غرب آسیا آبستن نظمی جدید؛ از شکست‌های نظامی تا پیروزی‌های استراتژیک

سرعت تحولات منطقه غرب آسیا از هفتم اکتبر سال گذشته تا امروز آن‌قدر بالا بوده است که گاه، مجال تفکر و بررسی عمیق‌تر بعضی موضوعات اساسی را از فعالان این حوزه سلب کرده است، در حالی که برای درک بهتر آینده منطقه و جایگاه ایران در نظم جدید، نیازمند پاسخگویی به پرسش‌های بنیادینی در این حوزه هستیم.

به گزارش خبرگزاری ایمنا، سرعت تحولات منطقه غرب آسیا از هفتم اکتبر سال گذشته (پانزدهم مهر ۱۴۰۲) تا امروز آن‌قدر بالا بوده است که گاه، مجال تفکر و بررسی عمیق‌تر برخی موضوعات اساسی را از این حوزه سلب کرده است. این در حالی است که به اذعان بسیاری از تحلیلگران و اندیشمندان حوزه بین‌الملل، با وقوع عملیات طوفان‌الاقصی، تغییراتی به وقوع پیوسته است که سرنوشت کشورهای این منطقه و حتی جهان را به کلی عوض کرده و نظمی که تا پیش از آن، گمان می‌رفت بر جهان حاکم شود را برهم زده است.

از سوی دیگر، نقش کلیدی جمهوری اسلامی ایران به عنوان یکی از بازیگران اصلی این منطقه، غیرقابل چشم‌پوشی است و برای درک بهتر آینده‌ای که در انتظار کشورمان قرار دارد، ضروری است که به دنبال پاسخ برخی از پرسش‌های بنیادین و مهمی باشیم که در مسیر سریع تحولات، از پرداخت به آن غفلت شده است؛ سوالاتی از قبیل اینکه چرا ایران به سمت استراتژی حمایت از مقاومت رفت؟ نقش ما در شکل‌گیری محور مقاومت چه بوده است؟ آیا در این جبهه، ارتباط دیگر اضلاع با جمهوری اسلامی به‌مثابه یک نیروی مطیع و نیابتی است؟ حجم خسارت‌های به بار آمده در یک‌سال گذشته و از دست دادن برخی از چهره‌های کلیدی محور مقاومت، ما را در چه موقعیتی قرار داده است؟ آیا این وضعیت درنهایت به سود ماست؟ و آیا تقابل تمدنی ایران و استکبار جهانی به نقطه نهایی خود نزدیک می‌شود؟

اینها همه سوالاتی است که برای بازطراحی جایگاه نوین جمهوری اسلامی در نظم جدید منطقه و جهان، نیازمند توجه است. به همین دلیل در فرصتی به سراغ گفت‌وگو با یکی از اساتید و تحلیلگران پیشکسوت این حوزه، یعنی مجید صفاتاج، کارشناس مسائل غرب آسیا رفتیم؛ فردی که در مدت زمان فعالیت پژوهشی خود تاکنون بیش از ۱۴۰ جلد کتاب در حوزه‌های مختلف از جمله آثار انقلاب و بیداری اسلامی، مطالعات نظام سلطه به‌ویژه آمریکا و رژیم صهیونیستی، سیاست‌ها و راهبردهای خصمانه علیه انقلاب اسلامی، مقاومت اسلامی و پایداری و بررسی کشورهای اسلامی به‌ویژه در سه دهه اخیر تألیف کرده است و در دانشنامه‌های چندجلدی به بررسی ماهیت جنبش حزب‌الله لبنان، فلسطین و صهیونیسم پرداخته است.

این گفت‌وگو به دلیل تعدد سوالات و ابعاد گسترده بعضی موضوعات، در دو بخش تهیه و تنظیم شده است که در ادامه، بخش اول آن را می‌خوانید.

