به گزارش خبرگزاری ایمنا، خبر که تکثیر شد، غالب صفحات اینستاگرام رو به سیاهی رفت، از بین دنیا دنیا واژه، دو کلمه خودش را از قلب سیاهیها بیرون کشید، همه حرفها شد همین دو واژه: کرمان تسلیت...
میخواهم برای این حادثه تروریستی بنویسم، دستم برای جستوجو پیش نمیرود، عکسها را باز میکنم، عکسها برایم پر از حرف میشوند.
کلمهها طعم خاک میدهند و واژهها بوی خون میگیرند، چند بار از بالا به پایین در صفحه گوشی جابهجا میشوم و عکسها را برانداز میکنم.
خون، حرف مشترک همه عکسها است، پریشان حالی بر چهره آدمهای توی عکس، نشسته است، دستش را بیخ گلویم میاندازد، مات مَرد جوانی میشوم با مو و ریش سیاه و دستکش سفید در یک دست که در کنار خیابان، روی دو پا نشسته و دارد...
پناه میبرم به صبر، واژههایم لال میشوند، اشکهایم یخ میزنند، قلبم سنگین میشود.
دیروز برای سردار نوشتم و امروز برای دوستداران سردار.
گناهشان چه بود؟ عاشق بودند، جرمشان چه بود؟ دلداده بودند، رفته بودند که با سردار خوشوبش کنند.
رفته بودند برای حالو احوالپرسی، رفته بودند به قد یک حمد و سه قل هو الله کمی از بار فراق چهارساله کم کنند.
رفته بودند آرام شوند و برگردند، رفته بودند کمی برای گله از روز و روزگار.
رفته بودند بگویند بعد از او نظم دنیا به هم ریخت، رفته بودند بگویند که اسرائیل غلط زیادی کرده.
رفته بودند بگویند از ایستادنهای اهالی نوار غزه.
رفته بودند بگویند که آنها هرچه داشتند گذاشتند وسط و فقط ایستادند.
رفته بودند بگویند که اسرائیل زنها و بچهها را زد. بیمارستان زد و...
آه از حرفهایی که به زبان نرسید، داد از حرفهایی که در سینه ماند، فریاد از حرفهایی که تمام شد.
میشود مُرد برای مادری که در روز مادر خبر شهادت پسرش را هدیه آوردند. گفتند امشب به خانه نمیآید و این نیامدن تا همیشه ادامه خواهد داشت برای مادر.
میشود جان داد برای همه قرارهای امشب، برای قرارهایی که قرار بود بعد از زیارت مزار حاج قاسم به یک دورهمی جمع و جور تبدیل شود به نام مادر.
گاهی وقتها کنار هم قرار گرفتن بعضی واژهها پر از احساس هستند، احساسات خالص و ناب.
زائرِ شهید از آن عبارتهایی است که با بغض و آه به دل مینشیند، جگر میسوزاند و به دل مینشیند، بغضی همراه با اشک گرم، گوشه چشم میآورد و آهی جان سوز از سودای دلی پر سوز بلند میکند.
تو عزیز خدا بودی که هم زائر بودی و هم شهید شدی.
تو زائرِ شهیدی بودی که میزبانت تو را خیلی دوست داشت، آنقدر که دوست داشت شبیه خودش شوی، شهید شوی، عزیز شوی.
به میهمانی الهی دعوت شده بودی خوش به سعادتت.
اما لعنت به شما و ترورهای وحشیانه شما، لعنت به شما و جنایتهای بیرحمانه شما که بوی تعفنش دنیا را گرفته است، لعنت به زوزههای وحشیانه شما.
ایمان دارم و داریم که به زودی جوابش را خواهید گرفت...
بدبختتر از شما خودتان هستید، میدانید که هر بار زدید، مردم ما آگاهتر شدند. هر بار جنایتی مرتکب شدید حواس مردم بیشتر جمع شد.
یادتان باشد دوران بزن در رو تمام شده، خیلی وقت است که تمام شده. آه از غمی که تازه شود با غمی دگر.
خوب یادتان باشد و خوب یادتان بماند که سردار ما محبوب بود، معروف بود، مشهور بود و مشهور ماند آن هم در میان اهل زمین و آسمان...
نظر شما