به گزارش خبرنگار ایمنا، کمی بیشتر از یک سال پیش به دنبال مرگ دختری سروصدای آشوبهایی در گوشه و کنار میهن بلند شد و تجمعهایی که خشنترین حالت اعتراض مثل ویرانی و تخریب و از بین بردن اموال عمومی را به دنبال داشت، شکل گرفت، به راه افتادن حرکتهای بیثبات به سرکردگی جاهلان دور گودنشین که چون طبل توخالی، جز حرف زدن کاری دیگر از دستشان برنمیآمد، از پیامدهای فراخوانهایی بود که در نهایت حماقت اعلام میشد، در مقابل این اقدامات اغتشاشگران که با هدف ایجاد ناامنی و ایجاد شکاف قومیتی انجام شد، مردانی قد علم کردند و در برابر این ناآرامیها با تمام وجود ایستادند و برای امنیت مردم از جان شیرین نیز گذشتند، این روزها در آستانه اولین سالگرد شهادت مردان خوشغیرت زمانمان بیشتر از آنها خواهیم گفت، امروز از شهید هادی (احمدرضا) عرفانینیا خواهیم گفت؛ با ما همراه باشید.
رفاقتش با شهدا راه را نشانش داد
از اهالی روستای بیرم استان فارس بود، چهار پسر بودند و یک دختر، علاقه خاصی به حفظ قرآن داشت و همین علاقه هم او را به مدرسه حفظ قرآن ثارالله شیراز کشاند، سال ۹۱ بود، چهار سال تلاشش نتیجه داد و حافظ کل قرآن شد، رفاقتش با بچههای مسجد سبب شد تا مدتی فرمانده پایگاه مقاومت شهید فرهمند شود، با بچههای مسجد به مناطق محروم میرفت و کارهای جهادی انجام میداد.
شیوع کرونا و روزهای کرونازده هادی را خانهنشین نکرد، بدون چشمداشت هر کاری بود انجام میداد، خیلی دوست داشت درس طلبگی هم بخواند، به قم رفت و در حوزه علمیه علیبنموسیالرضا (ع) که مخصوص طلبههای حافظ بود، تحصیل را ادامه داد.
رفاقتش با دو شهید گمنام در تپه نورالشهدای بیرم دیدنی بود، بعضی شبها که به خانه نمیآمد، همانجا کنار مزار شهدای گمنام میخوابید، ارادتش به شهدا فقط محدود به شهدای گمنام روستایش نبود، وابستگی عجیبی هم به شهید ابراهیم هادی داشت و از کتاب «سلام بر ابراهیم» به عنوان هدیه استفاده میکرد و آن را به نوجوانها میبخشید.
کمحرف بودنش او را از بقیه متمایز میکرد
سادگی و کمحرف بودنش همیشه او را از سایرین متمایز میکرد، قرار بود به عنوان مربی قرآن در مدارس آموزش و پرورش روستایشان تدریس کند، تدریسی که هرگز قسمتش نشد، یک وقتهایی از مراسم مذهبی که برمیگشت با دمپایی بود نه اینکه کسی کفشهایش را دزدیده باشد نه؛ خودش آنها را به کسی که نیاز داشت میبخشید، سحرگاه بیستودوم مهرماه سال گذشته بود و آتش اغتشاشات فتنهگران هر روز بیشتر و بیشتر میشد، قرار بود برود برای خواندن دعای ندبه، اما به واسطه اصابت تیر اغتشاشگران راکب روی موتور سیکلت به سینهاش به شهادت رسید.
ماجرا از این قرار بود که اغتشاشگران درست زمانی که در خیابان امام سجاد (ع) شهرشان مشغول شعارنویسی بودند، در تعقیب و گریز با هادی و رفیقش قرار میگیرند که هر دوی آنها را هم به شهادت میرسانند.
هادی در مراسمی که تشییع و تدفینش ۱۵ ساعت طول کشید در میان مِهر اهالی شهرستانش، شهری که به دارالاولیای لارستان معروف است، در حالی که فقط ۲۵ سال داشت در خانه ابدیاش آرام گرفت.
نظر شما