به گزارش خبرنگار ایمنا، اینجا غزه است، دیاری که اهالیاش صبوری را از بَر هستند، سرزمینی که عروسکها آنجا خیلی زود بیمادر میشوند و تنهایی، تنها سهم عروسکهای بهتزده میشود.
اینجا غزه است، سرزمینی که لالایی مادران روی لبهایشان یخ میزند و قصهها پر از غصه میشوند، زنجیرهای تانک با تمام توان میتازند، بوی باروت میآید از همه جا، بوی خون و صدای گلوله اگر قطع شود باید تعجب کنیم.
اینجا غزه است، تابوت کم میآید گاهی، لابهلای آوار گل سرخی جوانه میزند و میبینی مادری با چشمهای باز، چشمهایی که هنوز چشم به راه برگشت عزیزانش است خوابیده. خوابی عمیق، خوابی که بیداری ندارد.
اینجا غزه است، قد و قواره آدمهای خوابیده توی کفن کوچک است، خیلی کوچک، آنقدر کوچک که توی دستهای بابا جا میشود، بابایی که زخمها توی صورتش غنچه کردهاند و غنچهها بوی خون میدهند.
اینجا غزه است، واژههای بیگانه برای مردمانش حسابی آشنا است، انس گرفتهاند با آتش، موشک، مجروح، جوان، کودک و آخ از کودکان، کودکانی که زود پرنده میشوند و پرواز میکنند.
اینجا غزه است، سرزمینی که گهوارههایش قتلگاه کودکانش میشود و قنداقهای کودکان کفن و طنین ضجه مادران به غم نشسته در همه جا شنیده میشود، صدای وحشیانه زوزه موشک که بلند میشود بلافاصله بعد از آن مادر و مادرانی برای کودکانشان ضجه میزند.
اینجا غزه است، سرزمینی که جغرافیایی کوچک دارد با مردمانی با قامتهای همیشه ایستاده که مقاومتشان که تاب آوریشان که ایستادنهایشان تا همیشه در تاریخ تکرار و مانا خواهد شد، ایستادن برای بازپس گرفتن حق.
اینجا غزه است، حرفها بوی شهادت میدهد، بوی ایستادن و اشکها شورتر از همیشه میشوند.
اینجا غزه است، آب را قطع میکنند، برق را قطع میکنند، مراکز درمانی را بمباران میکنند و کار را سخت میکنند، سخت و سخت و سخت. آذوقه نیست، آب نیست، ملزومات بهداشتی نیست اما تا چشم کار میکند ایستادن و مقاومت هست.
بله غزه شعر است، شعری با سرهای بریده و بیتهای قطعه قطعه، اینجا لالایی و مرثیه مادران یکی میشود و مادران برای بچههایشان طور دیگری مادری میکنند و جگرگوشههایشان را به گونهای دیگر در آغوش میکشند، اینجا مادران جور دیگری بچههایشان را حمل میکنند، روزی که دردانههایشان در وجودشان ریشه میاندازند و روزی که میخواهند به دست خاک سرد بسپارند.
اینجا مادران خیلی مادری بلدند.
نظر شما