به گزارش خبرگزاری ایمنا، برای ساعت ۹ صبح با آقای ملکی قرار مصاحبه گذاشته بودم، نرسیده به سهراه سیمین، بعد از پل عابر پیاده شهیدان محمود و مهدی ملکی، کوچه شهید اردکانی؛ تا آن لحظه و قبل از ملاقات با خانواده شهیدان ملکی نمیدانستم، قرار است، چه چیزی پیش آید یا باید دقیقاً چه بگویم یا بپرسم.
درواقع هیچ ذهنیتی نداشتم، اما مثل همیشه خودم را برای یک گفتوگوی شیرین آماده کرده بودم، چراکه همصحبتی با خانواده شهدا بهویژه پدران و مادران آنها لذتبخش است و آنها همیشه خاطرات و صحبتهای بسیار جالب و شنیدنی دارند.
این هفته نوبت به معرفی شهدای شاخص منطقه ۵ شهرداری اصفهان و دیدار با خانواده معظم شهیدان ملکی از اهالی این منطقه رسید؛ مثل همیشه، همه چیز ساده و بیآلایش است، از برخورد آقای ملکی در بدو ورود به خانه تا چیدمان سالن و فرش و اتاق؛ او با چهرهای مهربان و لبخندی شیرین از ما استقبال و مرا با واژه «دخترم» خطاب میکند.
لحن صمیمانه این پدر شهید بسیار به دلم نشست و برای همصحبتی با او مشتاقتر شدم؛ خانم ملکی روی کاناپه در سالن نشسته و چادر گل گلیاش را روی پاهایش انداخته است؛ مادربزرگی مهربان و دوستداشتنی که فراق فرزندانش او را پیر کرده و درد زانوهایش او را از پا در آورده، اما همچنان خوش ذوق است و لبخندی شیرین بر لب دارد؛ آنها بیآنکه چیزی بپرسم، بهگرمی با من شروع به صحبت کردند و گفتوگو از همینجا آغاز شد.
آقای ملکی از دوران جوانیاش تعریف میکند، زمانی که برای سربازی به شهر میآید و پس از آن به بهانه دیدار با دوستان قدیمی در اصفهان به جستوجوی کار میپردازد، سپس در حرفه قنادی پولکی و نباتسازی مشغول به کار میشود و تا امروز با اینکه بیش از ۸۰ سال سن دارد، همچنان فعالیت خود را حفظ کرده و خستگی و بازنشستگی برایش معنا ندارد.
او پدر دو شهید به نامهای مهدی و محمود است و فرزند ارشدش نیز به مدت ۵ سال در جبهههای نبرد حق علیه باطل حضور داشته است.
«مهدی ملکی» سال ۶۲ برای حضور در جبهه جنگ عازم کردستان و سپس از آنجا عازم جنوب میشود و پس از گذشت یک سال و نیم از حضور او در جبهههای نبرد در عملیات بدر در شرق دجله و در حالیکه ۱۵ سال بیشتر نداشته است به درجه رفیع شهادت نائل میشود.
مادر شهید ملکی با بغض میگوید: ۱۶ سال طول کشید تا پیکر پسرم به دستمان برسد و طی این سالها فراق و بیخبری از او برایم بسیار سخت بود.
خواهر شهید ملکی ادامه میدهد: برادر بزرگمان در عملیات بدر همراه مهدی بود و زمانی که دشمن به نیروهای ما پاتک میزند، برادرم مهدی و دوستش شهید ابوعطا برای اینکه خط را نگهدارند، همانجا میمانند و شهید میشوند، در این بین برادر بزرگترم در همین عملیات از ناحیه کمر مجروح و به بیمارستان مشهد اعزام میشود.
مهر تأیید برادر بزرگتر بر شهادت برادر کوچکتر
این بانوی مهربان که با لحنی آرام و بسیار آهسته صحبت میکند، آرامش عجیبی در او و صحبتهایش وجود دارد که برایم لذتبخش است، او ادامه میدهد: طی ۱۶ سالی که چشم بهراه پیکر مهدی بودیم هر بار که میگفتم، شاید او زنده باشد، برادر بزرگم که در عملیات بدر با او همراه و شهادتش را از نزدیک مشاهده کرده بود، با لبخندی بغضآلود، شهادت مهدی را تأیید میکرد و در اصل خبر شهادت برادرم را ابتدا از او شنیدیم و مطمئن شدیم.
