به گزارش خبرگزاری ایمنا، کمی بیشتر از یک سال پیش به دنبال مرگ دختری سروصدای آشوبهایی در گوشه و کنار میهن بلند شد و تجمعهایی که خشنترین حالت اعتراض مثل ویرانی و تخریب و از بین بردن اموال عمومی را به دنبال داشت، شکل گرفت.
به راه افتادن حرکتهای بیثبات به سرکردگی جاهلان دور گودنشین که چون طبل توخالی، جز حرف زدن کاری دیگر از دستشان برنمیآمد، از پیامدهای فراخوانهایی بود که در نهایت حماقت اعلام میشد، در مقابل این اقدامات اغتشاشگران که با هدف ایجاد ناامنی و ایجاد شکاف قومیتی انجام شد، مردانی قد علم کردند و در برابر این ناآرامیها با تمام وجود ایستادند و برای امنیت مردم از جان شیرین نیز گذشتند، این روزها در اولین سالگرد شهادت مردان خوشغیرت زمانمان بیشتر از آنها خواهیم گفت، امروز از «شهید حسن براتی» خواهیم گفت؛ با ما همراه باشید.
عکسی که برای بنر پس از شهادت گرفته شد
۳۵ سال پیش در شب شهادت امام حسن مجتبی (ع)، در خانواده براتی فرزندی چشم به این دنیا گشود که نامش را به دلیل به ارادت به کریم اهل بیت، «حسن» گذاشتند، فرزندی که تکپسر خانواده برای پدر و مادرش و برادری غیور برای دو خواهرش بود.
پدر پلیس بود و فرورفتن در نقش پلیس، بازی مورد علاقه حسن بود و این علاقه تا جایی پیش رفت که حتی یکبار دور از چشم پدر، دستبندش را برداشت و به دستان خواهرش بست، دوران کودکی و نوجوانی او با همین علاقه پشت سر گذاشته شد و پسر آقای براتی پا به پایگاه بسیج گذاشت و لباس بسیجی را بر تن کرد؛ همان لباسی که او را به آرزویش رساند.
حسن دوست داشت شهید شود و همیشه از پدرش میخواست که برایش دعا کند تا به خواستهاش برسد، خواستهای که برای پدر با توجه به شغلی که حسن داشت، بعید به نظر میرسید، اما او طوری در دوران زندگی کوتاهش عمل کرد که لباس شهادت اندازه او شد.
علاقه حسن به شهادت تا جایی بود که آن را مرتب به زبان میآورد، چند روز پیش از آن روزی که شهید شود، عکسی را برای دخترش فرستاد و گفت: «این عکس شهادت من است و همین عکس را در بنرهایم چاپ کنید»، او حتی به چند نفر از همکارانش هم از این علاقه گفته بود، زمانی که به همراه دوستانش به شرکتی که در آن کار میکرد، رفته بودند و وقتی به او میگویند که دوستانت هم مانند خودت مذهبی هستند، در جواب میگوید: «وقتی ما شهید شدیم بنری از سه نفرمان چاپ و در شرکت نصب کنید.» و این اتفاق هم افتاد؛ دو روز بعد از شهادت او، دوستانش «دانیال رضازاده» و «حسین زینالزاده» هم به شهادت رسیدند.
شهادت در قامت یک بسیجی
چند روزی بود که از شروع تجمعات غیرقانونی و اعتراضاتی که رنگ اغتشاش به خود گرفته بود، میگذشت، آن روزها تمام دشمنان داخلی و خارجی با یکدیگر بسیج شده بودند تا جمهوری اسلامی را از بین ببرند و ایران را ویران بسازند، اما در این میان جوانانی هم بودند که در دفاع از هموطنان قد علم کردند.
شامگاه بیستودوم مهرماه، حسن که از بسیجیهای پایگاه مالکاشتر بود، در حال گشتزنی مقابل استانداری خراسان رضوی به خودرویی مشکوک شد و برای بررسی مدارک آن رفت، اما از سوی سرنشینان همان خودرو مورد اصابت گلوله قرار گرفت و مجروح شد. یک ماه بعد، در سحرگاه دوشنبه بیستوسوم آبان پس از تحمل چندین روز عوارض جسمانی ناشی از مجروحیت شدیدی که داشت، به فیض شهادت نائل آمد و پیکرش در روستای زادگاهش به خاک سپرده شد.
نظر شما