۱۴ مرداد ۱۴۰۳ - ۱۵:۱۰
دستی که جا ماند

علیرضا موحددانش در عملیات بازی دراز حضور یافت و در همین عملیات یک دستش را از دست داد؛ عملیات بازی دراز از یکم تا دهم اردیبهشت سال ۱۳۶۰ انجام و منجر به آزادسازی ارتفاعات بازی دراز از چنگال نیروهای متخاصم بعثی شد.

به گزارش خبرگزاری ایمنا، علیرضا اولین فرزند خانواده «موحد دانش» در سال ۱۳۳۷ در تهران به دنیا آمد و در سال ۱۳۵۵ بعد از اخذ دیپلم به سربازی اعزام شد؛ پس از فرمان امام خمینی مبنی بر فرار سربازان از پادگان‌ها، وی نیز از پادگان گریخت و به جمع انقلابیون پیوست.

پس از پیروزی انقلاب در کمیته انقلاب اسلامی شمیران به فعالیت مشغول شد؛ علیرضا در فروردین ماه ۱۳۵۸ به عضویت سپاه پاسداران در آمد و ابتدا مأموریت حراست از بیت امام خمینی (ره) را بر عهده گرفت با آغاز قائله کردستان به کردستان رفت و در چند عملیات پاکسازی علیه ضد انقلابیون شرکت کرد؛ پس از آن به جبهه اعزام شد و به عنوان جانشین محسن وزوایی در عملیات بازی دراز حضور یافت و در همین عملیات یک دستش قطع و پس از عملیات مطلع الفجر به مکه معظمه مشرف شد.

مدتی بعد به تیپ ۲۷ محمد رسول الله (ص) اعزام شد تا به عنوان معاون گردان حبیب بن مظاهر مأموریتش را انجام دهد؛ وی پس از خاتمه عملیات فتح‌المبین، فرماندهی گردان حبیب بن مظاهر را بر عهده گرفت و نقش فعالی در مراحل سه‌گانه الی بیت‌المقدس و آزادی خرمشهر ایفا کرد و پس از پایان عملیات بیت‌المقدس، به همراه قوای محمد رسول الله (ص) به لبنان اعزام شد.

بعد از بازگشت از لبنان، فرماندهی تیپ ۱۰ سید الشهدا (ع) را بر عهده گرفته در عملیات والفجر ۱ با این تیپ وارد عملیات شد و در همان عملیات نیز مجدداً مجروح شد و سرانجام در تاریخ ۱۳ مرداد ۱۳۶۲ در عملیات والفجر ۲ در منطقه حاج عمران در حالی که فرماندهی تیپ ۱۰ سید الشهدا (ع) را بر عهده داشت و در ۲۵ سالگی به فیض شهادت رسید؛ مزار پاک این شهید بزرگوار در قطعه ۲۴ بهشت زهرا (س) است.

کتاب یک آسمان هیاهو به قلم رحیم مخدومی و کتاب من و علی و جنگ نوشته سهیلا علوی زاده درباره زندگی سردار شهید علیرضا موحد دانش است.

همچنین کتاب چهره‌های ماندگار ۳۴ (گل همیشه بهار) نوشته مهدی وحیدی صدر و کتاب موحد درباره خاطرات، زندگینامه و سفرنامه این شهید است که با مساعدت پدر شهیدان موحد دانش و همسنگران این فرمانده توسط محمد عامری گردآوری و چاپ شده است؛ این کتاب در بر گیرنده گوشه‌هایی از زندگی سراسر پر مخاطره و در عین حال شاد علیرضا است و در بخشی هم یادی از برادرش محمدرضا موحددانش می‌کند که در زمان شهادتش به عنوان فرمانده گردان سلمان در آزادسازی خرمشهر حضور داشت.

دستی که جا ماند

بخشی از وصیت نامه این شهید را با هم می‌خوانیم:

«بسم‌الله الرحمن الرحیم

اشهد ان لا اله الا الله، اشهد ان محمد رسول الله (ص)، اشهد ان علی ولی الله

سلام علیکم

در زمانی قلم به نیت وصیت بر کاغذ می‌لغزانم که هیچ‌گونه لیاقت شهادت را در خود نمی‌بینم. وقتی به قلبم رجوع می‌کنم غیر از سیاهی و تباهی و معصیت چیزی نمی‌یابم و به همین دلیل است که از پروردگار توانا عاجزانه می‌خواهم که تا مرا نیامرزیده است از دنیا نبرد.

پروردگارا با گناهی زیاد از تو که لطف و کرمت را نهایتی نیست، تقاضای عفو و بخشش دارم. الهی بنده‌ای که تحمل از دست دادن یک دست را ندارد چگونه بر آتش دوزخت توان دارد. خدایا توبه‌ام را بپذیر و از گناهانم بگذر که غیر از تو کسی را ندارم و غیر از تو امیدی ندارم.

مردم، بدانید راهی را که در آن گام نهاده‌ایم همانا راه حسین (ع) است و به اختیار انتخاب کرده و تا آخرین نفس و آخرین رمقی که به تن داریم در سنگر رضای خدا خواهیم ماند و به دشمن زبون کافر خواهیم فهماند که ملتی که پشتیبانش خداست و پیشاپیشش امام زمان (عج) در مقابل تمامی متحدان کفر خواهد ایستاد و انشاالله پیروز خواهد شد.

پدر و مادر عزیزم همانگونه که در شهادت برادرم صبر کردید و استقامت ورزیدید، اکنون نیز صبر پیشه کنید. در حدیث است که هرگاه پدر و مادری در مرگ دو فرزندشان استقامت کنند خداوند کریم اجری عظیم (بهشت) نصیبشان می‌کند.

شما خوب می‌دانید که شهید عزادار نمی‌خواهد، رهرو می‌خواهد. برادرم شما هم با قلم و قدم و زبانتان پشتیبان انقلاب و امام عزیز باشید.

مادر عزیزم به مادران بگو مبادا از رفتن فرزندانتان به جبهه جلوگیری کنید که فردا در محضر خدا نمی‌توانید جواب زینب (س) را بدهید که مصیبت ۷۲ شهید را تحمیل کرد.

پدر و مادر عزیزم، به خاطر تمام بدی‌ها و ناسپاسی‌هایی که به شما کردم مرا ببخشید و حلالم کنید و از همه برای من حلالیت بخواهید. از همسرم که امانتی است از من نزد شما خوب محافظت کنید که مونس آخرین روزهایم بود.

برادران عزیز، برادری داشتم که در راه خدا فدا شد. قبلاً در وصیت‌نامه‌ام با او صحبت و درد و دل می‌کردم. اکنون به شما توصیه می‌کنم که برادران عزیزم نکند در رختخواب ذلت بمیرید که حسین (ع) در میدان نبرد شهید شد. مبادا در غفلت بمیرید که علی (ع) در محراب عبادت شهید شد و مبادا در بی‌تفاوتی بمیرید که علی‌اکبر حسین در راه حسین (ع) و با هدف شهید شد.

پدر و مادر و همسر عزیزم، مراقبت کنید آنان که پیرو خط سرخ امام خمینی نیستند و به ولایت او اعتقاد ندارند بر من نگریند و بر جنازه من حاضر نشوند. در زنده بودنمان که نتوانستیم بر آنها اثری بگذاریم، شاید در مرگمان فرجی باشد و بر وجدان بی‌انصافشان اثر گذارد.»

کد خبر 778006

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.