غرب آسیا آبستن نظمی جدید؛ از شکست‌های نظامی تا پیروزی‌های استراتژیک

ایمنا: پس از عملیات «طوفان‌الاقصی» که در هفتم اکتبر سال گذشته رقم خورد، سلسله حوادثی در منطقه رخ داد که سرنوشت آینده منطقه و جهان را تغییر داد، همچنین شهدای گران‌قدر و والامقامی در جبهه مقاومت تقدیم کردیم که تصور از دست دادن آن‌ها در بدترین سناریوها نیز، بسیار دور از ذهن بود و همین موضوع خسارت زیادی به محور مقاومت وارد کرد، از سوی دیگر عملیات هفتم اکتبر از نظر درهم شکستن هیمنه رژیم صهیونیستی بسیار بزرگ و بی‌سابقه بود. حال این سوال در ذهن بسیاری وجود دارد که آیا واقعاً ارزشش را داشت؟ و اگر حماس می‌توانست به عقب بازگردد، با توجه به این حجم از کشتار و خسارت، آیا دوباره به سمت چنین عملیاتی می‌رفت؟

صفاتاج: اگر بخواهیم از وقایع هفتم اکتبر تحلیل درستی داشته باشیم، باید به قبل از آن بازگردیم. عملیات طوفان‌الاقصی یک عملیات پیش‌دستانه بود که جنبش حماس انجام داد و بر اساس تحلیل‌ها و بررسی‌هایی که صهیونیست‌ها داشتند، قرار بود که برنامه سرکوب جنبش مقاومت اسلامی را در غزه داشته باشند و این موضوع را به‌طور کامل حل کنند. برخی معتقدند با توجه به تبعات و پیامدهایی که عملیات طوفان‌الاقصی داشت، حماس اشتباه کرد که چنین عملیاتی را انجام داد، اما چنین نیست؛ زیرا این یک عملیات پیش دستانه برای جلوگیری از یک عملیات بسیار بزرگ و گسترده بود که رژیم صهیونیستی قصد داشت با حمایت آمریکا انجام دهد تا کار مقاومت را یک‌سره کند، درست همچون کاری که در سال ۲۰۰۶ قصد داشت با حزب‌الله لبنان انجام بدهد، اما حزب‌الله با عملیاتی که انجام داد پیش‌دستی کرد و منجر به جنگ سی‌وسه روزه شد و در نهایت هم رژیم صهیونیستی با خفت و خواری تن به توافق‌نامه آتش‌بس داد. هفتم اکتبر نیز از همین جنس است.

با توجه به تحلیل‌هایی که نظریه پردازان صهیونیست داشتند، جبهه مقاومت قوی شده بود و رأس این جبهه که جمهوری اسلامی است به حد بالایی از اقتدار و توانمندی رسیده بود، تا جایی که به اذعان بسیاری از تحلیلگران صهیونیستی و آمریکایی، هیچ اتفاقی در آسیا و حتی جهان نمی‌افتد مگر آنکه جمهوری اسلامی در آن تأثیرگذار باشد، به‌ویژه بعد از فروپاشی بلوک شرق و تبدیل شدن جهان به یک جهان تک قطبی که آمریکایی‌ها دنبال آن بودند، جمهوری اسلامی ایران به یک مانع و سد مستحکم در برابر آن‌ها تبدیل شد. به همین دلیل از سال ۲۰۰۰ به بعد آمریکا و اسرائیل اقدامات بسیار زیادی انجام دادند؛ از جمله حمله به افغانستان و عراق، بیرون کردن سوریه از لبنان در سال ۲۰۰۵، جنگ لبنان در سال ۲۰۰۶ و جنگ‌های متعددی که از سال ۲۰۰۸ در غزه انجام دادند، غزه‌ای که ۳۶۵ کیلومتر مربع مساحت دارد و در منطقه‌ای، عرض آن تنها ۶ کیلومتر است. در این منطقه رژیم صهیونیستی که ادعا می‌کرد چهارمین ارتش قدرتمند جهان است، در تمام جنگ‌ها علیه غزه شکست خورده بود. در حالی که همین رژیم در جنگ شش‌روزه با اعراب شامل سوریه، اردن، مصر، لبنان، و عراق در عرض شش روز سرزمین‌های اشغالی خودش را چهار برابر کرد و از آن زمان افسانه شکست‌ناپذیری ارتش رژیم مطرح شد، اما نبردهای غزه از اواخر سال ۲۰۰۸ این افسانه را زیر سوال برد و هیمنه رژیم صهیونیستی را نابود کرد، بنابراین رژیم صهیونیستی نیاز داشت رؤیای شکست ناپذیری اسرائیل را دوباره در میان اعراب و جامعه اسرائیلی احیا کند. فراموش نکنیم که جامعه اسرائیلی به سمت مهاجرت معکوس رفته بود و هیچ صهیونیستی احساس آرامش نمی‌کرد که در آنجا بماند، این رویداد به منزله قطع شدن خون در رگ‌های حیاتی رژیم اسرائیل بود و اگر این روند ادامه پیدا می‌کرد، به‌طور قطع رژیم صهیونیستی از درون دچار فروپاشی می‌شد، بنابراین اسرائیل بعد از اینکه نتوانست در لبنان حزب‌الله را شکست بدهد و با راه انداختن جنگ‌های منطقه‌ای به هدف خود برسد، تصمیم گرفت به سراغ ضعیف‌ترین حلقه برود و برنامه داشت که غزه را یکدست کند و سپس آن را به تشکیلات خودگردان واگذار کند تا به‌عنوان پلیس رژیم صهیونیستی عمل کنند.

