به گزارش خبرگزاری ایمنا از خراسان شمالی، هر زمان صحبت از انسانهای ایثارگر میشود، با خود فکر میکنیم او باید چه فرد خاص و ویژهای باشد که به هر دلیلی جانش را فدای کسانی دیگر کند، غافل از اینکه ممکن است این افراد را در هر شبانهروز بارها و بارها ببینیم و با آنها گپ بزنیم.
جلال اسدی یکی از کارکنان دانشگاه علوم پزشکی خراسان شمالی از همین دست افراد بود که در کربلا دل به آتش زد تا جان زائران حسینی را نجات دهد.
ماجرا از آن قرار بود که جلال از حدود ۱۰ روز قبل برای خدمترسانی در موکب آرمان حسین (ع) که توسط دانشگاه علوم پزشکی خراسان شمالی برای دومین سال متوالی در کربلا برپا میشود، مشغول خدمترسانی بود، در این بین به یکباره هتل هفت طبقه مجاور موکب دچار حریق میشود؛ آتش در طبقات بالایی است، هر لحظه گسترش پیدا میکند و شرایط سخت و سختتر میشود.
به دلیل ترافیک سنگین در خیابانهای شهر کربلا، رسیدن آتشنشانی طولانی میشود و هر لحظه جان مردم و زائرانی که در این هتل اسکان داده شدهاند، بیشتر به خطر میافتد.
جلال در آن لحظه خیمههای به آتش کشیده شده صحرای کربلا را به خاطر آورده و به دل آتش زده است، او در طبقات پایین زائران را آگاه میکند و نجات میدهد، اما هر چه به بالا میرود، شرایط سخت و سختتر میشود.
در نهایت به طبقه هفتم میرسد، جایی که شعلههای آتش فوران میکند و ممکن است هر اتفاقی را رقم بزند؛ یکی از همکاران جلال میگوید: تا طبقه سوم و چهارم با جلال بالا رفتیم، اما در ادامه به او گفتم دیگر خیلی خطرناک است و باید برگردیم.
وی میافزاید: جلال بدون توجه به این حرف و برای نجات جان مردم گرفتار در آتش به راه خود ادامه داد.
مردمی که در بیرون ساختمان مشغول نگاه کردن ماجرا هستند، دلهره زیادی را تجربه میکنند؛ یکی از همکاران او آن دقایق دلهرهآور را اینگونه توصیف میکند: «در همین شرایط بود که دیدیم فردی از پنجره طبقه هفتم خود را آویزان کرده است و شعلههای آتش نزدیکش هستند؛ ما نمیدانستیم او کیست زیرا بدنش سوخته و سیاه بود، خود را از همان جا به پایین پرتاب کرد و روی کولر گازی طبقه پایین فرود آمد؛ کولر به مویی بند بود و ممکن بود هر لحظه سقوط دلخراشی را شاهد باشیم.»
این خادم حسینی ادامه میدهد: جلال در شرایطی که بدنش سوخته بود و حال زیادی برای تکان خوردن نداشت، با آرنج شیشه را شکست و خود را به داخل رساند.
روایت این قصه که نشانه فداکاری و ایثارگری مجاهدانه جلال است زمانی عجیبتر میشود که او نخستین سخنان خود را بر زبان میآورد؛ زمانی که جلال را به سمت بیمارستان میبردند، اطرافیان از او میپرسند چرا چنین کاری کردی؟ چرا جانت را به خطر انداختی؟ جلال که قلبش برای اباعبدالله میتپد، میگوید: هرچه دارم از ایشان است؛ جانم را فدایش میکنم؛ جانم را فدای حضرت عباس (ع) میکنم.
جلال اسدی که اکنون در بیمارستان مطهری تهران بستری است و حال مساعدی ندارد، جان ۱۵۰ زائر حسینی را نجات داد، زائرانی که اکنون بیش از هر زمان دیگری با اهل بیت امام حسین (ع) همدردی دارند، چراکه طعم تلخ گرفتاری در آتش را تجربه کردند.
نظر شما