روایتی از معلمی در مناطق محروم؛ از زندگی در کانکس تا حسرت نیاموخته‌ها

معلمانی که سال‌های ابتدای خدمت را در مناطق محروم تدریس می‌کنند، خاطرات تلخ و شیرینی با خود به همراه دارند و از شرایط دشواری می‌گویند که به گفته خود آن‌ها به ارتقای شغلی و ارتباط بهترشان با دانش‌آموزان منجر شده است.

به گزارش خبرگزاری ایمنا از خراسان شمالی، معلمان جوان بجنوردی از سال‌های ابتدایی تدریسشان می‌گویند؛ سختی‌هایی که تحمل کردند و چالش‌های معلمی که با تصوراتشان از زمین تا آسمان تفاوت دارد.

آن‌ها می‌گویند که روزگار معلمی در واقعیت با آنچه در فیلم‌ها و ذهن‌ها می‌گذرد متفاوت است؛ زندگی در کانکس و نداشتن کمترین امکانات رفاهی در دورترین نقاط روستایی و واقعیتی که معلمان جوان تجربه می‌کنند حس غریبی است، دور ماندن از خانه و خانواده کیلومترها دورتر از شهر با مردمانی که سبک زندگیشان متفاوت است، شرایط متفاوتی را برای آن‌ها رقم می‌زند.

معلمان گاهی با دانش‌آموزانی مواجه می‌شوند که اختلالات یادگیری دارند یا از مشکلات جسمی رنج می‌برند که این زحمت کار را برای آن‌ها دوچندان می‌کند، حتی گاهی مجبور می‌شوند که یک مطلب را با صبر و حوصله بارها توضیح دهند.

به مناسبت روز معلم سراغ یک زوج معلم جوان و دو معلم دیگر که سال‌های نخست خدمتشان را می‌گذارنند، رفتیم. سیدامین حسینی و آیدا حسن‌پور، زوج جوانی هستند که هر دو با مدرک کارشناسی ارشد روان‌شناسی، آموزگار مقطع ابتدایی هستند و از خاطرات خود با دانش‌آموزان و یکدیگر می‌گویند.

از زندگی در کانکس تا حسرت نیاموخته‌ها / معلمان بجنوردی از سختی‌های شغل‌شان می‌گویند

زوج معلمی که خوشبخت هستند

سیدامین و آیدا شش سال است که در کسوت شریف معلمی مشغول به خدمت هستند، آن‌ها از اینکه هر دو آموزگار هستند حس رضایت و خوشبختی می‌کنند، ساعت‌ها با یکدیگر می‌نشینند و در مورد روش‌های تدریس نوین و مسائل آموزشی به بحث و تبادل نظر می‌پردازند. هر دوی آن‌ها دیگری را همچون استادی می‌پندارد که می‌تواند بسیاری از مهارت‌های کاربردی تدریس را از دیگری بیاموزد.

سیدامین در دوران دانشگاه معلمی را شغلی طاقت‌فرسا تصور می‌کرد و آیدا، همسرش نیز آن را لذت‌بخش، توامان با دلهره و نگرانی می‌دانست تا اینکه به مدرسه رفتند و به سبب ارتباط سازنده‌ای که با بچه‌ها پیدا کردند، اوقاتی که در محل کار می‌گذرانند برایشان لذت‌بخش شده است، اکنون دیگر معلمی را نه دلهره‌آور، بلکه پر از حس خوب و پرطراوت توصیف می‌کنند.

سیدامین از سال‌های ابتدایی خدمتش می‌گوید، سال اول خدمتم، پایه ششم را تدریس می‌کردم و کلاس‌هایی که برای دانش‌آموزان می‌گذاشتم تا در آزمون‌های تیزهوشان قبول شوند، به ثمر رسید و تعداد زیادی از دانش‌آموزانم با وجود اینکه در منطقه محروم بودند توانستند به مدرسه تیزهوشان راه یابند؛ دیدن موفقیت‌های آن‌ها و قبول‌شدنشان در مدارس خوب، شیرین‌ترین لحظات را برایم رقم زد.