ایمنا: یعنی همچون وضعیتی که در کرانه باختری شاهد هستیم؟

صفاتاج: بله، اما این اتفاق نیفتاد زیرا حماس متوجه نقشه آن‌ها شد و با وجود اینکه منطقه محدود غزه از همه طرف تحت محاصره قرار دارد، مقاومت در غزه شکل گرفت، تجهیز و سازماندهی شد و توانست به تولید سلاح برسد. این مسئله برای رژیم صهیونیستی بسیار حیاتی بود، بنابراین تصمیم به نابودی مقاومت در غزه گرفت اما مقاومت عملیات پیش دستانه «طوفان‌الاقصی» را در پانزدهم مهر ۱۴۰۲ انجام داد و تمام معادلات رژیم صهیونیستی را برهم زد.

ایمنا: شما به دو شکست مهم اشاره کردید، هم شکست اطلاعاتی و هم شکست نظامی رژیم صهیونیستی. اما پس از هفتم اکتبر تاکنون حدود ۵۰ هزار نفر در غزه کشته شده‌اند و نسل کشی عظیمی در حال رخ دادن است، همچنین چهره‌های شاخصی همچون سیدحسن نصرالله، فرماندهان رده اول حزب‌الله، اسماعیل هنیه، یحیی سنوار و فرماندهان ایرانی مهمی همچون سیدرضی، سردار زاهدی و نیلفروشان نیز به شهادت رسیدند. آیا این خسارت‌ها قابل جبران است؟

صفاتاج: ما اگر تاریخ انقلابمان را بررسی کنیم می‌بینیم که حوادث و رویدادهای بسیار زیادی را پشت سر گذاشتیم که گفته می‌شود اگر این کار را نمی‌کردیم شاید بهتر بود، اما این یک تحلیل روبنایی است. مثلاً گفته می‌شد که اگر ایران در حوزه سیاست‌های خارجی کاری به کشورهای عربی پیرامونی خودش نداشت، شاید جنگ تحمیلی رخ نمی‌داد، اما این تحلیل عمق ندارد. نظام سلطه جهانی از واپسین روز پیروزی انقلاب اسلامی ایران، تصمیم به نابودی انقلاب اسلامی گرفت، زیرا انقلاب ایران تنها یک رویداد منطقه‌ای نبود. انقلاب اسلامی ایران آغازگر یک جنگ تمدنی بود که تمدن غرب و آمریکا گرایی را به چالش کشید، لذا می‌بینیم که بعد از فروپاشی شوروی در سال ۱۹۹۱ میلادی، همه مراکز اطلاعاتی و پژوهشی که در آمریکا و غرب وجود داشت و علیه اتحاد جماهیر شوروی مطالعه و برنامه‌ریزی می‌کردند، روی جمهوری اسلامی ایران متمرکز شدند و حتی «برژینسکی» که آن زمان مشاور امنیت ملی «کارتر» رئیس‌جمهور آمریکا بود، گفت موقعیت و جایگاه ایران به قدری مهم است که حتی به قیمت به راه انداختن جنگ، باید کاری کنیم که ایران از دست آمریکا خارج نشود. آن زمان بحث منافع اقتصادی مطرح بود اما وقتی شعارهای انقلاب مطرح شد و قانون اساسی جمهوری اسلامی تدوین شد، نظام سلطه جهانی و صهیونیسم بین‌الملل احساس کرد که وارد یک نبرد تمدنی و نفس‌گیر شده است و از همان زمان برای آن برنامه‌ریزی کردند، بنابراین اینکه گفته می‌شود اگر این عملیات انجام نمی‌گرفت، شاید برای محور مقاومت بهتر بود، تحلیل درستی نیست.

