چرا حاج‌قاسم سلاح به دست گرفت؟ + فیلم

این روزها بیلبوردهایی از شهید حاج‌قاسم سلیمانی با جمله «هرگز نمی‌خواستم اسلحه به دست بگیرم» در سطح شهر تهران نصب شده است تا مردم را با منظومه فکری قهرمان ملت آشنا کند، قهرمانی که وجودش خدایی بود و خدا هم محبت او را در دل میلیون‌ها انسان انداخته بود.

به گزارش خبرگزاری ایمنا، چند روزی بیشتر تا چهارمین سالگرد شهادت حاج‌قاسم باقی نمانده است، قهرمانی که وجودش خدایی بود و خدا هم محبت او را در دل میلیون‌ها انسان انداخته بود، حاج‌قاسم برای ما یادآور تمام قهرمانان دفاع مقدس بود، قهرمانانی که با آن‌ها قد کشیده بودیم و با خاطرات آن‌ها زندگی می‌کردیم.

لبخندی که روی لبان سردار سلیمانی می‌نشست، لبخند شهید حاج‌حسین خرازی را برای ما زنده می‌کرد، فرمانده دوست‌داشتنی لشکر ۱۴ امام حسین (ع) که به حاج‌قاسم لقب «قاسم ثارالله» داده بود.

همه خوبی‌هایی را که از شهید همت، شهید باکری، شهید زین‌الدین، شهید بروجردی شنیده بودیم، در رفتار او می‌دیدیم، فرمانده‌ای که نیروهایش خود را به او متبرک می‌کردند، به‌راستی کجای دنیا این مدل فرمانده نظامی مشاهده می‌شود که نیروهایش پروانه‌وار به دور او می‌چرخیدند.

این‌ها یک امر شوخی نیست، سال‌ها باید در مراکز و دانشگاه‌های نظامی دنیا پژوهش شود تا به حقیقت این امر برسند، فرمانده تنها در صورتی این‌گونه است که در امر هدایت، خصلت و خصوصیت‌های امام‌گونه داشته باشد، به‌قول خود حاج‌قاسم نگوید بروید، بگوید بیایید، یعنی خود زودتر رفته باشد.

حاج‌قاسم یک عمر برای ملت و اعتقاداتش جنگید و در آخر هم برای همین ملت جانش را تقدیم کرد؛ درست زمانی که ما در کنار گرمای بخاری خوابیده بودیم، او را ناجوانمردانه زدند تا ساعت دل‌های ما روی ساعت ۱:۲۰ بامداد متوقف شود.

می‌گویند لئو تولستوی، نویسنده ملی و نام‌آور روس، در اواخر عمر به با قطار به سفری می‌رود که در همان سفر ذات‌الریه می‌گیرد و می‌میرد، اما در حرکتی ذوق‌مندانه ساعت ایستگاهی که تولستوی از آن پیاده شد و هیچ‌گاه از آن محل زنده بیرون نیامد، روی ۶:۰۵، یعنی ساعت و دقیقه مرگ او به‌عمد متوقف شده، شاید به یاد و نماد همه چیزهایی که با مرگ تولستوی متوقف شد.

به یاد قطارهای بی‌پایانی که از کلمات ردیف می‌کرد و بر عزت ملت روس می‌افزود و با مرگ او از حرکت ایستاد، به یاد خلق آثار بزرگی که جامعه را نقد می‌کرد و ملت را می‌ستود و با مرگ او، دیگر بر شمار آن آثار اضافه نمی‌شود و او دیگر نمی‌تواند کتابی بنویسید اما حساب شهید جداست، خون شهید هرگز متوقف نمی‌شود و همچنان فتح می‌کند، پیروزی می‌آفریند و ثمره می‌دهد، شهیدی که در نامه‌ای به دخترش نوشته بود، هرگز نمی‌خواستم سلاح به دست بگیرم، اگر سلاح به دست گرفتم برای ایستادن در مقابل آدمکشان است نه برای آدم کشتن، خود را سرباز در خانه هر مسلمانی می‌بینم که در معرض خطر است و دوست دارم خداوند این قدرت را به من بدهد که بتوانم از تمام مظلومان عالم دفاع کنم، نه برای اسلام عزیز جان بدهم که جانم قابل آن را ندارد، نه برای آن شیعه مظلوم که ناقابل‌تر از آنم، نه نه...

بلکه برای آن طفل وحشت‌زده بی‌پناهی که هیچ ملجایی برایش نیست، برای آن زن بچه به سینه چسبانده هراسان و برای آن آواره در حال فرار و تعقیب که خطی خون پشت سر خود بر جای گذاشته است، می‌جنگم، من متعلق به آن سپاهی هستم که نمی‌خوابد و نباید بخوابد تا دیگران در آرامش بخواند، بگذار آرامش من فدای آنان بشود و بخوابند.

کد خبر 716214

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.