او مشکلات خانوادگی، روحی و جسمی دانش‌آموزان که گاهی باعث می‌شود تا از توجه اصلی به درس خواندن بازبمانند را بزرگترین چالش و مسئله خود در طول دوران خدمتش می‌داند.

از زندگی در کانکس تا حسرت نیاموخته‌ها / معلمان بجنوردی از سختی‌های شغل‌شان می‌گویند

حسرت‌هایی که باقی ماند

سیدامین و آیدا هر دو بر این باور هستند که از دوران دانشجویی خود بهتر می‌توانستند استفاده کنند تا امروزه مهارت و تسلط بیشتری داشته باشند.

سید امین می‌گوید: اگر به گذشته و دوران دانشجویی بازگردم تلاش می‌کنم که روش‌های تدریس نوین را به‌خوبی یاد بگیرم و از تمام اساتید ممتاز آموزشی دانشگاه بهره ببرم تا بتوانم در کارم موفق‌تر باشم.

آیدا حسن‌پور نیز درباره دانشجویی‌اش صحبت‌هایی دارد، وی عنوان می‌کند: اگر به دوران دانشجویی برمی‌گشتم تمام سعی‌ام را می‌کردم تا مطالب علمی و آموزشی ویژه معلمی را با نهایت دقت و جزئیات مطالعه و بررسی کنم تا کیفیت کار بالاتری داشته باشم.

آن‌ها محیط مدرسه را اینگونه توصیف می‌کنند؛ ما معلم‌ها در محیط آموزشی و مدرسه رابطه صمیمانه‌ای با یکدیگر داریم و سعی می‌کنم همچون یک شاگرد از تجربیات معلم‌های باسابقه نهایت استفاده را ببرم تا بتوانم از راهی که آن‌ها رفته‌اند، درس بگیرم و کیفیت آموزشی کلاسم را بالاتر ببرم.

همسر سیدامین از سال‌های ابتدایی خدمتش می‌گوید و ادامه می‌دهد: از همان دوران دانشجویی حس خوب و امیدوارانه‌ای نسبت به معلمی داشتم و روزشماری می‌کردم تا کارم را شروع کنم و بیشتر وقتم را با بچه‌ها بگذرانم.

درک متقابل؛ بهترین ویژگی زوج معلم

او می گوید: شیرین‌ترین لحظه برای هر معلم زمانی است که دانش‌آموزانش یک مطلب درسی و تربیتی را یاد بگیرند و والدین و خود بچه‌ها از معلم رضایت داشته باشند. در سال‌های اولیه خدمتم با دانش‌آموزانی مواجه شدم که اختلالاتی در حوزه یادگیری داشتند و این سختی کارم را دو برابر می‌کرد، زیرا مجبور می‌شدم بعضی مطالب را بارها توضیح دهم.

آیدا و سیدامین یکی از قوت قلب‌هایی که انگیزه و علاقه‌شان برای معلمی را بیشتر می‌کند را نوع برخورد و احترام ویژه‌ای که اهالی و کادر اداری محل خدمت با معلمان دارند، می‌دانند.

خانم معلم جوان درباره همسرش می‌گوید: یکی از ایده‌آل های زندگی من این بود که همسرم نیز مثل خودم معلم باشد تا درک متقابلمان نسبت به یکدیگر بیشتر باشد که به ثمر رسید و اکنون همواره در فرایند تدریس با یکدیگر همکاری و همدلی داریم که همین موضوع موجب افزایش کیفیت کار و زندگی ما شده است.

