به گزارش خبرگزاری ایمنا، یکشنبه، نوزدهم آذر در سالگرد روز جهانی حقوق بشر و زمانی که سازمانها و نهادهای بینالمللی حقوق بشری به دلیل سکوت و انفعال در ماجرای جنگ غزه و کشتار زنان و کودکان، بیشتر از هر زمان دیگری مورد انتقاد قرار گرفتهاند، مراسمی در کشور نروژ جهت اعطای جایزه صلح نوبل به نرگس محمدی، زندانی امنیتی و اپوزیسیون برانداز ایرانی برگزار شد؛ مراسمی که حضور چهرههای اپوزیسیون برانداز و اعضای گروهکهای تجزیهطلب از جمله حزب کومله و حزب تضامن دموکراتیک اهواز، در آن توجهات بسیاری را به خود جلب کرد.
عبدالله مهتدی، شیرین عبادی، گلشیفته فراهانی و نازنین بنیادی به عنوان اپوزیسیون فعال در زمان قائله مهسا امینی، تعدادی از ورشکستگان سیاسی بودند که پس از شکست پروژه «زن، زندگی، آزادی» تقلا کردند تا با حضور در این مراسم، جسد انقلاب خیالیشان را احیا کنند، تلاشی که در سراسر بیانیه نرگس محمدی نیز به چشم میخورد.
از حواشی قابل توجه این مراسم، در آغوش گرفتن عبدالله مهتدی، دبیرکل گروهک تروریستی کومله توسط گلشیفته فراهانی و تقی رحمانی، همسر نرگس محمدی بود. مهتدی کسی است که سابقه همکاری با رژیم بعث در کشتار مردم، طراحی عملیات تروریستی مهاباد در شهریور ۸۹ و کشتار ۱۲ زن و کودک و فعالیتهای تجزیهطلبانه در راستای جدا کردن کردستان از ایران، تنها بخشی از کارنامه سیاه او است.
مهتدی همچنین یکی از امضاءکنندگان منشور همبستگی اپوزیسیون در سال گذشته بود؛ منشوری که نهتنها نامی از ملیت ایرانی و زبان فارسی به عنوان زبان ملی ایرانیان در آن به میان نیامده بود، بلکه ایران را کشوری چندملیتی معرفی کرده بود و موضوعی از تمامیت ارضی و یکپارچگی ملت ایران به چشم نمیخورد. همچنین درخواست تحریم بیشتر مردم ایران و حمله نظامی به کشور، از دیگر درخواستهای مهتدی و چهرههای امضاکننده این منشور بود.
در فیلمی که از دیدار گلشیفته فراهانی و مهتدی منتشر شده است، فراهانی خود را همپیمان همیشگی مهتدی معرفی میکند و میگوید: «تا ابد {همپیمان} هستیم، ما همپیمانیم تا همیشه.»
در همین راستا نگاهی به تاریخچه اظهارات و فعالیتهای تجزیهطلبانه گلشیفته فراهانی برای درک علت این همپیمانی کمککننده است؛ فراهانی از جمله افرادی است که بارها بهصراحت تمایل خود را مبنی بر تجزیه ایران و به رسمیت شناختن اقلیم کردستان بهویژه پس از آشوبهای سال گذشته در پی مرگ مهسا امینی اظهار کرده است. او چندسال قبل در مصاحبه با یک شبکه فرانسوی از کشور مستقل کردستان عراق و نقشه کردستان مستقلی سخن گفت که بخشی از ایران را هم شامل میشد و در عمل طرح تجزیه ایران را اعلام میکرد.
چند ماه پیش نیز تصاویری از دیدار او با «برنارد لوی» تئوریسین تجزیه کشورهای اسلامی، حمله به افغانستان، عراق، سوریه و جنگ یمن، تئوریسین جنگ تمدنهای هانتینگتون و جنگ تمدن لیبرال و تمدن اسلامی خبرساز شد.
اهمیت این مسئله آنجایی بیشتر آشکار میشود که بدانیم رژیم اسرائیل از حامیان اصلی پروژه استقلال کردستان است و طبق اعتراف جان بولتون در مصاحبه با بیبیسی فارسی، در آشوبهای سال گذشته نیز بارها از طریق خاک کردستان عراق تلاش کرد تا به کمک موساد با وارد کردن سلاح و نیروهای تروریستی به خاک کشورمان، آتش اعتراضات ایران را شعلهور کند.
چند روز پیش نیز پسر بنیامین نتانیاهو، نخستوزیر رژیم صهیونیستی در صفحه اینستاگرام رسمی خود با انتشار تصویری از پرچم کردستان خواستار آزادی آن شد.
برای اینکه بتوانیم تحلیلی جامع داشته باشیم و تکتک قطعات این پازل را در یک مقیاس کلی درک کنیم، نیاز است تا به طرحی موسوم به «خاورمیانه بزرگ» اشاره کنیم، پروژهای آمریکایی-اسرائیلی که طبق آن چهار کشور جدید کردستان بزرگ، آذربایجان بزرگ، عربستان و بلوچستان باید از ایران جدا، مستقل و تأسیس شوند.