در همین راستا خاطره‌ای تعریف می‌کنم. بعد از اشغال لبنان که تازه اولین سفیر جمهوری اسلامی ایران در لبنان مستقر شده بود، فتنه‌ها تازه در این کشور آغاز شده بود و آمریکایی‌ها و صهیونیست‌ها برنامه‌های مختلفی داشتند، اما با وجود همان فتنه‌ها، از دل تهدیدها فرصت‌ها به وجود آمد. حتی تلاش کردند که فتنه درگیری شیعه با شیعه را میان «جنبش امل» و «حزب‌الله» به وجود بیاورند. یادم هست همان زمان یکی از دوستان روحانی عضو شورای حزب‌الله به من گفت که «کار حزب‌الله تمام شده است!»؛ در حالی که این درگیری‌ها در ذات یک جریان نهفته است و اینها چالش‌هایی است که باید به وجود بیاید و هنر این است که به تعبیر شهید حاج قاسم سلیمانی از دل همین بحران‌ها بتوانیم از فرصت‌ها استفاده کنیم، به همین دلیل با وجود همه صحبت‌هایی که در خصوص تمام شدن کار حزب‌الله در جنوب لبنان زده می‌شد، پس از چندسال حزب‌الله پویاتر و قوی‌تر شد و حتی جنبش امل با آن هم‌سو شد، تا جایی که اکنون زبان دیپلماسی حزب‌الله آقای «نبیه بری» رئیس پارلمان لبنان و عضو جنبش امل است.

غرب آسیا آبستن نظمی جدید؛ از شکست‌های نظامی تا پیروزی‌های استراتژیک

ایمنا: دشمنان تلاش می‌کنند با عملیات روانی و رسانه‌ای گروه‌های مقاومت از جمله حماس، حزب‌الله، انصارالله و دیگر گروه‌ها را گروه‌های نیابتی ایران معرفی کنند، در حالی که وقتی به اتفاقات اخیر نگاه می‌کنیم می‌بینیم ایران هر وقت قرار بوده کاری انجام بدهد خودش اقدام کرده است و نیازی به گروه نیابتی نداشته است، تحلیل شما از نحوه تأثیر انقلاب اسلامی بر شکل‌گیری و تقویت جبهه مقاومت چیست؟

صفاتاج: این درست است که جمهوری اسلامی ایران در شکل‌گیری این گروه‌ها نقش داشته است و به آن افتخار هم می‌کنیم، اما اینکه گفته می‌شود نگاه ما به حزب‌الله، حماس یا انصارالله یک نگاه ابزاری است، صحیح نیست. جبهه استکبار در درون، به همین شکل است، شما نگاه کنید عربستان «سعد حریری» نخست وزیر لبنان را زندانی و تهدید می‌کند و خانواده او را هم گروگان می‌گیرد تا سیاست‌هایش را در لبنان پیاده کند، اما ایران هرگز چنین نگرشی نسبت به متحدان خودش نداشته است. حتی در قضیه سوریه به همین صورت بود و ما بیشتر نقش مشاور داشتیم. اگر قرار بود، ایران چیزی را تحمیل کند، اکنون اوضاع سوریه متفاوت بود. در ماجرای حزب‌الله نیز، این افتخار ایران است که در احیای طایفه شیعه در لبنان که در اکثریت هم بودند اما در موضع ضعف قرار داشتند، اثرگذار بوده است؛ مسیحیان در رتبه اول بودند و مقام ریاست‌جمهوری و فرماندهی عالی ارتش را داشتند، اهل سنت، مقام نخست وزیری را گرفته بودند و شیعیان که بیشترین جمعیت را داشتند و دارند، ریاست پارلمان را برعهده داشتند، در این شرایط جمهوری اسلامی به هویت‌یابی شیعیان لبنان کمک کرد، بنابراین، اینها نیروهای نیابتی ایران نیستند، حتی شهید سید حسن نصرالله بارها تاکید کرد که ما بنا بر مصالح خودمان عمل می‌کنیم و جمهوری اسلامی به‌ویژه مقام معظم رهبری بارها تاکید کردند که نگاه ما یک نگاه ابزارگرایانه همچون دیگران نیست بلکه اینها متحدان ما هستند. هر خللی که در یک نقطه از جبهه مقاومت به وجود بیاید، طبیعی است که دیگر اعضای جبهه مقاومت به کمک بشتابند، زیرا اگر این کار را نکنند، مجبور هستند در خانه‌های خودشان درگیر شوند.

