خبرگزاری ایمنا: برخی از سیاستمداران که داعیه روشنفکری هم دارند تنها انتخابات هایی را آزاد می دانند که خود یا کاندیدای مورد علاقه شان در آن پیروز شده باشند. بنی صدر که تنها اولین انتخابات ریاست جمهوری را آزاد می داند با جواب اشکوری که انتخابات مجلس اول را آزاد می داند، مواجه شده است. سؤال اساسی این است که آیا تنها انتخاباتی که من در آن رأی بیاورم "آزاد" است؟

یکی از مشکلات عمده برخی از نیروهای سیاسی کشورمان که عمدتا عنوان "روشنفکر" را هم یدک می کشند این است که تنها انتخاباتی را "آزاد" می دانند و تأیید می کنند که خود یا کاندیدای مطلوبشان در آن پیروز شوند. آیا این می تواند معنایی جز دیکتاتوری و خود رأی داشته باشد؟
آقای بنی صدر تنها اولین انتخابات ریاست جمهوری را آزاد و قانونی می داند و انتخابات مجلس اول را که عدم کفایت سیاسی وی را امضا کرده بود، تقلبی معرفی می کند. آقای یوسفی اشکوری که نماینده مجلس اول بوده، انتخابات مجلس اول را آزاد می داند؛ اما وی و دوستانش تنها به دلیل این که فرد مورد علاقه شان انتخاب نمی شود، انتخابات ریاست جمهوری ۸۸ را زیر سؤال می برند. آقایان کروبی و موسوی که خود برگزیده رأی مردم یا مجلس در همین نظام رأی گیری بوده اند، وقتی رأی مردم را به دست نمی آورند ادعای تقلب را مطرح می کنند. آقای خاتمی که در همین ساختار انتخاباتی شرکت کرده بود و دو دوره رئیس جمهور شد، خواستار انتخابات آزاد می شود و ...!
ابوالحسن بنی صدر که گویا دچار توهم شده است و خود را "بدیل" و نجات دهند ایران می داند، در گفت و گو چند هفته قبلش با "بی بی سی فارسی" اولین انتخابات ریاست جمهوری را که خود در آن برگزیده شد، انتخاباتی آزاد دانست؛ ولی انتخابات مجلس اول را که با فاصله کمی از این انتخابات و با مشارکت ۵۲ درصدی مردم برگزار شد، انتخابات متقلبانه خواند.
وی که می گوید نام هیأت هایی که مدعی است انتخابات مجلس اول را باطل اعلام کرده اند، فراموش کرده است[!] بار دیگر ادعاهایش را تکرار کرد و بدون آن که برای ادعاهایش دلیلی ارائه کند به بی بی سی فارسی گفت:
«من در یک انتخابات آزاد رئیس جمهور شدم...ایراد من به مجلس اول این بود که انتخابات این مجلس قلابی بوده است. حزب جمهوری اسلامی در آن انتخابات تقلب کرد؛ چون تنها ۲۸% مردم در آن انتخابات شرکت کردند. ده هیأت بازرسی فهرست تخلفات را اعلام کردند.»
آقای حسن یوسفی اشکوری که خود نماینده این مجلس بوده، با نوشتن نامه ای به بی بی سی فارسی، انتخابات مجلس اول را آزاد خواند؛ البته وی انتخابات های دیگری را که حزب و گروه مورد علاقه اش رأی نیاورده، آزاد نمی داند!
نامه ایشان به بی بی سی فارسی را می خوانیم:
در جمعه شب ۱۷ اسفند ۹۱ (۷ مارس ۲۰۱۳) جناب آقای ابوالحسن بنی صدر در برنامه «صفحه ۲ آخر هفته» تلویزیون فارسی بی‌بی‌سی سخنانی گفت که از جهات مختلف جای تأمل و بررسی دارد. گرچه سخنان و آرای قابل تأمل ایشان در این برنامه کم نیست؛ اما بخشی که در اینجا بدان اشاره می‌کنم مربوط می‌شود به انتخابات مجلس اول که من نیز در آن مجلس نماینده بودم.
