به گزارش خبرگزاری ایمنا، «سیدمرتضی آوینی»، او که هم گفتنیها و شنیدنیها دربارهاش بسیار و هم نوشتارهای او و پیرامونش، پرشمار است.
«آغازی بر یک پایان» کتابی است که از مبشر صبح تا دولت پایدار حق را به نقش و نگار قلم درآمیخته و ایمان منجی جهان را به قلم و نقشی دیگر، آویخته است.
فهرست مطالب کتاب حاضر، علاوه بر عناوینی که در ورودی همین نوشتار از جمله «مبشر صبح» گذشت، عناوین و سرفصلهای دیگری نیز دارد.
سیدمرتضی در سرآغاز نوشتارش با عنوان «روزگاری نو» این جملات را پی در پی آورده است: «بهاران، از کجاست که روحِ روئیدن و سبز شدن ناگاه در تن خاکِ مرده پدید میآید؟ و از کجاست که روحِ شکفتن ناگاه از تنِ چوب خشک چندین برگهای سبز و شکوفههای سفید و آبی و زرد و سرخ برمیآورد.
بهاران رازدار رستاخیز پس از مرگ است و قبرستانها مزارعی هستند که در آنها بذر مردگان افشاندهاند و جسم تا نمیرد، کجا رستاخیز پذیرد.
این بار انقلاب ربیع و انقلاب صیام به هم بر افتادهاند تا آن یکی هسته جسم را بشکافد و این یکی هسته جان را، و زندگان از بطن مردگان سر برآورند..
با بهاران روزی نو میرسد و ما همچنان چشم به راه روزگاری نو. اکنون که جهان و جهانیان مردهاند، آیا وقت آن نرسیده است که مسیحای موعود سر رسد؟ و یُحیِ االَرضَ بَعدَ مَوتِها…»
فصل اول شامل عناوینی از جمله داغ بی تسلی، مُبشر صبح، امام و حیات باطنی انسان و دهه شصت و امام خمینی (ره) است.
ما را این گمان نبود...
در نخستین گامهای این سیاهه متفکرانه و منصور و مملو از عشق به امام آینهها دارد که: «داغهای همه تاریخ را ما به یک باره دیدیم، چرا که ما امت آخرالزمانیم، و خمینی، این ماه بنیهاشم، میراثدار همه صاحبان عهد بود در شب یلدای تاریخ؛ در عصر ادبار عقل و فلک زدگی بشر، در زمانه غربت حق، در عصری که دیگر هیچ پیامبری مبعوث نمیشد و هیچ منذری نمیآمد، خمینی میراثدار همه انبیا و اسباط ایشان بود و داغ او بر دل ما، داغ همه اعصار، داغی بیتسلی. ما را این گمان نبود هرگز که بی او بمانیم.
آخر او آیتی بود که «ثقلین» را در وجود خود معنا میکرد، همه «ماترک رسول الله» را، و ما میدانستیم که زمین و زمان میگردند تا انسانهایی چون او، هر هزار سال یکی، پای به دنیا گذارند. آخر آدمهایی چون او، قطب سنگ آسیاب افلاکاند، مصداق حدیث «لوْلاک» اند و غایتالغایات وجود… و حق است اگر با رفتن ایشان زمین از رفتن باز ماند و آسمان نیز؛ خورشید سرد شود و ماه بشکافد و دریاها طغیان کنند و باران خون از آسمان ببارد و مؤمنان از شدت ماتم دق مرگ شوند؛ و اگر نبود آن حجت غایب، تو بدان، بیتردید که همان میشد.
ما را این گمان نبود که بعد از او بمانیم، اما او رفت و زمین ماند و ما نیز بر زمین، در این پهنه بی منتهایی که عقل راه به جایی نمیبرد؛ دریاها و زمین و آسمان و ماه و خورشید بر جای ماندند تا مقصود خمینی (ره) محقق شود، آنسان که بعد از رحلت آخرین فرستاده خدا نیز دور فلک بر جای ماند تا حقیقتِ وجودِ او را در جهان تحقق بخشد؛ آخر انسانهایی چون او که یک فرد نیستند، یک اُمتاند و یک تاریخ.»
آوینی کمی جلوتر باز هم از امام میگوید؛ انگار که این روزها که صهیون خونخوار به دل و جان و کودکان غزه حمله برده را میدیده و نوشته است: «امام به ما آموخت که» انتظار در مبارزه است «و این بزرگترین پیام او بود، و پس از او، اگر باز هم امیدی ما را زنده میدارد همین است که برای ظهور آخرین حجت حق مبارزه کنیم. امام (ره) ما را آموخت که «عرفان را با مبارزه جمع کنیم» و خود بهترین شاهد بود بر این مدعا که عرفان عین مبارزه است، و از این پس دیگر چه داعیهای میماند برای آنان که عرفان را به مثابه امری کاملاً شخصی بهانه واماندگی خویش میگرفتند؟ او کتاب و سنت را در وجود خویش تفسیر کرد و مجهولات شریعت و طریقت را با مفتاح مبارک حیات خویش گشود و ما میدانستیم که جهاد اصغر شرط الزم جهاد اکبر است و اولیای مقرب خدا در تمام طول تاریخ همواره بر همین شیوه زیستهاند.»