ایمنا: ایران با چه منطقی به این گروه‌ها کمک می‌کند؟

صفاتاج: اگر ما به مقاومت اسلامی لبنان و فلسطین کمک می‌کنیم، فارغ از کمکی که به مردم مظلوم این کشورها می‌شود و جلوی توسعه طلبی رژیم صهیونیستی را می‌گیرد، به منافع ملی خودمان کمک کرده‌ایم. ما نمی‌توانیم اجازه بدهیم که دشمن در پشت مرزهای ما بیاید و آنجا با دشمن بجنگیم. این از عقل و منطق و درایت سیاسی به دور است. حتی اگر یک حکومت اسلام‌گرا و آرمان‌گرا در ایران روی کار نباشد، ما ملزم هستیم بر اساس منافع ملی و امنیت ملی کشور، برای تأمین امنیت پایدار ملت، دشمن را در مرزهای خودش درگیر کنیم و هزینه‌ای که بابت این داده می‌شود، بسیار اندک است. ما تجربه جنگ تحمیلی را داریم که در آن، ۱۰۰۰ میلیارد دلار خسارت ناخواسته در اثر این جنگ به ایران وارد شد و پیامدهای آن همچنان ادامه دارد. در حال حاضر عقل حکم می‌کند که ما این خسارت‌های مالی و جانی را بپذیریم و چندین سال از رشد و توسعه عقب بیفتیم یا اینکه دشمن را درگیر کنیم و خودمان درگیر نشویم؟

با این منطق ایران به مقاومت کمک می‌کند، البته نمی‌گویم که این تمام ماجرا است، زیرا آموزه‌های دینی و قرآنی نیز به ما این اجازه را می‌دهد که از مظلوم حمایت کنیم و قانون اساسی ما نیز بر همین اساس است. پس اگر ما کمکی به مقاومت لبنان و فلسطین می‌کنیم به عنوان نیروهای نیابتی ما نیست، بلکه جهت جلوگیری از ظالمی است که قصد داشت بعد از لبنان سراغ چاه‌های نفتی منطقه خلیج فارس بیاید و آن‌ها را تصرف کند. امام خمینی (ره) در اوایل انقلاب فرمودند اگر به رژیم صهیونیستی مجال بدهیم، فقط به اشغال فلسطین بسنده نمی‌کند، بلکه چشم طمع به منابع و ذخایر عظیم نفتی ایران و جهان اسلام دارد و چنین چیزی در عمل هم اتفاق افتاد و وزیر جنگ رژیم صهیونیستی طرحی برای تصرف چاه‌های نفتی منطقه خلیج فارس ارائه کرد. بنابراین ما کمک می‌کنیم تا منطقه امن باشد، کشور خودمان به امنیت پایدار برسد و از خسارت‌های بسیار زیاد ناشی از جنگ مستقیم جلوگیری کنیم. لازم است بدانیم هزینه‌هایی که ایران انجام می‌دهد در همه دنیا مرسوم است. چطور ایالات متحده آمریکا این تعداد ناو در آب‌های جهان دارد؟ چرا این‌قدر هزینه می‌کند و سراسر جهان پایگاه دارد؟ چطور است که عربستان سعودی میلیاردها دلار در لبنان برای حفظ سعد حریری هزینه می‌کند؟ اینها هزینه‌هایی است که همه کشورها از جمله کشور کوچکی همچون بورکینافاسو دارند. پس عقلانیت و خرد سیاسی حکم می‌کند که ایران از مقاومت دفاع کند.

ایمنا: یکی از اهداف اصلی رژیم صهیونیستی در جنگ غزه، نابودی جنبش مقاومت اسلامی حماس بود اما موفق نشد این کار را انجام بدهد، اگرچه ضربه بسیار سنگینی به مقاومت فلسطین وارد شده است، در حال حاضر نیز به نظر می‌رسد صهیونیست‌ها قصد دارند حماس را در همین موقعیت تضعیف شده نگه دارند و با آتش‌بس در لبنان، حزب‌الله را کنترل کنند و در حال حاضر هم پس از سقوط بشار اسد به سمت سوریه پیش روی کرده‌اند، از سوی دیگر منافع ملی ایران حکم می‌کند با این طرح رژیم صهیونیستی در منطقه مقابله کند. با توجه به این اتفاقات، آینده منطقه را چطور می‌بینید؟

