به گزارش خبرگزاری ایمنا، تقریباً دو ساعت و نیم زودتر از موعد مقرر در محل برگزاری برنامه حاضر شدیم؛ خادمان در حال آمادهسازی بودند و گروه تدارکات صدا و تصویر و صحنه را آماده میکردند، گروه انتظامات میهمانان را راهنمایی میکردند و مسئولان غرفهها مخاطبهایشان را جذب میکردند؛ هنوز یکی دوتا فرش به پهن شدن نرسیده بود که باران گرفت.
و اینجا هفدهمین بزرگداشت شهدای گمنام دانشگاه اصفهان، از نماز مغرب و عشا، حرمالشهدای دانشگاه است؛ از یک هفته پیش قرار بود طبق قرار هر سال، شبی را در نقطه امن دانشگاه میهمان شهدا باشیم، قرار نبود خبر شهادت رهبر حزبالله لبنان به گوشمان برسد؛ قرار نبود بغض بعد از رفتن سید حسن ما را در این مجلس همراهی کند؛ قرار نبود اینگونه آشفته و بهتزده به اینجا برسیم و همه این قرار نبودها صدای آسمان را هم درآورد.
اول رعدوبرق، بعد باران نمنم و پس از آن به یکباره تگرگ عجیبی به زمین میبارید؛ چنان که خشم ابرها هم در میان این هیاهو آشکار شده بود.
دیری نپایید که هوا آرام گرفت و همهچیز و همه کس در جای خود قرار گرفتند. انگار نه انگار که چندی پیش باد و باران و تگرگ چه میدانداریای میکرد. چشم برهمزدنی همه جا را آرامش فراگرفت.
دور از انتظار نبود که قاری برای قرائت «وَلا تَحسَبَنَّ الَّذینَ قُتِلوا فی سَبیلِ اللَّهِ …» را انتخاب کرده باشد. اما به عقبتر هم رفته بود و از آیه ۱۶۸ شروع به خواندن کرد؛ اول کسانی که خود از جنگ سر باز میزنند را خطاب قرار داد و پس از آیه معروف با «وَأَنَّ اللَّهَ لَا یُضِیعُ أَجْرَ الْمُؤْمِنِینَ» به آل عمران پایان داد.
شب شهادت نصر خدا بود؛ پس با «إِذَا جَاءَ نَصْرُ اللَّهِ وَالْفَتْحُ» ادامه داد و با این آیات، جگر سوختهدلان را با نوید دادن پیروزی التیام بخشید.
غروب درصدد نالهای است آهسته، قلم شکسته، نفس بسته، سینهها خسته، هوا گرفته
فضای نفس کشیدن نیست؛ قلم شکسته و این شعر همدم من نیست
نفس بریده قلم درد میکشد امشب، تمام دور و برم درد میکشد امشب را، قلم نشسته از بغض مرد بنویسد
ستارگان همگی یک به یک شهید شدند و با گذشت زمان ماضی بعید شدند
قلم نشسته که از خواب ما گلایه کند، نشسته است که از ما به ما گلایه کند
از این حمایت خونبار برای که بنویسم
و در این لحظات است که جهان غمزده در جوی خون گرفتار است، تمام دهکده در بوی خون گرفتار است
ستارگان همگی یک به یک شهید شدند و با گذشت زمان ماضی بعید شدند
آهای نظم نوین چیست در سر تو و ای حقوق بشر خاک بر سر تو
شما که زهیر بیان به جام خود دارید، مگر نه اینکه جهان را به کام خود دارید
نترسانیدمان از مرگ، ما پیغمبر مرگیم
خدا با ما که دلتنگیم سرسنگین نخواهد شد
تا پیش از ظهر امروز کودکان فلسطینی موشکهای حزبالله را میدیدند دلشان آرام میشد و از الان اضطرابشان بیشتر است؛ امشب همراه با این آسمان برای سید حسن اشک میریزند، اما نباید فراموش کرد که «گر پدر رفت تفنگ پدری هست هنوز…»
۶۰ سال قبل اماممان گفت یاران من در گهوارهاند و امروز سید حسن، فواد شکر، هنیه، حاج قاسم، سردار زاهدی و … همه شصتوچند ساله بودند و این است رسم مکتبداری و پرچمداری.
مهدی رسولی به روی جایگاه میآید و میخواند:
«بارون اومده
سید از میدون غرق خون اومده
بارون اومده
حاج قاسم برات مهمون اومده
آااااااه نصرالله، آاااااه نصرالله
ای خونت بقای حزبالله»
رسولی که با شعرهایش دلمان را آرام کرد، میگفت: «یه وقت دلتون نلرزهها؛ دشمن وقتی اینطوری جولان میده نشونه ضعفشه؛ اون موقعی که سبک و سیاق منافقین رو پیش میگیرن باید ازشون ترسید نه الان که اینطوری وحشیانه خون میریزند؛ صبور باشید و امیدوار باشید که روزای آخرشو داره میگذرونه، اسرائیل رو به نابودیه.»
این جهان هلهله یزیدیان بر نعش حسین (ع) و اسارت خاندان او را دید. شهادت چون تویی را هم میبیند؛ چنان که تنهای سلاخیشده کودکان را دید و در نهایت هیچ قدرتی را یارای شکست حقیقت نیست!
قطعاً سننتصر.
حال و هوای امروزمان دقیقاً همان حس و حالی بود که از بزرگترهایمان شنیده بودیم، آن ساعات و دقایق مثل شب انفجار ۷ تیر بود؛ بیش از ۱۰۰ نفر زیر دفتر آوار مرکزی حزب جمهوری بودند؛ اما همه فقط یک دلشوره داشتند. همه و همه، حتی خانوادههای شهدای زیر آوار در دل میگفتند: «نکند آقای بهشتی شهید شده باشد…»
اگر این قاعده درست است که تاثیر خون مجاهدین از تاثیر زندگیشان بیشتر است، اثر خون سید حسن نصرالله نقطه عطفی دورانساز است، چون زندگیاش و مقاومتش دنیای شیاطین را به هم ریخته بود و شهادتش کل دنیا را.
نظر شما