به گزارش خبرگزاری ایمنا از لرستان، بامداد شنبه، پنجم آبان خبر حملات تجاوزکارانه رژیم صهیونیستی به مناطق نظامی چند شهر ایران منتشر شد، خبرها نشان از خسارت ناچیز داشت و غیرت زیاد بچههای پدافند که بهخوبی مقابله کردند، در لحظات ابتدایی این خبر دلچسب بود.
نزدیک ظهر بود که خبر شهادت برخی از نیروهای پدافند هوایی کشور در گوشهوکنار فضای مجازی پیچید و در میان این شهدا نام استوار «مهدی نقوی» از دیار لرستان نیز به چشم میخورد، جوانی ۲۶ ساله اهل بروجرد که در چهرهاش آرامش عجیبی به چشم میخورد، تصویری با لباس نظامی و پس از آن تصاویری که با تلفن همراهش ثبت شده بود با لبخندی دلنشین بر لبانش دستبهدست در فضای مجازی میچرخید.
دل توی دل خانوادهاش نبود از زمان اعلام شهادت چند تن از نیروهای پدافند ارتش کشور، خانواده بیتاب و مخاطب تلفن خاموش مهدی بودند، جواب نگرفتن از خط مهدی پدر را به سمت شماره دوست صمیمیاش کشاند و زمانی که جویای حال مهدی شد، ابتدا گفتند زخمی شده است، اما در آخر خبر شهادتش را دادند.
خانوادهای که چشم به راه دیدار فرزند دلبندشان در بروجرد بودند، این بار عازم تهران شدند تا پیکر پاک فرزندشان را بدرقه دیار مادری کنند، برای به خاک سپردنش در دیار پدری تابوتش با پرچم سهرنگ وطن مزین و روی دستان خانواده، دوستان و همشهریان و عاشقان شهادتی که راهی دیار بروجرد شده بودند تا بهشت تشییع شد.
چشمان پر از اشک پیر و جوان و فریادهای «لااله الا الله»، نگاه مضطرب خواهر و برادر و دیده گریان مادر و همسر و کوه غمی که روی شانههای پدر سنگینی میکرد، بدرقه راه مهدی برای حضور در میهمانی ملکوتیان شد.
«همه میدانند که مهدی فرزند نمونهای برای من و دوستنمونهای برای تمام دوستانش است»، نخستین توصیف پدر از فرزندی که با شجاعت و غیرت، رستگاری را برای خود به ارمغان آورده بود. محمود نقوی که خود یک ارتشی است، با لبخندی بر لب از بهیادآوردن خاطرات پسرش میگوید: نزدیک به دو سال بود که ازدواج کرده بود و ساکن تهران بود که به محل کارش نزدیکتر باشد، اما بهتازگی تصمیم گرفته بود بروجرد ساکن شود که اصرار و مخالفت من هم نتوانست جلوی این موضوع را بگیرد، هفته پیش باهم اسباب زندگیشان را به بروجرد منتقل کردیم و بسیار از این موضوع خوشحال بود که به خانوادهها نزدیک شده و بیشتر همدیگر را میبینیم غافل از اینکه این آغاز، آخرین دیدار ما در این دنیا است.
صلابت در کلمات پدر موج میزند، بدون شک مهدی از او پای وطن ایستادن را آموخته بود: «از کودکی بچه باهوشی بود، تا دیپلم با معدل بالا قبول شد، چون خودم ارتشی بازنشسته بودم، او نیز به ارتش علاقهمند بود و بیدرنگ بعد دیپلم وارد ارتش شد تا در ارتش خدمت کند و به درخواست خودش در پدافند خدمت میکرد.»
صحبت که بهویژگیهای اخلاقی پسر که میرسد، پدر آهی میکشد و میگوید: بسیار صبور و بااخلاق بود، رابطه خوبی چه با اعضای خانواده و چه با دوستان داشت، همه او را به خوببودنش میشناختند، لیاقتش شهادت بود، چراکه خدا خوبها را گلچین میکند، مهدی در اخلاق، رفتار، کردار و گفتار در جایگاه یک فرزند بسیار متین بود، حتی اگر تنبیه انضباطی هم میکردم، چیزی نمیگفت، حتی فامیل، دوست و خانواده، نیز جز متانت چیزی از او ندیده بودند،
هرچند یادآوری خاطرات فرزندی که میگوید، او را تقدیم به انقلاب، وطن، خاک، ناموس و امنیت مردم کرده است، برای پدری که خود روزی در خط مقدم دفاع از کشور بوده است، سخت است اما هیچ لرزشی در صدایش احساس نمیشود: «دوستش برای ما تعریف کرد که قبل از عازم شدن به محل خدمت، داخل محوطه و در هوای سرد، مهدی شروع به شستن دست و صورتش کرده بود و در واکنش به صحبتهای او که در این سرما چرا دست و صورت خود را میشویی، با لبخند جواب داده بود که شاید شهید شویم، حداقل پاک باشیم.»
نظر شما