به گزارش خبرگزاری ایمنا، کمی بیشتر از یک سال پیش به دنبال مرگ دختری سروصدای آشوبهایی در گوشه و کنار میهن بلند شد و تجمعهایی که خشنترین حالت اعتراض مثل ویرانی و تخریب و از بین بردن اموال عمومی را به دنبال داشت، شکل گرفت.
به راه افتادن حرکتهای بیثبات به سرکردگی جاهلان دور گودنشین که چون طبل توخالی، جز حرف زدن کاری دیگر از دستشان برنمیآمد، از پیامدهای فراخوانهایی بود که در نهایت حماقت اعلام میشد، در مقابل این اقدامات اغتشاشگران که با هدف ایجاد ناامنی و ایجاد شکاف قومیتی انجام شد، مردانی قد علم کردند و در برابر این ناآرامیها با تمام وجود ایستادند و برای امنیت مردم از جان شیرین نیز گذشتند، این روزها در اولین سالگرد شهادت مردان خوشغیرت زمانمان بیشتر از آنها خواهیم گفت، امروز از «شهید محسن رضایی» خواهیم گفت؛ با ما همراه باشید.
محسن کمک کار پدرش بود
هفت سال از پیروزی انقلاب میگذشت و درست بیستودوم بهمن سال ۱۳۶۴، پسری پا به این دنیا گذاشت که نامش را محسن گذاشتند، پدرش آجرکار بود و با عرق پیشانی و قدرت بازویش از خانوادهاش حمایت میکرد.
محسن به دلیل مجاورت خانهشان با مسجد از همان کودکی راه مسجد را در پیش گرفت و در نماز جماعت نماز پر سر و صدا بود، همیشه در نماز جماعت و جلسات قرآن شرکت میکرد، تحصیلات ابتدایی را در مدرسه طلوعی واقع در خیابان آیتالله طالقانی و دوره تدریس خصوصی را نیز در مدرسه عدالت (داریوش) گذراند.
پدر محسن به دلیل کهولت سن نتوانست به ساختوساز ادامه دهد و به همین دلیل مغازهای ساخت و از آن زمان در آنجا مشغول به کار شد، محسن به فروشگاه مدرسه میرفت و به پدرش کمک میکرد، غروب در مغازه را میبستند و با هم به مسجد میرفتند.
نذر سمنویی که محسن را به آرزویش رساند
محسن پا به دوران نوجوانی و جوانی گذاشت و مسیری را در پیش گرفت که او را به شهادت رساند، به سرانجام و عاقبتی که خودش همیشه آن را از خدا میخواست، او را همه به اخلاق بسیار خوب، دستگیری از خانوادههای بیبضاعت، احترام به پدر و مادر، اطاعت از ولایت، پرهیز از هرگونه غیبت، امر به معروف و نهی از منکر و ترک محل غیبت میشناختند.
خدا به محسن همسری بخشید که نهتنها هممسیر زندگیاش بود بلکه صمیمیترین رفیقش هم بود و خدا با عطا کردن دو پسر شیرینی زندگی آنها را چند برابر کرد؛ زندگی مشترکی که دوام چندانی نیافت.
محسن رزق شهادتش را شب شهادت حضرت زهرا (س) و با نذر سمنویی که هر سال این موقع برپا میکردند، گرفت و همان شب هم به دلش برات شده بود که این آخرین روضهای که در آن شرکت میکند، او همان شب به همسرش گفته بود که سیاهپوشی و پرچم حضرت زهرا (س) را باز نکنید چون برای شهادت من نیاز میشود.
آتش اغتشاشاتی که چند ماهی بود بلند شده بود، هنوز فروکش نکرده بود و محسن که لباس سبز پاسداری از انقلاب را بر تن کرده بود، در جریان ناآرامیهای شنبه، دهم دی در شهر سمیرم با شلیک اشرار مسلح وابسته به منافقان به شهادت رسید.
نظر شما