از زندگی در کانکس تا حسرت نیاموخته‌ها / معلمان بجنوردی از سختی‌های شغل‌شان می‌گویند

شوک‌هایی که به معلم جوان وارد می‌شد

سراغ جوان دیگری می‌رویم که در حرفه دبیری تازه کار است؛ محمدحسین گریوانی، آموزگار مقطع ابتدایی دو سال است در کسوت معلمی به دانش‌آموزان خدمت می‌کند.

وی درباره نخستین روزهای معلمی‌اش می‌گوید: آنچه در دوران دانشجویی از سال اول معلمی‌ام تصور می‌کردم بسیار متفاوت با واقعیت بود؛ اولین ابلاغ تدریسم را که گرفتم متوجه شدم باید به روستای کاریز بروم که فاصله بسیار زیادی تا بجنورد دارد و این لحظه‌ای مرا به فکر فروبرد که چگونه سختی‌های آن را تحمل کنم.

محمدحسین وقتی برای تدریس به روستا رفت متوجه می‌شود که با این فاصله دور نمی‌تواند هر روز رفت‌وآمد کند و مجبور می‌شود روزهایی که کلاس دارد را در روستا بماند؛ روستایی که با مردم و طبیعتش غریبه است تا اینکه به‌تدریج با دانش‌آموزانش ارتباطی دوستانه می‌گیرد.

زندگی در روستایی دورافتاده برای او که فقط یک سال از ازدواجش گذشته بود، حس دلتنگی شدیدی داشت؛ این دلتنگی زمانی بیشتر شد که پسرش هم به دنیا آمد و او مجبور بود دوری فرزند و همسرش را تحمل کند؛ او می‌گوید: لحظه‌هایی به‌شدت احساس دلتنگی و غربت می‌کردم.

او ادامه می دهد: تصور یک نومعلم از سال اول خدمت این است که برخوردی گرم و صمیمی با او داشته باشند، چراکه سال اول تدریسش است، اما برای مردم روستا اینگونه نیست و نومعلم‌ها برایشان همچون تمام معلم‌هایی هستند که سال‌ها آمده‌اند و رفته‌اند.

زندگی در روستایی دورافتاده برای او که فقط یک سال از ازدواجش گذشته بود، حس دلتنگی شدیدی داشت؛ این دلتنگی زمانی بیشتر شد که پسرش هم به دنیا آمد و او مجبور بود دوری فرزند و همسرش را تحمل کند.

محمدحسین در نخستین سال خدمتش، معلم کلاس دوم شد؛ کلاسی که حتی با حروف الفبا هم آشنایی نداشتند و او مشتاقانه به آن‌ها درس می‌داد.

گریوانی تماشای فرایند باسواد شدن دانش‌آموزانش را شیرین‌ترین لحظات کاری خود می‌داند و ادامه می‌دهد: آنجا بود که حس ارزشمندی و موثر بودن کردم، حسی که تا آن موقع هیچ‌وقت نتوانسته بودم تجربه کنم.

وی عاشقانه معلمی را دوست دارد و عشقش به دانش‌آموزان را اینگونه توصیف می‌کند؛ از زمانی که معلمی را شروع کرده‌ام و لذت حضور بین بچه‌ها را چشیده‌ام، یکی از اصلی‌ترین رویاهایم این است که بتوانم به نحوی با دوربین یا وسیله دیگری لحظات و خاطرات خوب کلاسم را ثبت کنم.

محمدحسین تصریح می‌کند: گاهی بچه‌ها حرف‌هایی می‌زنند و با همان حالات کودکانه خود صحنه‌های بانمکی را رقم می‌زنند که حتی قابلیت ساختن یک فیلم کمدی را دارد.

از زندگی در کانکس تا حسرت نیاموخته‌ها / معلمان بجنوردی از سختی‌های شغل‌شان می‌گویند

تصورات مردم از معلمی درست نیست

احمد فرامرزی، یکی دیگر از معلمان جوان بجنوردی است. او خود را افسر سپاه تعلیم و تربیت می‌داند؛ همان تعبیری که مقام معظم رهبری برای معلمان ایران به کار بردند. وی می‌گوید: تصور بسیاری از مردم نسبت به معلمان این است که در یک مدرسه خوب و با امکانات تدریس می‌کنند و کارشان فوق‌العاده آسان است، در صورتی که این تصور درست و مطابق با واقعیت نیست.

