به گزارش خبرگزاری ایمنا، اینبار اینجا یعنی چهارراه عسکریه و امامزاده شاه میرحمزه حال و هوایی متقاوت از هربار دیگر دارد؛ محوطه امامزاده که نه، خیابان را آب و جارو کردهاند برای مهمان نور چشمیشان.
بوی اسفند و گلهای نرگس در هم آمیخته شده و دود اسفند فضا را پر کرده است؛ هر چند دقیقه یکبار اخبار متفاوتی به گوش میرسد، یکی میگوید پیکر یک چهارراه قبل در ترافیک گیر کرده و دیگری میگوید هنوز در خوراسگان هستند.
امشب ماه نیز مشتاقانهتر از همیشه در آسمان خودنمایی میکند، گویی که در این شب آسمان هم به یمن قدوم این مهمان، با ستارههای درخشانش آذینبندی شده است.
خبر دهان به دهان میچرخد که پیکر آمد و در میان جمعیت، بار دیگر صدای ناله و گریه مادران داغدار به گوش میرسد؛ زنانی که به یاد فرزندانشان، تنها با یاد آنها زندگی میکنند و هر روز با تصویر آنها در ذهنشان دمی سپری میکنند.
دور تا دور میدان، جمعیتی انبوه ایستادهاند؛ مردان و زنان، جوانان و سالخوردگان، همه با یک هدف مشترک، بیصبرانه منتظرند تا خاک تابوت را توتیای چشم خود کنند؛ وقتی بر روی تابوت شهید گلهای سرخ و سفید میگذارند، گویی زندگی و عشق آنها را به زمین بازمیگردانند؛ گل رمز عشق و خلوص است، و در نهایت، یادآور آن است که حتی با رفتن جسم، روح آنها همیشه در دلمان خواهد ماند.
حاج محمدرضا طاهری میخواند:
این روزها کبوتر بیروت میشویم
یا چشم خیس شانه تابوت میشویم
اشکها در چشمان مردم جمع شده و حتی کودکانی که گوشهای نشستهاند، تحت تأثیر قرار گرفتهاند:
این روزها از سوختن برای من نگو
از صندلی خالی سیدحسن نگو
رفته ولی نکرده رها دست ایل را
پر کرده جای خویش و فواد و عقیل را
این روزها این رود تا همیشه خروشان
هنوز هست عباس هست نیلفروشان هنوز
پیکر مطهر به بالای جایگاه رسیده و نوبت به روضه حضرت مادر میرسد؛ طاهری میخواند و مردم با قطره قطره اشکشان رزق اشکهای فاطمیه را طلب میکنند.
یکایک افراد، با انگشتان لرزان خود، بر تابوت چوبی دست میکشند؛ در این روزهای پر از غم و اندوه، قلبهایمان پر از درد و یاد توست.
تو که با عشق و ایمان به دفاع از حریم اهل بیت (ع) رفتی و در راه حق جان خود را فدای آرمانهای بلندت کردی.
مراسم وداع با تو، نه تنها یک مراسم ساده، بلکه تجلی عشق و ارادت مردم به یک قهرمان واقعی است. تو نه تنها یک شهید، بلکه نماد ایثار و فداکاری هستی که یاد تو همیشه در دلهایمان زنده خواهد ماند.
مراسم وداع با تو، مراسمی است پر از عشق و اشک. وقتی تابوتت را بر دوش میکشیم، احساس میکنیم که بار سنگینی بر دوش داریم؛ باری از عشق و ارادت به تو. صدای نالهها و اشکها در فضا پیچیده است و هر کسی به نوعی ابراز احساسات میکند. اما در این میان، یک حس مشترک وجود دارد: افتخار به داشتن چنین قهرمانی در میان خود.
خانوادهات، آنهایی که با تمام وجودشان تو را دوست داشتند و برائت دعا کردند، امروز در غم فقدانت میسوزند. مادر و پدرت، آن دو نور چشم، اکنون با دلی پر از درد به یاد تو نشستهاند اما شک ندارم که آنها نیز به تو افتخار میکنند. زیرا تو با جان خود نشان دادی که چگونه باید عاشقانه زندگی کرد.
دوستان و همرزمانت نیز امروز در این مراسم حضور دارند. آنها که لحظات سخت و شیرین را با تو گذراندهاند و حالا با یاد تو اشک میریزند؛ هر کدام از آنها داستانهایی از شجاعت و فداکاریهای تو دارند که باید روایت شود. این داستانها نه تنها یاد تو را زنده نگه میدارد، بلکه الهامبخش نسلهای آینده خواهد بود.
و امروز این ماییم که وارثان این خونهای پاک هستیم. هرگز فراموش نخواهیم کرد و یاد تو همیشه در دلهایمان زنده خواهد ماند. ما ادامهدهندگان راه تو خواهیم بود و هرگز اجازه نخواهیم داد که نامت فراموش شود. ای شهید مقاومت، روح تو شاد و یاد تو گرامی باد.
نظر شما