به گزارش خبرگزاری ایمنا، میدان امام (ره)، جایی که وقتی واردش میشوی غم جهان فراموشت میشود؛ چشمانم را بستم تا مثل فیلمها نفس عمیقی بکشم و روحم تازه شود، اما دریغا که اینجا واقعیت است و روحمان که جان نگرفت هیچ، سرفه، جان ریههایمان را هم گرفت!
به گنبد مسجد امام (ره) نگاهی انداختم؛ پشت غباری از آلودگی پنهان شده و گنبد فیروزهای، سیاه بود و حیف که این روزها شهر گنبدهای فیروزهای به شهر «گنبدهای پنهان در آلودگی» تبدیل شده است؛ در میان صدای درشکهها که از گوشه و کنار میدان به گوش میرسد، به بازار قیصریه میرسم.
کرکره مغازهها بالاست و آدمها در رفت و آمد اما گویی رونق، عضو گم شده این بازار است اما خداوند، سفره هیچکدام از کاسبانی که با «یا رزاق» مغازههای خود را میگشایند، خالی نمیگذارد؛ در میان همین افکار جلوتر میروم و درب قدیمی مغازهای که از درون آن صدای کوبیدن میآید را باز میکنم و به داخل میروم؛ بر خلاف دیگر مغازهها نه صدای کوبیدن بر میخ است و نه فلز بلکه میبینم که صدای کوبیدن بر پارچه و ایجاد نقشی دلانگیز بر چهره سفید آن است.
پیرمرد صدای رادیو را کم میکند و با گشادهرویی جواب سلامم را میدهد؛ دعوتم میکند به یک استکان چای گرم در کنار قندان قدیمیاش اما هیچ چیز به گرمی لبخند صورتش و قندی شیرینتر از لهجه زیبایش پیدا نکردم!
عباس ترکی هنرمند پیشکسوت قلمکاری که از ۱۰ سالگی وارد وارد بازار صنایع دستی شده از این حرفه میگوید: پدرم کشاورز بود، اما من تصمیم گرفتم درس بخوانم و دیپلم اقتصاد آن زمان را دارم، البته از ۱۰، ۱۲ سالگی وارد بازار شدم؛ ما ۸ فرزند بودیم؛ روزی پدرم من را به بازار آورد و در کنار فردی به نام اخوان چیتساز کارم را شروع کردم؛ استادکارم در این شغل، شهرت جهانی داشت و من ۱۰ سال نزد او کارگری کردم.
لبخندی میزند و گویی که خاطرههایش زنده شده باشد ادامه میدهد: حقوقم در هفته ۵ ریال بود و با همان ۵ ریال احساس خوبی داشتم و بعد از آن بود که برای خودم به طور مستقل کار را شروع کردم؛ در محله دومنار دردشت مغازهای داشتم و حدود ۸ کارگر زیر نظرم بودند، اما مجبور شدم آن را تعطیل کنم.
همانطور چایی در استکان قدیمی کمر باریک میریزد از خانوادهاش میگوید: یکی از برادرانم هم وارد حوزه صنایع دستی شد، اما پس از بازنشستگی دیگر ادامه نداد و من تنها به این شغل مشغولم؛ آن زمان که تعداد بچهها زیاد بود هر کدام را در مغازهای از بازار مشغول به کار میکردند، من هم همینطور وارد بازار شدم.
پیرمرد همانطور که بر پارچه میکوبد میگوید: شغل صنایع دستی دیگر پولساز نیست و باید مسئولان تصمیماتی برای این حوزه بگیرند؛ میتوان گفت صنایع دستی در ایران مرده و من هم چون مدت زیادی از عمرم را پای این کار گذاشته بودم به آن ادامه دادم که ثمرهاش را ببینم، اما ندیدم؛ وضعیت بازار خوب نیست و خرج بالاست؛ از ۸ صبح تا ۸ شب اینجا هستم و درآمد کافی ندارم.