او تجربه خود از معلمی را اینگونه توصیف می‌کند که گاهی ممکن است یک معلم در نقاطی خدمت کند که کمترین امکانات رفاهی مثل آب و برق آنجا نباشد یا اینکه مجبور باشد چند پایه تحصیلی را هم‌زمان تدریس کند و حتی در کانکس زندگی کند.

یکی از کارهایی که این معلم جوان پیش از آغاز به کار انجام داده و بسیار به او کمک کرده این است که به همراه خانواده به منطقه محل خدمت خودش می‌رود و شرایط آنجا را از نزدیک می‌بیند؛ همین موضوع موجب می‌شود تا خود را برای شرایط سخت آنجا آماده کند و با آن وفق دهد.

او از خاطرات زندگی در روستا می‌گوید و ادامه می‌دهد: من تنها معلمی بودم که در روستا اقامت داشتم، اهالی روستا نگاه ویژه و محبت‌آمیزی به من داشتند، از آوردن خوراکی‌های لذیذ و رنگارنگ گرفته تا میهمان‌نوازی‌های سخاوتمندانه‌ای که داشتند؛ همین رفتار آن‌ها باعث دلگرمی و تقویت انگیزه می‌شد.

از زندگی در کانکس تا حسرت نیاموخته‌ها / معلمان بجنوردی از سختی‌های شغل‌شان می‌گویند

وقتی معلم و دانش‌آموز حرف یکدیگر را نمی‌فهمند

وی در سال اول معلمی در منطقه ترکمن‌نشین و پایه اول تدریس می‌کرده است که به گفته خودش دانش‌آموزان اصلاً تسلط کافی بر زبان فارسی نداشتند و این بزرگترین چالشی بود که روبه‌رو شدن با آن انرژی بسیاری را از هر معلم می‌گیرد؛ حتی او دانش‌آموزی داشته است که فقط دو کلمه «اجازه» و «خانه» را بلد بود و سایر حرف‌هایش را به ترکمنی می‌زد.

احمد نبود امکانات و ابزارهای ضروری آموزشی و کم‌سوادی و بی‌سوادی والدین را از مهم‌ترین مسائلی می‌داند که زحمت‌های کارش را دوچندان می‌کند؛ دانش‌آموزان پایه اول نیاز دارند تا پدر یا مادر بخشی از فعالیت‌های تدریس را برایشان انجام دهند که دانش‌آموزانش این امکان را نداشتند.

فرامرزی از سال اول تدریسش دیدن قسمت‌های مختلف برنامه تلویزیونی ایران را شروع کرد تا روش تدریس دورس مهم مثل ریاضی و فارسی را در حد خوب یاد بگیرد.

معلم جوان توصیه‌ای هم برای دانشجومعلمان دارد؛ او تاکید می‌کند: به تمام دانشجومعلمان و کسانی که می‌خواهند در شغل معلمی فعالیت داشته باشند، توصیه می‌کنم که به منابع و کلاس‌های دانشگاهی اکتفا نکنند و در دوره‌های مختلف به دنبال کسب علم و توانایی ویژه برای معلمی باشند.

کد خبر 749556

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

نظرات

  • نظرات منتشر شده: 2
  • نظرات در صف انتشار: 0
  • نظرات غیرقابل انتشار: 0
  • یوسفیان IR ۱۰:۰۶ - ۱۴۰۳/۰۲/۱۲
    1 0
    عالی
  • بجنوردی IR ۱۵:۳۲ - ۱۴۰۳/۰۲/۱۳
    1 0
    فوقالعاده گزارش خوب و لذت بخشی بود