جناب بنی صدر ادعا کرده است که انتخابات مجلس اول "قلابی" بوده چرا که در آن اولا حدود ۲۸ درصد بیشتر شرکت نکرده بودند و تازه آن هم با تقلب بوده و از این رو در ‌‌نهایت آرا ۱۴ درصد بوده و این تقلب نیز با چراغ سبز آیت الله خمینی به حزب جهوری اسلامی بوده است.
ایشان مدعی است که ده هیئت بازرسی در این مورد رسیدگی کرده و فهرست تقلبات را تهیه کرده بودند و قرار شده بود که مجلس باز نشود؛ اما برخلاف قانون و به دستور آقای خمینی مجلس تشکیل شد.
اکنون جای تحقیق در مورد تحلیل شرایط سال ۵۸-۵۹ و از جمله انتخابات مجلس اول و بررسی آماری آن نیست، اما بی‌گمان دعوی جناب ایشان از جهت مختلف کذب و تحریف تاریخ است. در این مورد به چند نکته اشاره می‌کنم:
۱-طبعا نخستین پرسشی که به ذهن می‌رسد مستندات این دعوی چیست و اسناد و شواهد و قراینی که مدعا را مدلل کند کدام‌اند؟ بر اساس قاعده «البینه علی المدعی» بر آقای بنی صدر است که مستندا نشان دهد که دعوی او درست است. ایشان در آن زمان رئیس جمهور و رئیس شورای انقلاب و رئیس دولت بود و مجری انتخابات و قاعدتا باید مدارک کافی برای اثبات مدعای خود داشته باشد. حتی اگر اسناد مکتوب در اختیار نباشد قطعا شواهد مقالیه و حالیه برای آن وجود دارد. مثلا ایشان می‌تواند اعضای آن ده هیئتی که فهرست آرای تقلبی را رسیدگی کرده و به ویژه رؤسای هیئت‌ها را اعلام کند. احتمالا شماری از آن‌ها درگذشته‌اند، اما بی‌گمان هنوز شماری زنده‌اند و می‌توانند شهادت دهند. افزون بر آن می‌توانند از شخصیت‌ها و جریانهای سیاسی مستقل و حتی منتقد حاکمیت که خود نیز در انتخابات حضور داشتند (مانند نهضت آزادی، جنبش مسلمانان مبارز، جاما، جنبش حاج سید جوادی، حزب توده، فدائیان خلق-اکثریت- و...) بخواهند که بر این مدعا گواهی دهند. چرا که قابل قبول نیست که از چنین رخداد مهمی، آن هم در فضای تقریبا باز و آزاد آن زمان، فقط یک نفر آگاه باشد.
