می برد تا از کمکها و کلاسهای آموزشی آن استفاده کنیم. در انجمن خانم مهدوی که وضعی شبیه من دارد، درباره حادثهای که برایم پیش آمده سوال کرد و قتی متوجه شد نتوانستم دیه بگیریم، "موسسه حقوقی آزاداندیشان" را معرفی کرد تا با وکلای موسسه مشورت کنم.
با وکیل موسسه تماس گرفتم، شرح مختصری به او دادم و قرار شد که جلسه مشاوره حضوری داشته باشم. وقتی از دفتر موسسه خارج شدم جانی دوباره به تنم آمده بود. حتی پدرم هم نیرومند شده بود و با سرعت بیشتری صندلی چرخدارم را میراند، پدرم شوخی میکرد و لبخند میزد...
وکیل موسسه به ما اطمینان داد که می توانیم تمام دیه را بگیریم. حدود ۱۴ ماه بعد وقتی خواهرم تلفن را جواب داد و با گریه ای از سر شوق آن را قطع کرد، همه تردیدهایمان برطرف شد. توانسته بودیم با کمک وکلای موسسه آزاداندیشان مبلغ قابل توجهی از دیه را دریافت کردیم.
گرچه هنوز هم قادر به راه رفتن و... نیستم ولی همین قدر که شرمندگی پدرم را نمی بینم و به راحتی هزینه های درمان و نگهداری ام تأمین می شود خوشحالم...
به گزارش ایمنا، در بسیاری از موارد در بروز حوادث ناگهانی افراد به دلیل جهل به قانون و شوک ناشی از حادثه برای احقاق حق خود اقدامی نمی کنند و گذر زمان بعضاً موجب تضییع حقوق شان میشود.
احقاق حق مانند بسیاری از موضوعات نیاز به تخصص، تبحر، تجربه و آگاهی دارد که در بسیاری از موارد، افراد از طریق مشورت با افراد ناآگاه موجب تضییع حقوق خود می گردند. شما مخاطبان گرامی نیز اگر با مشکلاتی حقوقی از این دست رو به رو هستید میتوانید با شماره ۰۹۱۳۱۱۲۱۳۹۵ با دفتر حقوقی آزاد اندیشان عدالتخواه سپنتا تماس بگیرید و از مشاوره رایگان با وکلای مجرب و متخصص در حوزه تصادفات بهرهمند شوید.
نظر شما