به گزارش خبرنگار ایمنا، فردی که از آغاز تولد بینایی خود را بهطور کامل از دست داده با فردی که به مرور بینایی خود را از دست میدهد، تفاوت دارد، فرد نابینایی که بهطور مادرزادی نابینا متولد نشده، دنیای اطراف خود را دیده و از رنگها و اشیا تصویرهایی در ذهن خود دارد، اما به مرور بینایی خود را به دلایلی از دست داده است، بنابراین این فرد با کسی که از همان ابتدا بهطور مادرزادی بینایی خود را از دست داده و هیچ تصویر ذهنی از اشیا و رنگها ندارد، از اندیشه متفاوتی برخوردار است.
مردم چیز زیادی از زندگی کسی که به طور مادرزادی بینایی خود را از دست داده است، نمیدانند؛ اینکه دنیای یک نابینا چگونه است و ذهنیتهای او چگونه شکل میگیرد، زیبایی برای او چه مفهومی دارد و به باور او چه چیزی زیبا است، چه مشکلاتی در زندگی فردی و اجتماعی او وجود دارد؟ حس او نسبت به نابینایی خودش چیست؟ او چه اولویتها و آرزوهایی در زندگی خود دارد؟ آرامش و عشق را چگونه تعریف میکند؟ و خوابهای او چه تفاوتی با مردم عادی دارد؟ را کمتر کسی میداند، در حالی که شناخت سبک زندگی کسی که بهطور مادرزادی نابینا است، میتواند در نحوه تعامل و برخورد افراد عادی با افراد نابینا مؤثر باشد و افراد عادی را برای درک بهتر افراد نابینا همسو کند؛ بین خیل روشندلانی که پویایی و بالندگی را محور زندگی خود قرار دادند و روشنایی را نه تنها به زندگی خود بلکه به اطرافیان هدیه کردند، با مریم محمدی، حقوقدان و روانشناس روشندل به گفتوگو پرداختیم و سبک زندگی و فکری او را به عنوان کسی که از آغاز تولد بینایی خود را از دست داده است، در ادامه میخوانید:
یک نابینای مادرزاد بر اساس حس خود و شنیدهها زندگی میکند
ایمنا: دنیای شما چگونه است؟
محمدی: من تفاوتی میان دنیای خودم با دنیای افراد عادی احساس نمیکنم. برخی از افراد ممکن است فکر کنند که دنیای افراد نابینای مادرزاد با دنیای افراد عادی متفاوت است و افراد نابینا یک دنیای تاریک و مبهمی دارند، اما من چنین احساسی نمیکنم، البته شاید به لحاظ یکسری توانمندیها، رفتارها، برخوردها و کارهایی که انجام میدهیم با افراد عادی متفاوت هستیم و این تفاوت بسیار طبیعی است، زیرا افراد عادی نیز در میان خودشان از تفاوتهایی در توانمندی، رفتار و نحوه عملکرد برخوردار هستند، اما دنیای من همچون دنیای افراد عادی است و هیچ فرقی با دنیای افراد عادی ندارد؛ دنیای من یک دنیای روشن، زیبا و شیرین است.
ایمنا: چه ذهنیتی از رنگها و اشیا دارید؟
محمدی: من از همان ابتدای تولد نابینا متولد شدم و تصوری از رنگها، شکلها و اشیا ندارم، ذهنیتهای من حالتی حسی است و با حس خود همه چیز را درک میکنم و تصوری از آنها درون ذهن خود میسازم، بهطور مثال من تصویری از رنگ آتش ندارم و نمیتوانم تصویری از آن را تصور کنم، اما گرمایی که از آتش حس میکنم یا چیزهایی که دیگران درباره آتش میگویند باعث میشود تصوری از آتش درون ذهنم شکل گیرد، همچنین من نمیدانم دریا چگونه است و تصویری از آن درون ذهن خود ندارم، اما وقتی دیگران از دریا و زلالی و شفاف بودن آن تعریف میکنند، تصور وصفناپذیری از دریا در ذهنم ایجاد میشود.
البته با حس لامسه هم میشود از دنیای اطراف تصوری ساخت، وقتی شاخه گلی را با حس لامسه لمس میکنم، زیبایی آن گل را درک میکنم، با تعریفی که دیگران از گل میکنند یک حسی برای من ایجاد خواهد که باعث میشود تصور کنم این گل چقدر زیبا باشد، بنابراین از طریق تعریفی که دیگران از اطراف، رنگها و اشیا میکنند، تصوراتم را شکل میدهم.
در شطرنج زندگی کیش و مات نخواهم شد!
ایمنا: زیبایی برای شما چه مفهومی دارد و چه تعریفی برای زیبایی دارید؟
محمدی: من زیبایی را این گونه تعریف میکنم: «زیبایی یعنی چیزی که حال خوب و حس خوب به آدمی منتقل و به اصطلاح حال آدم را خوب کند.» زیبایی، ابعاد ظاهری اشیا و پدیدهها نیست، بلکه زمانی اشیا و پدیدهها برای من زیبا هستند که حس و حال خوبی برای من ایجاد کنند، در این شرایط همه چیز برای من رنگ و بوی قشنگی دارد.
