به گزارش خبرگزاری ایمنا، میلاد دختر حضرت زهرا (س) است، چشم علی (ع) روشن، چشم مدینه روشن، چشم اهالی دنیا روشن، نام نوردیده شد، زینب (س) و او بزرگ شد و بزرگی کرد.
بانویی شد که فصاحت بیانش، بلاغت کلامش و عطوفت در رفتارش اسیرمان کرد، بانویی که تندیسی بود از حضرت علی (ع) و آینهای از فاطمه زهرا (س)،بانویی که معروف به عقیله بنیهاشم بود زن بزرگمنش.
بانویی که شهامتش، شجاعتش، قوت قلب بودنش و خواهرانههایش از رفاقت او با خدای مهربان سرچشمه میگرفت، بانویی که کاخ یزید با سخنان کوبندهاش آواری شد بر سر او و همه یزیدیان.
بانوی با بصیرتی که همسفر حسین (ع) در راه کربوبلا شد
بانویی که صبر و شکیباییاش سبب حیرت شد، صبر در برابر مصائب آن هم مصائبی که دوش آسمان و زمین تابِ تحمل آن را نداشت، بانویی که میشد و میشود برایش جان داد. تکفیریهای داعشی میخواستند به حرم نزدیک شوند، جسارت زیادی کردند، گور خودشان را کَندند با همین یک حرف، با این خیال باطل.
غیرت ایرانی گل کرد آن هم به عشق حضرت زینب (س). کلنا عباسک یا زینب (س) زمزمه شد، اصلاً شد ورد زبان. غیرت تکثیر شد و ریشه انداخت بین دهه شصتیها و هفتادیها. قافله عاشقان به راه افتاد. این بار مقصد دمشق بود و مقصود حرم حضرت.
جوانها شدند مدافعان حرم، شدند محافظان حرم، شدند ملازمان حرم، شدند خادمان حرم، شدند پروانههای دور حرم و پر گرفتند از میان حرم، شدند اهل عمل، شدند مثل عباس (ع)، شدند عاشق، عاشق هم که باشی عاشقانه رفتن را از بری، خوب بلدی رسیدن از کدام معبر، دلنشینتر است. عاشق که باشی جانت میشود ناقابلترین برای معشوق، برای او که سنگ صبور حسین (ع) بود، برای او که در یک شب کمرش خم شد، موی سرش سپید شد و خواب از چشمهایش پرید.
خوشغیرتها به سمت حرم سرازیر شدند، به سمت سوریه به سمت دمشق و شدند شهید دمشق...
بلا بود و بلوا. بلا را خواباندند، بلوا را آرام کردند، از جانشان گذشتند. برای دختر علی (ع) و فاطمه (س).
همانها که به هنگام روضه نفسهایشان میشد حسین (ع)، حسین (ع) و حسین (ع). همانها که دلشان تاب نداشت روضهخوان، روضه زینب (س) را بخواند.
همانها که به هنگام مرثیه، یکی بر سینه میزدند و چندتایی بر سر. همانها که به هنگام روضه مداح اشک میریختند و این اشکها در کاسه دل ریخته میشد و بعدها جوانه میزد و شهادت میشد.
یکی از آنها شهید «جواد محمدی» شد، از دنیا دل برید که به «عند ربهم یرزقون» رسید، یکی دیگرشان شهید «پویا ایزدی» شد، او که وقتی رفت ریحانهاش را به سه ساله حسین (ع) سپرد.
یکی دیگر از آنها شهید «عبدالحسین یوسفیان» شد او را که مادر نذر آقا اباعبدالله (ع) کرده بود، یکی دیگرشان شهید «محسن حججی» شد و ما را به خود کربلا و روز دهم برد و اربا اربا شد، یا حسین (ع).
یکی دیگرشان شهید «علیرضا نوری» شد، شهید «موسی کاظمی»، شهید «مسلم خیزاب» و شهید «کمیل قربانی» و...
یکیشان برگشت اما دیر برگشت.
یکیشان نیامد که نیامد، گفته بود دوست دارد گمنامی را اما حرف مشترک همهشان یکی بود، شهادت در راه حفظ حریم حرم، گل کاشتند درست در معرکهای که گذر از آن آسان نبود. پسرهای شهید «حاجقاسم سلیمانی» خوش درخشیدند. آنها رسم شاگردی را درست به جا آوردند.
خدا پشت و پناهتان خوشغیرتهای
هم نسلِ ما. گوارای وجودتان خواهرانههای حضرت زینب (س) برای شما....
نظر شما