به گزارش خبرنگار ایمنا، کمی بیشتر از یک سال پیش به دنبال مرگ دختری سروصدای آشوبهایی در گوشه و کنار میهن بلند شد و تجمعهایی که خشنترین حالت اعتراض مثل ویرانی و تخریب و از بین بردن اموال عمومی را به دنبال داشت، شکل گرفت، به راه افتادن حرکتهای بیثبات به سرکردگی جاهلان دور گودنشین که چون طبل توخالی، جز حرف زدن کاری دیگر از دستشان برنمیآمد، از پیامدهای فراخوانهایی بود که در نهایت حماقت اعلام میشد، در مقابل این اقدامات اغتشاشگران که با هدف ایجاد ناامنی و ایجاد شکاف قومیتی انجام شد، مردانی قد علم کردند و در برابر این ناآرامیها با تمام وجود ایستادند و برای امنیت مردم از جان شیرین نیز گذشتند، این روزها در آستانه اولین سالگرد شهادت مردان خوشغیرت زمانمان بیشتر از آنها خواهیم گفت.
امروز از شهید «محمدحسین سروریراد» خواهیم گفت؛ با ما همراه باشید.
ثبتنام دانشگاهی که هرگز انجام نشد
دو ساله بود که پدرش به رحمت خدا رفت، دو خواهر و یک برادر بزرگتر از خودش هم داشت و البته که تهتغاری خانه و همدل و همراه مادرش بود، تربیت خوب مادرِ محمدحسین، او را پسری مقید و متدین بار آورد، خیلی زود وارد فعالیتهای فرهنگی شد و شد پایه ثابت بسیج گرمسار، درسخوان بود و حسابی هم موفق.
نتایج کنکور که آمد معلوم شد در رشته حقوق قبول شده است و مهرماه باید برای ثبتنام اقدام کند، ثبتنامی که هرگز انجام نشد، وسایلش را جمعوجور و ساکش را هم آماده کرده بود تا در روزهای آخر ماه صفر به زائران پیاده امام مهربانمان خدمت کند، سنوسالی نداشت حتی روزهای دفاع مقدس را هم ندیده بود، اما همیشه به مادر میگفت: برایم دعا کن تا شهید شوم. مادر باورش نمیشد روزی شهادت کنار اسم پسرش بنشیند، اما از ته دل راضی بود به رضای خداوند.
تیری که محمدحسین را نشانه رفت
بیشتر وقتها با افرادی که در رابطه با مسائل دینی دچار شبهه میشدند، حرف میزد و تمام تلاشش را میکرد تا آنها را قانع کند، در واقع استادی بود برای خودش در جهاد تبیین.
سیام شهریورماه بود، قرار بود با رفقایش برای برقراری امنیت به نقاطی از شهر که شلوغ شده بود بروند، رفتن او همزمان شد با بیتابیها و دلنگرانیهای مادر و دست به تلفن شدنش برای شنیدن صدای محمدحسین، چند بار تماس گرفت اما تماسهایش بیجواب ماند. مادر دوباره تلاش کرد و این بار محمدحسین جواب داد، مادر گفت: محمد! گفت: بله مادر جان...
این آخرین حرفهایی بود که مادر شنید. تماس قطع شد و دیگر کسی جواب نداد، این جواب ندادنها قرارِ دل مادر را بیقرار کرد.
درست موقع صحبت با مادر تیری از سمت آشوبگران به شکمش اصابت کرد و از پشت خارج شد، پزشکان معالجش میگفتند تمام اعضای بدنش از کار افتاده و تنها قلبش کار میکند، اما نشد هیچ کاری برایش انجام دهند و محمدحسین سروریراد، بسیجی ۲۱ ساله سه روز بعد با حضور انبوه جمعیت متدین استان سمنان در گرمسار تشییع شد تا مردم با حضورشان نشان دهند کدام سمت این آشوب و فتنه ایستادهاند.
نظر شما