یکی از مواردی که باعث میشود حال دلم خوب باشد و احساس خوبی داشته باشم، «نوشتن» و «گویندگی» است، البته یادگیری زبان هندی هم برایم جالب بود و اکنون تا حدودی با این زبان آشنایی دارم، سالها در زمینه مداحی و مجریگری فعالیت دارم و از کودکی در میان مردم رفت و آمد داشتم و نابینایی برای من مانع و محدودیت نیست و آن را نقص نمیدانم، لحظاتم را با یادگیری پر میکنم تا با آگاهی بیشتری دنیای اطرافم را حس کنم، بین تمام کارهایم ناخنکی هم به تئاتر زدم و اندک تجربهای در این زمینه دارم، شطرنج هم بازی میکنم تا در شطرنج زندگی کیش و مات نشوم، در نهایت موفقیت را زیبایی میدانم و آن را در یک کلمه اینگونه تعریف میکنم: «موفقیت یعنی خودباوری»، تا زمانی که به خودت باور نداشته باشی، دستاوردهایت به دلت نخواهد نشست و زمانی به موفقیت خواهی رسید که خودت را باور کنی.
ایمنا: چه توصیهای به روشندلان دارید؟
محمدی: گوشهگیر و افسرده نباشند، بلکه در اجتماع حضور پیدا کنند، در رفت و آمد خود مستقل باشند و ندیدن را سد راه خود ندانند و با قدرت مسیر زندگی را طی کنند و به قلههای موفقیت برسند تا همه بدانند ندیدن با چشم سر نقص نیست و دل آدمی باید زنده باشد، خودمان را باور کنیم و روی پای خود بایستند.
اگر یک فرد نابینا از لحاظ شرایط روحی قوی باشد و نابینایی خود را بپذیرد، حرفهای مردم برایش اهمیتی نخواهد داشت، البته این موضوع به روحیه افراد نابینا بازمیگردد که تا چه حد نابینایی را پذیرفته است، لاجرم یکسری کمبودهایی وجود دارد و باید شرایط را درک کرد و خود را با آن وفق داد، پس تا زندهایم باید زندگی و خود را باور کنیم.
لحن ترحمآمیز دیگران باعث آزرده خاطر شدن فرد نابینا میشود، اما این موضوع به خود فرد نابینا بستگی دارد، اگر شخص نابینا بتواند خودش را اثبات کند، تأثیر حرفهای دیگران کمرنگتر شده و فرد نابینا به راحتی آزرده خاطر نمیشود، همه باید بدانند روشندلان تواناییهایی دارند که شاید یک فرد عادی این توانایی را نداشته باشد.
یک فرد نابینا باید به این فکر کند که میتواند با تواناییهای خود، قشنگترین زندگی را برای خود بسازد، خانواده در این زمینه نقش تأثیرگذاری دارد، مادرم به من میگفت: «میخواهم روی پای خودت بایستی»، اگر خانواده به فرزند نابینای خود تحمیل کند که نمیتواند، بهطور قطع این باعث ناتوانی او خواهد شد.
خانواده مرا تشویق کردند که روی پای خودم بایستم. من به راحتی میتوانم کارهای خانه را انجام دهم، ظرف بشویم و آشپزی کنم، بنابراین هم باید خانواده از فرزند نابینای خود بخواهد که کار کند و هم آن فرزند باید سعی کند کار کند و توقع نداشته باشد که همهچیز مهیا باشد.
تنها فقط یک چیز آرام جان است، یاد خدا و عشق…
ایمنا: چه چیزی برای شما اولویت دارد؟
محمدی: خانواده و بودن در کنار خانواده موضوع مهمی است، اما آنچه برای من اولویت دارد این است که بتوانم مستقل زندگی کنم و آنچه را که در رویاهای خودم دارم، به دست بیاورم، اولویت من داشتن یک زندگی آرام و رسیدن به خواستههایم است، از اینرو تحصیل را خیلی دوست دارم و برای داشتن زندگی مستقل و درآمد مستقل تلاش میکنم، مسئله اشتغال یکی دیگر از دغدغههای نه تنها نابینایان بلکه تمام معلولان است، زیرا با نهایت تلاش و سختی فراوان درس میخوانیم تا خودمان را اثبات کنیم، اما نادیده گرفته میشویم و آنطور که باید توجهی به ما نمیشود، در رشته حقوق و روانشناسی بالینی تا مقطع ارشد تحصیل کردم تا حدودی مسئله اشتغال برایم حل شده است.
ایمنا: اگر بینا شوی بزرگترین آرزویت چیست؟
محمدی: اگر از من بپرسند اگر بینا شوی بزرگترین آرزویت چیست، با اینکه شاید پاسخم برای خیلیها خندهدار باشد، اما در جواب خواهم گفت: «دوست دارم یک سوارکار ماهر شوم، زیرا عاشق اسبسواری هستم.»
حرف آخر…
تنها فقط یک چیز آرام جان است، یاد خدا و عشق…
نظر شما