وی ادامه میدهد: ۲ فرزند دارم که آنها هم در قلمکاری بسیار مستعد بودند، اما پس از دریافت مدرک از دانشگاه امیرکبیر به شغل مکانیکی مشغول هستند و الحمدلله وضعیت خوبی دارند؛ به علت مشکلات موجود ترجیح بر این بود که شغلی جز شغل پدری داشته باشند.
ترکی با اشاره به اینکه مواد اولیه قلمکاری، پنبه است میافزاید: پنبه از هندوستان و پاکستان میآید؛ سپس کارخانه آن را تبدیل به نخ میکند و در همین اصفهان میبافند و پس از آن ما بهصورت طاقهای میخریم و به ابعادی که بازار میپسندد به افرادی که پارچهها را ریشه میکنند میدهیم.
این هنرمند عنوان میکند: بعد آن پارچهها را در آب خیس میدهیم، طرحها را روی آن میزنیم و به بازار عرضه میکنیم؛ البته قیمت این کار به اندازه زحمتی که برای آن کشیده میشود نیست و بسیار کمتر است؛ حتی در خانه هم مشغول خیساندن پارچهها هستیم تا به مغازه بیاوریم و آنها را کامل کنیم و شاید ۳ ساعت بخوابیم.
وی با اشاره به طرحهایی که روی پارچهها ترسیم میشود، اظهار میکند: اصولاً طرحها قدیمی هستند هرچند طرحهای جدیدی هم زده شده اما در کل طرحهای قدیمی طرفداران بیشتری دارند؛ بیشتر طرحهای جدید را دانشجویان با دست میکشند؛ طرحهای قدیمی قالبهای خاصی دارند مثل دالبر، زنجیر، پته، گل و… که مورد استفاده قرار میگیرد.
ترکی بیان میکند: رنگهایی که استفاده میکنیم پیگمنت نام دارند که قدیم بوده و به صورت گیاهی ساخته میشد ولی الان دیگر استفاده نمیشود چون ساختشان بسیار وقتگیر بود؛ مثلاً رنگ قرمز آن را با زاغ سفید، مشکی را با پوسته گردو درست میکردند اما رنگهای الان بهتر هستند و کارها را هم زیباتر میکنند.
این هنرمند تصریح میکند: متأسفانه حمایتی از ما صورت نمیگیرد؛ برای یک وام، درصد زیادی سود میخواهند که با درآمد ما نمیخواند؛ شرایط بازنشستگی هم سختتر شده؛ با توجه به کار و ضربههایی که باید بزنیم، دست درد و گردن درد دامان گیرمان شده ولی نمیتوانیم کار نکنیم.
وی ضمن گلایه از نبود حمایت کافی از شغل صنایع دستی گفت: اگر دولت از این شغل پشتیبانی میکرد جوانها هم از آن استقبال میکردند، اما با وضعیت موجود اقتصادی، جوانی که درس خوانده است هم بیکار میماند و بهترین نیروی کار تضعیف میشود؛ دانشجویان رشته هنر که اینجا میآیند زیاد هستند اما وقتی میبینند نتیجه زحمتشان را با قیمت مناسب نمیخرند ناامید میشوند و گلهمندند که حتی نمیتوانند هزینه شهریهها و وسایل موردنیاز رشتهشان را بخرند.
ترکی ادامه میدهد: کشورهایی مثل هندوستان قلمکارساز دارند و از کارهای ما کپی میکنند حتی در شهرهای دیگر نیز این اتفاق افتادهاست؛ قیمت این کارها در خارج از کشور قابل توجه است و در این میان باید به این نکته توجه کرد صنایع دستی اصفهان را هیچ جای دنیا ندارد.
سکوتی بین ما حاکم میشود؛ ناراحتی را در چشمانش پیداست؛ تشکر میکنم و تلاش میکند با پنهان کردن غم پشت لبخندش مرا بدرقه کند؛ بیرون میآیم و همچنان صدای کوبیدنش روی پارچه در ذهنم تداعی میشود.
نظر شما