ابوالفضل بازرگان، تحلیلگر ارشد روابط بینالملل و خاورمیانه و پژوهشگر حوزه امنیت، درباره این طرح در گفتوگو با خبرنگار ایمنا میگوید: این طرح که توسط شیمون پرز در دهه ۹۰ میلادی منتشر شد و توسط بوش پسر با حمله به عراق و افغانستان دنبال شد، عنوان میکرد که هفت کشور در خاورمیانه باید کوچک و تجزیه شوند، زیرا اسرائیل کشور کوچکی است، مساحت کمی دارد، عمق استراتژیک ندارد و میان کشورهای بزرگ اعراب مسلمان به تعبیر خودش گرفتار شده است، پس باید این کشورها تجزیه شوند. در نتیجه میبینیم که طرح خاورمیانه بزرگ با حمله به عراق آغاز میشود، با حمله به لیبی، انقلابها و کودتاهایی که در سودان، سومالی، یمن، سوریه و لبنان رخ میدهد، پیگیری میشود و جمهوری اسلامی ایران نیز مهمترین هدف است؛ زیرا ایران در قلب محور مقاومت قرار دارد.
وی در ادامه اضافه میکند: اسرائیل همچنین در میان نیروهای ضد ایرانی در مرزهای ما، در کردستان عراق و در میان تروریستهایی که در جمهوری آذربایجان هستند حضور دارد و به زور میخواهد وارد خلیجفارس و سیستان و بلوچستان شود. چندی پیش بود که مجلس اسرائیل طرح به رسمیت شناختن آذربایجان جنوبی را مطرح کرد که ۲۰ میلیون جمعیت ترک در ایران است، بیایید از آذربایجان جنوبی حمایت کنیم تا مستقل شود؛ زیرا استقلال آذربایجان یعنی تجزیه و جنگ داخلی در ایران و در همین راستا از باکو و علیاف حمایت میکند.
حال با توجه به چنین دادههایی، میتوان علت حضور پررنگ جریانهای تجزیهطلب در قائله زن، زندگی، آزادی و مراسم اهدای نوبل به نرگس محمدی را درک کرد.
علاوه بر این، در قسمتی از بیانیه نرگس محمدی در مراسم اهدای نوبل، وی بهطور رسمی از دولتهای غربی تقاضا میکند که از اقدامات سطحی فراتر بروند و توجهشان را به اراده مردم ایران برای تحقق دموکراسی و حقوق بشر معطوف کنند! درخواستی که اگرچه در زرورق ژستهای بشردوستانه پیچیده شده، اما قطعه دیگری از پازل طرح نابودی ایران در آن نهفته است، زیرا در شرایطی که دولتهای غربی در مسئله فلسطین ثابت کردهاند برای حقوق بشر و جان انسانها ذرهای ارزش قائل نیستند و از اعمال هرگونه تحریمی بر ملت ایران دریغ نکردهاند، درخواست فراتر رفتن از اقدامات سطحی میتواند به معنای درخواست حمله نظامی به ایران باشد، درخواستی که با توجه به ماهیت اصلی جایزه نوبل و سابقه اعطای آن به افرادی از قبیل هنری کیسینجر (بانی جنایات گسترده در شرق آسیا و شیلی)، آنگ سان سو چی (حامی جنایت علیه مسلمانان در میانمار)، انور سادات، مناخیم بگین و شیمون پرز (زمامداران مصر و رژیم صهیونیستی) به خاطر رسمیت بخشیدن به اشغال فلسطین و شیرین عبادی، عجیب و دور از انتظار نیست.
تجربه تاریخی چهرهسازی از بسیاری افراد بومی کشورها به عنوان رهبر مبارزات و فعالان حقوق بشر نیز همواره گواهی بر این واقعیت است که غربیها تلاش میکنند گزینه نامشروع تجاوز نظامی به دیگر ملتها را با بهرهگیری از بازیگران اینچنینی مشروع جلوه دهند.
برنده جایزه صلح نوبل در ادامه پیام خود برای نرمالسازی بیش از پیش تجاوز و مداخله خارجی در زندگی ایرانیان با طرح اینکه «حقوق بشر در خلأ اتفاق نمیافتد» دولتهای غربی را به «اتخاذ راهبردهای سرگردان معطوف به استمرار حکومت جمهوری اسلامی» محکوم میکند که موجب به تأخیر افتادن دموکراسی و حقوق بشر میشود؛ موضعی که حداقل در برهه زمانی فعلی بیش از پیش نشان از رسوایی این سیرک داشت، چرا که این موضع نرگس محمدی در حالی طرح میشد که دولتهای مدنظر وی این روزها نه تنها با تمام قدرت مانع پایان بزرگترین نسلکشی معاصر در غزه شدهاند که حمایت حداکثری نیز از رژیم کودککش صهیونیستی دارند؛ چنانکه ترس محمدی و دیگر بازیگران صنعت حقوق بشر حتی در نام بردن از رژیم صهیونیستی به عنوان یک دولت جنایتپیشه در تراژدی غزه گویای این واقعیت است که نگاه این بازیگران به حقوق بشر حتی در ظاهر امر هم نمیتواند از محدوده تعریفشده کارفرمایانشان فراتر رود.
اگرچه همانطور که در جریانات سال ۱۴۰۱ بر همگان ثابت شد، ریشه جمهوری اسلامی به پشتوانه حمایت همان مردمی که امثال نرگس محمدی و دوستان تجزیه طلبش درکی از آن ندارند، امروز آنچنان محکم است که با تلاش وطنفروشان و دشمنان قسمخورده ایران سست نخواهد شد.
نظر شما