«محمود ملکی» سه سال بعد یعنی سال ۶۵ در حالیکه ۱۶ سال داشت، عازم جبهه و به فاصله چند ماه در عملیات کربلای ۵ در جنوب به شهادت میرسد.
خواهر شهیدان ملکی میگوید: در این عملیات نیز برادر بزرگم با محمود همراه بود و همزمان با شهادت او، علیرضا نیز از ناحیه فک مجروح و به بیمارستان شیراز فرستاده میشود.
خانم ملکی ادامه میدهد: برادر بزرگم از ابتدای جنگ یعنی از سال ۶۰ تا سال ۶۵ به مدت ۵ سال در جبهههای نبرد حق علیه باطل حضور داشت و در عملیات بدر از ناحیه کمر و در عملیات کربلای ۵ از ناحیه فک مجروح و در بیمارستان شیراز بستری میشود.
دیدار آخر..
خواهر شهیدان ملکی در مورد دیدار آخر شهید مهدی ملکی با خانوادهاش میگوید: او قبل از اینکه عازم جنوب شود، از کردستان به اصفهان میآید و این آخرین دیدار مهدی با پدر و مادر است، پس از این دیدار او اصفهان را به قصد جنوب ترک میکند و ۱۶ سال بعد پیکر او دوباره به آغوش خانوادهاش باز میگردد.
پدر شهیدان ملکی از روزهای دور و خاطرات قدیمی میگوید، او بهرغم اینکه روزهای سختی را پشت سر گذاشته است، اما نگاهش پر امید و کلامش قاطع است. در تمام این سالها به سختی تلاش کرده و از انجام هیچ کاری برای آسایش و آرامش فرزندانش دریغ نکرده است.
او از خاطرات دیدار با امام خمینی (ره) در دوران جوانی صحبت میکند و زمانیکه از دو فرزند شهیدش میپرسم، در حالیکه اشک در چشمانش حلقه میزند، میگوید: مهدی بر حجاب خیلی تاکید داشت و در وصیت نامهاش نوشته بود، «خواهرم حجاب تو کوبندهتر از خون من است»؛ محمود نیز در وصیت نامهاش نوشته بود، «ای مسلمانان خدمت به اسلام قسطی نیست و هر چه که داریم باید در راه اسلام بدهیم، چراکه امام حسین (ع) نیز ۷۲ یار بیشتر نداشت و تمام آنها در راه اسلام شهید شدند.»
خواهر شهیدان ملکی با اشاره به وضعیت موجود و تفاوت نسلهای گذشته با نسل جوان امروز میگوید: برای جوانان امروز باید وقت گذاشت و برای آنها تا جایی که میتوان هر چقدر هم کم، اما باید هزینه کرد تا در تحصیل و فراگیری مهارتها، استعدادشان بهدرستی کشف و توانمندی آنها در مسیری درست هدفگذاری شود، اما تهاجم فرهنگی نسل امروز ما را تهدید میکند و باید به این مسئله توجه داشته باشیم که قبل از محیطهای آموزشی، خانواده مسئول تربیت و رشد فکری کودکان و جوانان خود است.
او ادامه میدهد: در گذشته رسانههایی که امروز در دسترس جوانان است، وجود نداشت و از سوی دیگر خانوادهها نیز تسلط بیشتری در روند رشد فکری و پرورش فرزندان خود داشتند، اما امروز تعدد و تنوع رسانههای مختلف بهویژه شبکههای اجتماعی سرعت فراگیری را تسریع کرده اما نحوه و گاهاً محتوایی که منتقل میشود، نادرست است که خانوادهها باید به این موضوع توجه داشته باشند.
به گزارش ایمنا، شهیدان مهدی و محمود ملکی در اصفهان و در خانوادهای مذهبی و متدین دیده به جهان گشودند؛ آنها زمانی که مشغول به تحصیل بودند و برای انجام امور فرهنگی در بسیج مدرسه و مسجد محله آموزشهای لازم را میدیدند، در زمان دفاع مقدس خدمت به وطن را وظیفه خود دانسته و با اینکه سن کمی داشتند برای حضور در جبهههای حق علیه باطل اعلام آمادگی کردند و روانه میدان نبرد شدند.
مهدی ملکی سال ۶۴ در عملیات بدر به درجه رفیع شهادت نائل شد و پیکر او ۱۶ سال بعد به دست خانوادهاش رسید.
گزارش از: ریحانه راهپیما
نظر شما