۲-پرسش دیگر این است که چرا پس از ۳۳ سال چنین دعوی مهمی مطرح می‌شود؟ البته ممکن است در گذشته در گفته‌ها و نوشته‌های جناب بنی صدر در خارج از کشور مطرح شده باشد و من بی‌اطلاع مانده‌ام، اما باز باید به این سئوال جدی پاسخ داد که چرا در‌‌ همان زمان یعنی در مقطع برگزاری انتخابات نخستین دوره مجلس ایشان به عنوان عالیترین مقام اجرایی کشور و مجری انتخابات به چنین تقلب و خیانت بزرگی اعتراض نکرده‌اند؟ تا آنجا که من به یاد می‌آورم چنین ادعایی از سوی ایشان و حتی از سوی گروههای سیاسی فراوان و فعال در آن زمان که در انتخابات کاندیدا داشتند مطرح و اعلام نشده است. می‌توان تصور کرد که دیگران از آن بی‌خبر بوده و یا از کنار آن به سادگی گذشته باشند؟
۳-از همه مهم‌تر صحت این دعوی بیش و پیش از آنکه تقلب کنندگان را زیر سئوال ببرد شخص مدعی را به چالش می‌کشد، چرا که ایشان باید به این پرسش مهم پاسخ دهند که اصلا چرا به چنان انتخابات متقلبانه و مجلس قلابی و فرمایشی تن داده و حتی با آن همکاری کرده و در‌‌ همان مجلس سوگند خورده‌اند که به قانون اساسی وفادار باشند؟ ایشان در آن زمان تمام سمت‌های اجرایی و حتی تقنینی کشور را در اختیار داشتند و چنان که از فحوای کلامشان بر می‌آید از چنان مقام و مرتبی برخوردار بودند که شخصیتی چون آیت الله خمینی در مقام رهبر بلامنازع انقلاب را هم در مقامی فرو‌تر می‌دیده و به او همواره «تذکر» می‌داده است! چرا و به چه دلیلی چنان خیانتی را پذیرفته است؟ بدین ترتیب مشروعیت خود ایشان به عنوان رئیس جمهور غیر قانونی و نامشروع بوده (زیرا طبق قانون اساسی منتحب مردم پس از ادای سوگند در مجلس و در محضر نمایندگان ملت و نیز پس از تنفیذ مقام رهبری مشروعیت و رسمیت می‌یابد) و دولت و کابینه او نیز مطلقا نامشروع بوده است. آیا آقای بنی صدر به پیامدهای منطقی مدعای خود اندیشیده‌اند؟ اگر بگویند به مصلحت و یا از ترس تن به چنان تقلب و افتضاح بزرگ داده‌اند، باز عذری بد‌تر از گناه است و قابل قبول نیست؛ زیرا اولا چنین خیانتی و آن هم در آن زمان حساس و در آغاز شکل گیری نظام سیاسی جدید و بر آمده از یک انقلاب بزرگ و آزادیخواهانه (که جناب بنی صدر هنوز نیز از آن دفاع می‌کند) با هیچ بهانه‌ای قابل قبول نیست و ثانیا با مدعای پایدار ایشان مبنی بر قانون گرایی و مبارزه با جبهه استبداد از موضع دفاع از قانون و حقوق ملت در تعارض است. ایشان که در دوره ریاست جمهوری‌اش با کمترین بهانه به ستیز با رقیبان بر می‌خواست و برای تخریب رقیبان از هیچ چیزی رویگران نبود و اکنون نیز‌‌ همان راه ادامه می‌دهد، چگونه ممکن است که از رخداد مهمی چون تقلب گسترده در انتخابات مجلس اول چشم بپوشد و آن را جار نزند؟
۴-ایشان ادعا می‌کند آیت الله خمینی به حزب جمهوری اسلامی چراغ سبز داده بود تا تقلب کنند. ادعای بس شگفتی است! پرسش جدی این است که چرا باید آقای خمینی چنین بکند و انگیزه ایشان چه می‌توانست باشد؟ واقعیت این است که اگر قرار بوده رهبر انقلاب به کسی و جریانی اجازه تقلب در انتخابات مجلس را داده باشد، می‌بایست که به آقای بنی صدر و دفتر هماهنگی او چنین مجوزی داده باشد نه به رقیبان ایشان. چرا که در آن زمان بر عالم و آدم آشکار بود که آیت الله خمینی مدافع و حامی جدی بنی صدر بود و حال که با حمایت‌های همه جانبه رهبری انقلاب به مقام ریاست جمهوری رسیده، عقل و تدبیر حکم می‌کرد که آیت الله خمینی جانب رئیس جمهور محبوبش را بگیرد و با استفاده از ابزارهای آشکار و پنهانش کاری بکند تا دفتر هماهنگی رئیس جمهور با مردم (که در آن زمان به عنوان یک حزب سیاسی عمل می‌کرد) مجلس را هم در اختیار بگیرد تا برای اداره کشور دچار مشکل نشود نه اینکه از رقیب حمایت کند. واقعیت این است که در آن زمان جناب بنی صدر، به درست یا غلط، مورد حمایت آیت الله خمینی شمرده می‌شد و از این رو توانست چنان رأی بالایی بیاورد و گرنه اگر در‌‌ همان مقطع حسن حبیبی (کاندیدای نهضت آزادی و در ‌‌نهایت مورد حمایت حزب جمهوری اسلامی) از چنین حمایتی برخوردار بود قطعا انتخاب می‌شد. آیت الله خمینی تا پایان کار نیز از او به سختی حمایت کرد. البته باید افزود که آیت الله خمینی معتقد بود که مسئولان و مدیران کشور (حتی تا سطح فرمانداران) نباید زود به زود تعویض شوند و تغییر کنند تا هر چه زود‌تر ثبات بر قرار شود و نظام جدید مستقر گردد. به پیروی از همین قاعده بود که وی هم از بازرگان تا آخرین لحظه حمایت کرد و هم از بنی صدر و هم بعد‌ها از میرحسین موسوی.