در فصل دوم که شش زیربخش را شامل میشود؛ از «گرداب شیطان» به «بنیاد سفسطه» میرسیم؛ اما گل سرسبد نوشتههای این فصل از منظر آیندهنگری، این بخش از نوشتههای آوینی است که میگوید: «پروسترویکای اسلامی وجود ندارد و هر اتاقی مرکز جهان است. این جملهای است که روی جلد اولین شماره یکی از نشریات جدیدالانتشار، از «اکتاویو پاز» نقل شده، جملهای که در آغاز خود را خیلی عالمانه مینماید و خوش خط و خال، اما در باطن، اُمّالشعائرِ دهکدە جهانیِ آقای مک لوهان است که عَلَم شده تا مدعیان نسل سوم زیر آن سینه بزنند.»
شهید آوینی اما سینه زدن در فضایی دیگر را را تجربه کرده و از امامی الگو گرفته است که همتایی در دوران معاصر برایش متصور نیست؛ او از اومانیسم و انحطاطها و نابودگریهایش میگوید و سپس به «ولایت» میرسد؛ ولایتی که معتقد است همه مخالفان با همین ولایت است که درافتادهاند.
آوینی در اوراق پسین کتاب از شریعت اسلام و دین، آن هم از دریچه نگاه امام دفاع میکند و با مثال آوردن از جنبشهایی در شرق و غرب عالم همچون ژاپن یا روسیه، به انتقاد از روشنفکران غربزدهای میپردازد که آگاهانه و عامدانه میکوشیدند که با عُرفی کردن تفکر غربی و اعمال رِفُرمهای پروتستانتیستی در تفکر دینی، این مانع را از سر راه بردارند و کارزار خودشان را پیش ببرند.
از بوسنی تا غزه
فصل سوم با دو بخش «صلیبی از خون سرخ» و «ارتش متحد اسلامی» آغاز شده است: «حلقومها را میتوان برید، اما فریادها را هرگز؛ فریادی که از حلقومِ بریده برمیآید جاودانه میمانَد.
انگار رابطه عمیق و برخواسته از جان سید مرتضی با عاشورا، روزانه است و لحظه لحظهاش پیرامون آن حادثه و قیام خونین و ماندگار میچرخد و باز، انگار که در زمانه نوشتن همین نوشتهها که مسلمانان بوسنی و هرزگوین روزانه به زمین میافتادند و شهید میشدند، جملاتی را ثبت کرده که بیشتر و بهترش برای این روزهای غزه فلسطین قابل تحریرند.
چندی است که مسلمانان بوسنی و هرزگوین هر روز بارها نمازِ میّت میخوانند بر جنازههای کوچک و بزرگی که سرهاشان از بدن جدا افتادهاند. سرها بر فراز تیرهای تلفن بر نیزه رفتهاند و بر جنازههای عریانِ بیسر، صلیبی از خون سرخ نقش بسته است. آیا نظم نوین جهانی به سوی یک جنگ صلیبیِ دیگر میرود؟»
هر چند جملات فوق در صفحات انتهایی جای دارند و هر کدام عمیقتر و شیواتر از دیگری پیش تاختهاند، اما شاید پاسخ به همین سوال را بتوان در صفحه ۳۳ همین مجموعه دریافت.
غرب نیز دوران تاریخی خویش را طی کرده است و اکنون، رو به اضمحلال و فروپاشی دارد. غرب و شرق سیاسی هر دو مظاهر تاریخیِ اومانیسم بودهاند و اکنون دوران اومانیسم به سر رسیده است. رفع تباین ایدئولوژیکِ شرق و غرب سیاسی نیز از نشانههای تاریخی این حقیقت است. اکنون انسان بار دیگر از زمین و نفس خویش روی گردانده است و به عالم معنا و آسمان توجه یافته و این مستلزم انقلاب و تحولی دیگر است؛ خلاف آنچه در رنسانس روی داد. انسان یک بار دیگر تولد یافته است و عصری دیگر آغاز شده و کره زمین، پای در آخرین مرحله تاریخ پیش از پایان جهان نهاده است. «فَتَلَقّی ادَمُ مِن رَبِّه کَلِماتٍ فَتابَ عَلَیهِ»
انتشارات «واحه» کتاب آغازی بر یک پایان را در ۱۸۵ صفحه منتشر کرده است.
یادداشت از: محمود افشاری، خبرنگار ایمنا
نظر شما