غیرت«عباس»، عباس(ع) گونه بود

«سیدعباس»، بسیجی بود و حسابی هم دغدغه نظام و انقلاب را داشت، خادم مسجد هم بود و خیلی خوب بلد بود با آدم‌ها چطور ارتباط بگیرد، زمانی که دید دشمن در جریان فتنه سال گذشته و آشوب و اغتشاشات از هر راهی تلاش می‌کند تا به پیکر نظام و انقلاب آسیب برساند، نتوانست آرام بنشیند.

به گزارش خبرنگار ایمنا، کمی بیشتر از یک سال پیش به دنبال مرگ دختری سروصدای آشوب‌هایی در گوشه و کنار میهن بلند شد و تجمع‌هایی که خشن‌ترین حالت اعتراض مثل ویرانی و تخریب و از بین بردن اموال عمومی را به دنبال داشت، شکل گرفت، به راه افتادن حرکت‌های بی‌ثبات به سرکردگی جاهلان دور گودنشین که چون طبل توخالی، جز حرف زدن کاری دیگر از دستشان برنمی‌آمد، از پیامدهای فراخوان‌هایی بود که در نهایت حماقت اعلام می‌شد، در مقابل این اقدامات اغتشاشگران که با هدف ایجاد ناامنی و ایجاد شکاف قومیتی انجام شد، مردانی قد علم کردند و در برابر این ناآرامی‌ها با تمام وجود ایستادند و برای امنیت مردم از جان شیرین نیز گذشتند، این روزها در آستانه اولین سالگرد شهادت مردان خوش‌غیرت زمانمان بیشتر از آن‌ها خواهیم گفت، امروز از شهید «سیدعباس فاطمیه» خواهیم گفت؛ با ما همراه باشید.

سیدعباس دغدغه انقلاب را داشت

از اهالی روستای باش‌لان‌بوشلو نوشین‌شهر ارومیه بود و از بچه‌های گردان بیت‌المقدس حوزه ۲۴ آن شهر، کارش کشاورزی بود و با عشق هم این کار را انجام می‌داد، حرف عباس که می‌شد اهالی روستا همگی از اخلاق و رفتار خوبش تعریف می‌کردند، معروف بود به خوبی در روستای زادگاهش.

سیدعباس، بسیجی بود و حسابی هم دغدغه نظام و انقلاب را داشت، خادم مسجد هم بود و خیلی خوب بلد بود با آدم‌ها چطور ارتباط بگیرد، با بچه‌ها با زبان خودشان و با بزرگ‌ترها هم با زبان خودشان معاشرت می‌کرد، زمانی دید دشمن در جریان فتنه سال گذشته و آشوب و اغتشاشات از هر راهی تلاش می‌کند تا به پیکر نظام و انقلاب آسیب برساند، نتوانست آرام بنشیند، برای آرام کردن اوضاع و تأمین امنیت شهر رفت، برای دفاع از انقلاب، دین، قرآن و ناموس. اما ضربات بی‌رحمانه و سنگدلانه اغتشاشگران به واسطه میله فلزی و سنگ نشست بر تنش. حسابی مجروح شد و بعد از گذشت سه روز که در کما بود به شهادت رسید.

شهادت عباس، افتخاری برای مادر شد

عباس، عباس‌گونه غیرت به خرج داد. مادر اسمش را که می‌آورد قند توی دلش آب می‌شود، گفتن از عباس شهیدش با همه دردهای نشسته بر قلبش، برایش افتخار است، فاطمه‌اش از آن روز بغض دارد، آخر دخترها خیلی بابایی هستند، علی‌اکبرش هم مثل فاطمه با این تفاوت که یاد گرفته چطور بغض‌هایش را فرو دهد، اهالی روستای سیدعباس، دل‌نوشته‌ای را تقدیم به او کردند که در بخش‌هایی از آن این‌طور نوشته‌اند: «بسم الله القاصم الجبارین

نامت عباس بود و همانند عباس (ع) غیرت و مردانگی به خرج دادی، راستی نگفته بودی…ذکر روی لبت چه بود که آنقدر آرام وخندان به سوی شهادت رفتی؟ مدافعِ امنیت شدی
نشان دادی که شهادت نه فقط در میادین جنگ، که هر لحظه کنار ماست. حتی بین امنیت ایران… به رسالت خود عمل کردی و پای دین و انقلابمان تا لحظه‌ی آخر به قیمت اشک‌های مادرت ایستادی. تو قبل از شهادتت شهید بودی و حالا شهیدتر، ما منتظریم تا در واپسین ایستگاه تاریخ، هنگام ظهور آخرین اختر امامت ملاقاتت کنیم‌، سلام ما را به مادر سادات برسان و دستمان را بگیر تا بتوانیم دنباله رو اهداف آسمانیت باشیم.

کد خبر 698843

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.