یک رزمنده دفاع مقدس در کتاب «زنده با کمیل» به ماجرای شهادت یک راننده لودر در اثر اصابت تیر مستقیم اشاره کرده است: «داشتم با یکی از بچهها صحبت میکردم که صدای انفجاری، دیدهها را به سمت لودر چرخاند. لودر در دود و آتش گم شده بود و اثری از راننده به چشم نمیخورد، گویا لبخند آخر او را خریده بودند.»
خرازی چند نفر را برای انهدام سنگر تیربار جلو فرستاد، اما حریفش نشدند. طرحچی تصمیم گرفت با لودر به مقابله با آن تیربارچی برود. بیل لودر را پر از خاک کرد و راه افتاد. خطشکنها متوجه او شدند و در ناباوری به حرکاتش چشم دوختند.