صفاتاج: اگر نگاه ظاهری داشته باشیم، همچون برخی از تحلیلگران که مقام معظم رهبری نیز به آن‌ها اشاره کردند، تصور می‌کنیم که اوضاع به ضرر محور مقاومت خواهد بود، اما اگر نگاهی عمیق و مبنی بر تجارب گذشته داشته باشیم میدانیم که اینگونه نخواهد بود، زیرا مقاومت در کنار تمام بحران‌هایی که برایش حاکم شده، به وجود آمده است. برای مثال پس از رحلت حضرت امام (ره) همه نگران بودند که چه خواهد شد؟ اما در حال حاضر دوست و دشمن آگاه، آرزوی داشتن چنین رهبری را دارند، همچنین پس از ترور شهید عباس موسوی، سید حسن نصرالله یک چهره جوان و فعال بود که تحول شگرفی در محور مقاومت به وجود آورد و ضربات سختی به رژیم صهیونیستی وارد کرد. شرایط فعلی را نیز باید با همین دید بنگریم؛ اول اینکه رژیم صهیونیستی به اهدافش نرسیده است، هدف او نابودی کامل مقاومت در غزه و واگذاری غزه به تشکیلات نهاد خودگردان و آزادسازی اسرا بود که به هیچکدام نرسیده است، در حالی که تقریباً هر روز به مدت یک‌سال هواپیما و کشتی حامل تجهیزات نظامی به اسرائیل می‌رود. این یعنی آمریکا، ناتو و رژیم صهیونیستی با مقاومت در غزه درگیر شده‌اند اما نتوانستند آن را نابود کنند. اگرچه آن‌ها با سلاح‌های کشتار جمعی بسیاری از مردم بی‌گناه غزه را از بین بردند، اما هنوز موشک‌هایی از سمت مقاومت به سمت شهرک‌ها پرتاب می‌شود و این یعنی مقاومت زنده است.

در ماجرای لبنان نیز شرایط حزب‌الله به رژیم صهیونیستی تحمیل شد. توافق آتش‌بسی که آمریکایی‌ها ابتدا پیشنهاد کردند سه ویژگی داشت که برای آن‌ها خیلی مهم بود؛ اول اینکه ایالات متحده به عنوان فرمانده عمل کند و نیروهای یونیفل تحت امر آن‌ها باشند، دوم اینکه آتش‌بس دو ماهه خواهد بود و سوم اینکه دست اسرائیل را باز گذاشته بودند تا هر زمان خواست به لبنان و حزب‌الله حمله کند، اما با موشک‌بارانی که حزب‌الله انجام داد و بیش از ۳۶۰ موشک راهی حیفا و تل‌آویو کرد، یک‌شبه مستاصل شدند و طرح جدیدی را که حزب‌الله پیشنهاد داده بود، با نبیه بری مطرح کردند و به صورت ضرب‌الاجل آن را پذیرفتند و اجرا کردند. در توافق جدید، آتش‌بس به صورت دائم است و دو ماه برای تخلیه مناطق جنوب لبنان و واگذاری آن به ارتش لبنان وقت داده شد. علت مقاومت حزب‌الله این بود که ارتش لبنان نیرو و آمادگی لازم را نداشت و این یک شرط تحمیلی نیست. بحث عملیات پیش‌دستانه نیز کاملاً منتفی شد و توافقنامه دائمی شد. پس از عملیات طوفان‌الاقصی حزب‌الله در راستای حمایت از غزه اقدام به حمایت از رژیم صهیونیستی کرد و طبق این توافق اگر رژیم صهیونیستی دست به اقدامی بزند، محکوم خواهد شد و این دستاورد مهمی برای حزب‌الله محسوب می‌شود. همین مسئله می‌تواند منجر به شکل‌گیری یک توافقنامه آتش‌بس در غزه شود که هیچ‌یک از شرط‌های قبلی رژیم صهیونیستی را در بر نگیرد و مقاومت نه‌تنها سرکوب نخواهد شد، بلکه به سرعت می‌تواند بنیه و توان دفاعی خود را ساماندهی کند.

گفت‌وگو از: فاطمه مدح‌خوان خبرنگار ایمنا

ادامه دارد…

کد خبر 824440

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.