چهارباغ را باید زندگی کرد؛ پشت ویترین مغازه هایش، با نشستن بر روی نیکمت های چوبی و قدیمی اش و لحظه ای نگاه و تامل بر مجسمه اش، باید زیر باران چهار باغ رفت و از آن حسابی نوشید، زیر سایه بان کتابفروشی هایش پناه گرفت، زیر چتر کافی شاپ هایش نشست و گذری به فرعی هایش زد، "شب های اصفهان" را باید با قدم زدن در چهارباغ حس کرد که فریاد می زند "شهر زنده است".
نظر شما