۵-واقعیت این است که در آن زمان اختلاف بنی صدر با رقیب یا رقیبانش حول قانون گرایی نبود و از این رو نمی‌توان آن را حول دوگانه جدال استبداد/آزادی تحلیل و تفسیر کرد. اسناد نشان می‌دهد و خود نیز به عنوان گواه آن دوران به یاد دارم که در ماههای نخست پس از انقلاب حزب جمهوری اسلامی (به هر دلیل) با بنی صدر اختلاف پیدا کرد و این اختلاف در آستانه انتخابات ریاست جمهوری اول علنی شد و آنان تلاش فراوان کردند که برنده انتخابات باشند و بنی صدر را از کرسی ریاست جمهوری محروم کنند اما ناکام ماندند و بنی صدر رئیس جمهور ایران شد. از آن پس اختلافات عمیق‌تر و حاد‌تر شد. جناح حزب جمهوری برای تسخیر مجلس برنامه ریزی کرد و این بار البته موفق شد.
با اکثریت مخالف بنی صدر در مجلس کار بر رئیس جهور سخت شد اما ایشان نیز از هر ابزاری استفاده کرد تا به مقابله برخیزد و رقیبان را ناکام گذارد. ایشان و احتمالا همفکرانشان تصور می‌کردند اولا از رقیب و حتی از رهبری نفوذ و اعتبار بیشتری دارند (تصوری که اکنون محمود احمدی‌نژاد هم دارد) و ثانیا حمایت‌های رهبری دایمی است و از این رو به هر تلاشی دست زدند تا رقیب را منزوی کنند.
من خود گواهم که در آن زمان هیچ یک از دو طرف برای حذف رقیب هیچ فرصتی و بهانه‌ای را از دست نمی‌داد. در عمل نه اکثریت خط امامی مجلس مقید به قانون و اخلاق بود و نه آقای بنی صدر. نمونه‌اش همین دعوی کذب جناب بنی صدر پس از ۳۳ ساله است که انتخابات مجلس اول را قلابی می‌داند. دعوی شگفتی که اگر در آن زمان مطرح می‌کرد، قانونا و عملا نمی‌توانست یک روز هم بر کرسی هوش ربای ریاست جمهوری تکیه زند.
