حماسه‌ای از جنس کاپشن صورتی‌ها

چند سالی می‌شود که «به دی ماه پر از حادثه عادت کردیم» و داغ‌های فراوانی دیدیم، از جنس همان داغ‌های «وَ هذا یَوْمٌ فَرِحَتْ بِهِ آلُ زِیادٍ وَ آلُ مَرْوانَ بِقَتْلِهِمُ الْحُسَیْنَ صَلَواتُ اللَّهِ عَلَیْه»؛ اما زهی خیال باطل! دختران این سرزمین از جنس همان «کاپشن صورتی‌ها با گوشواره‌های قلبی»اند.

به گزارش خبرگزاری ایمنا، چپ و راست و اصلاح‌طلب و اصولگرا و باحجاب و کم‌حجاب برایش معنا نداشت؛ همه را به چشم فرزندان خود می‌دید و جانش را برای آن‌ها فدا می‌کرد و همین نگاه هم موجب شد که صبح روز سیزدهم دی ۱۳۹۸، یک ایران عزادار داغ پدر شود؛ صبح روز ۱۳ دی بود که عکس دست قلم شده‌ای در تلفن‌های همراه‌مان دست به دست شد و منتظر تکذیب خبر شهادت علمدار بودیم، شبکه خبر را روشن کردیم، زیرنویس شبکه خبر و تلاوت آیه «ولا تحسبن‌الذین…» بر آتش دلمان هیزمی تازه ریخت.

همه دنبال مرجع و خبری بودیم که بیاید و بگوید نه! همه‌اش یک ماجرای ساختگی بود و حاج قاسم هنوز هم هست؛ هست و علمداری می‌کند، اما او رفته و علم را خود را به‌دست علمدارانی از جنس سربازان در گهواره حضرت روح‌الله سپرده که این روزها چنان ستاره‌های درخشان، در آسمان نیلگون کشور می‌درخشند؛ دخترانی که وفادارانه پای مکتب پدر ایستاده‌اند و غیرتمندانه پای در مسیر گذاشته‌اند.

حماسه‌ای از جنس کاپشن صورتی‌ها

دختران حاج قاسم، پنج سال است نه‌تنها در جست‌وجوی هویت پدری‌، بلکه در پی علمداری مسیر پدر هستند و تلاش می‌کنند تا یاد پدر را زنده نگه دارند و نشان دهند که عشق و صبر می‌تواند فرصتی در دل بحران پدید آورد؛ دختران حاج قاسم از مکتب همان پدری هستند که نامش هم بر تن عده‌ای لرزه انداخته است و سخن از ابهت او دهان به دهان در لشکر دشمن می‌چرخد و در نبودش هم سخن از رشادت‌های او است.

همان دخترانی که وقتی حیا و عفت را پیشه قرار می‌دهند، گویی پرچم مقاومت را برافراشته‌اند؛ پرچمی که نه از جنس پارچه که از جنس ایمانی است، از جنس عشقی که در رگ‌هایشان جاری است؛ از جنس مقاومتی که در قلب‌های ما، از روزی که حاج قاسم رفت، شعله‌ور شده است؛ عفتی که وقتی آن را بر پیش می‌گیرند گویی در خاکریز به خاکریز جبهه‌های مقاومت همراه با حاج قاسم هم‌قدم می‌شوند؛ گویی او، از دور دست‌ها، با همان لباس‌های خاکی، به آن‌ها نگاه می‌کند و لبخند می‌زند؛ لبخندی که می‌گوید: «دخترم، تو تنها نیستی. من اینجا هستم، در قلب تو، در روح تو، در هر قدمی که برمی‌داری.» درست با همان لبخندهای از جنس «رحما بینهم» که در میان مردم بر لب داشت.

حماسه‌ای از جنس کاپشن صورتی‌ها

حتی باید گفت که بسیاری از دختران مکتب حاج قاسم پدر را ندیده‌اند، خودمانیم حتی در اتمسفر حیات او نیز تنفس نکرده‌اند، اما این روزها در مکتب او پا به رکاب ایستاده‌اند و نام مکتب پدر را حتی در سکوتِ ستارگان، در تاریکیِ شب، درخشان نگاه داشته‌اند و به یاد مردی که روزی که خاکی‌ترین فرمانده این زمین بود، اما آسمان او را بی‌همتا را در آغوش کشید، پای در رکاب ایستاده‌اند؛ ایستاده‌اند تا بگویند مکتب حاج قاسم یعنی وقتی کل دنیا هم به تو چشم دوخته باشد، تو در مسیر اویی قرار می‌گیری که وصیت کرده بود بر مزارش واژه‌ای جز «سرباز» ننویسند.

حماسه‌ای از جنس کاپشن صورتی‌ها

در این مسیر اما چند سالی می‌شود که «به دی ماه پر از حادثه عادت کردیم…» و داغ‌های فراوانی دیدیم، از جنس همان داغ‌های «وَ هذا یَوْمٌ فَرِحَتْ بِهِ آلُ زِیادٍ وَ آلُ مَرْوانَ بِقَتْلِهِمُ الْحُسَیْنَ صَلَواتُ اللَّهِ عَلَیْه»؛ اما زهی خیال باطل! دختران این سرزمین از جنس همان «کاپشن صورتی‌ها با گوشواره‌های قلبی» هستند که هرچند دو سال بعد از شهادت علمدار پا به عرصه وجود گذاشت، اما در مسیر او خونش بر زمین ریخت و امسال صدها نفر از این خون برخاستند و حماسه کاپشن صورتی‌ها را رقم زدند.

حماسه‌ای از جنس کاپشن صورتی‌ها

سیزدهم دی با تمام غمی که در دل خود جای داده، روز تجدید پیمان است؛ همان عهد و پیمانی که با خون او مهر و موم شد و پرچم‌داران او این روزها همین دختران دهه هشتادی و نودی و حتی هزار و چهارصدی هستند؛ در این روزها، هرچند اشک‌ها بر دیدگانمان جاری است، اما بدان که از جنس همان «ما رایت الا جمیلا» و نه از سر اندوه، که از عشق و حماسه است؛ از آن عشقی که «سرباز قاسم سلیمانی» در قلب‌های ما کاشته و روزبه‌روز، به درختی تنومندتر تبدیل می‌شود؛ همان مکتبی که به ما آموخت شهادت، اوج زندگی است، نه پایان آن.

کد خبر 826426

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.