می‌دانیم که انتخابات مجلس چند ماه پس از انتخابات ریاست جمهوری انجام شد و چگونه می‌توان تصور کرد انتخابات ریاست جمهوری آزاد بوده اما انتخابات مجلس پر از تقلب و قلابی؟ چرا در ریاست جمهوری مشارکت بالا بوده اما چند ماه بعد در مجلس به ۱۴ درصد تنزل می‌کند؟ این در حالی است که هم مجریان انتخابات یکی بودند و هم رأی دهندگان؟ روشن است که آقای بنی صدر می‌خواهد مجلسی را که او را بی‌کفایت تشخیص داده و عزل کرده از اعتبار بیندازد تا هم توجیهی برای دعویشان مبنی بر کودتایی بودن ماجرای عزل بتراشد و هم از مجلس انتقام گرفته باشد. در مورد انگیزه‌های قلبی نمی‌توان داوری کرد اما اگر عمل و رفتار ملاک باشد قاطعانه معتقدم که آقای بنی صدر عمدتا به انگیزه‌های پیروزی در جدال قدرت با رقیبان واقعی و یا توهمی جنگیده و هنوز هم می‌جنگد. ایشان درست می‌گوید که عملی بر ضد آقای خمینی انجام نمی‌داده اما به اشتباه تصور می‌کرده که اولا با حمایت او رقبا را حذف خواهد کرد و ثانیا از چنان محبوبیتی برخوردار است که در صورت لزوم می‌تواند خود او را هم حذف کند اما در فرجام کار این رقیب هوشمند بود که با استفاده از اشتباهات مهلک رئیس جمهور و جلب حمایت رهبری بر او چیره شد.
آقای بنی صدر... اهل هیاهو بود و برای تخریب مخالفان و منتقدان از چیزی ابا ندشت (و ندارد). همواره تلاش می‌کرد (و می‌کند) بر امواج احساسات مردم سوار شود. تمسک به قانون بهانه‌ای برای حذف رقیب بوده (و هست).‌گاه از دروغ و تحریف هم پروایی نداشته (و ندارد). در همین گفتار بی‌بی‌سی نیز هنوز خود را تنها «بدیل» رقیب (ولی فقیه) می‌داند. جان کلام این است که دو پادشاه در اقیلمی نمی‌گنجیدند و یکی می‌بایست حذف می‌شد که شد.
در هرحال حداقل می‌توانم در ارتباط با حوزه انتخابیه‌ام (تنکابن و رامسر) بگویم که در انتخابات مجلس اول مطلقا اتهام تقلب قابل توجهی مطرح نبوده است. جریانهایی چون سازمان مجاهدین، حزب توده، فداییان اکثریت و افرادی منفرد کاندیدا بودند و رقیب اصلی من کاندیدای مجاهدین بود و انتخابات به دلیل رقابت تنگاتنگ به دور دوم کشیده شد. هیچ فرد و گروهی نیز معترض جدی نبود. قابل توجه جناب بنی صدر اینکه من کاندیدای خط امامی‌هایی بودم که مانند دیگر جاهای کشور حامی بنی صدر بودند و چندی قبل به ایشان رأی داده بودند و از همه مهم‌تر ستاد انتخاباتی بنی صدر ستاد انتخاباتی من هم بود. دلیل این کار نیز این بود که من از حامیان بنی صدر بودم و به ایشان رأی داده بودم. ایشان بفرمایند که در چنان شرایطی چگونه ممکن بوده که تقلبی تعیین کننده صورت بگیرد؟ و اصلا انگیزه تقلب چه می‌توانسته باشد؟
بیفزایم که من خود در مجلس از مدافعان آقای بنی صدر بودم ولی در ‌‌نهایت به دلایلی (که به بخشی از آن‌ها اشاره شد) به عدم صلاحیت ایشان در اداره کشور معتقد شدم و در جلسه استیضاح نیز به عدم صلاحیت ایشان رأی دادم و در‌‌ همان زمان نیز طی بیانیه‌ای همراه تنی چند از نمایندگان دلایل رأی به عدم صلاحیت آقای بنی صدر را بیان کردیم و در مطبوعات انتشار یافت. با حوادث بعدی و رفتارهای آقای بنی صدر در دوران پس از برکناری (به ویژه اتحاد با سازمان مجاهدین) دانستم که در رأی خود صائب بوده‌ام.
کد خبر 95007

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.