یادی از شهدای آتش‌نشان؛ بذل جان در نبرد نابرابر

به راستی که بذل جان می‌کنند، دل به آتش می‌سپارند و حصاری از حریق دور خود می‌کشند، مهر وجودشان شعله می‌کشد وقتی پای جان و جان‌ها به میان می‌آید، آتشفشانی در دل آتش‌نشان‌ها زبانه می‌کشد، وقتی به یک نبرد نابرابر دعوت می‌شوند، با آتشی که مهربانی را بلد نیست فقط هر آنچه باشد را می‌سوزاند و پیش می‌رود.

به گزارش خبرنگار ایمنا، درست در چنین روزی بود، هفتم مهرماه سال ۱۳۵۹، فقط هفت روز از شروع جنگ نابرابر عراق علیه ایران ما می‌گذشت که هواپیماهای عراق پالایشگاه آبادان را بمباران کردند، باید آتش مهار می‌شد، باید هر آنچه داشتیم برای حفظ پالایشگاه می‌گذاشتیم وسط، درست کاری که بچه‌های آتش‌نشان انجام دادند، اما حین اطفا حریق، پالایشگاه دوباره بمباران شد و تعداد زیادی از آتش‌نشانان ما شهید شدند.

دود، آتش، صدای انفجار، حریق یک واحد مسکونی، آتش‌سوزی در یک مجتمع تجاری، حریق خودرو، آتش‌سوزی سطل‌های زباله از روی سهل‌انگاری، تصادف و نشتی گاز و بنزین، گیر افتادن در آسانسور، حادثه چاه یا افتادن درخت، اقدام به خودکشی، گیر افتادن در ماشین و خانه و کلی اتفاق دیگر که وقتی درگیر آن می‌شویم تنها یک شماره به ذهنمان می‌رسد، ۱۲۵. حادثه‌ای رخ می‌دهد، تماسی با سازمان آتش‌نشانی گرفته می‌شود، صدای ممتد آژیر ایستگاه را می‌لرزاند و نیروهای نزدیک‌ترین ایستگاه به محل حادثه اعزام می‌شوند، راننده خودرو که حسابی هم حرفه‌ای است با رعایت موارد ایمنی با حداکثر سرعت به محل حادثه می‌رسد آن هم در حداقل زمان و مابقی ماجرا.

به راستی که بذل جان می‌کنند، دل به آتش می‌سپارند و حصاری از حریق دور خود می‌کشند، مهر وجودشان شعله می‌کشد وقتی پای جان و جان‌ها به میان می‌آید، آتشفشانی در دل آتش‌نشان‌ها زبانه می‌کشد وقتی به یک نبرد نابرابر دعوت می‌شوند، با آتشی که مهربانی را بلد نیست فقط هر آنچه پیش پایش باشد را می‌سوزاند و پیش می‌رود و تنها خاکستری به جا می‌گذارد.

یادی از شهدای آتش‌نشان؛ بذل جان در نبرد نابرابر

آن‌ها، ناجی انسان می‌شوند و خاکستر وجودشان را برای وطن هدیه می‌کنند. زبانه آتش غصه‌ها دارد، ماتم دارد، اندوه دارد، درد دارد، بی پسر شدن دارد، بی همسر شدن دارد، بی بابا شدن دارد و شهادت دارد...

پسری می‌رود و خنده‌های مادری شعله می‌کشد، خاطرات آب می‌شوند لای خنده‌های مادر و مادری پسرش را در دل آتش گم می‌کند، مادری که ایستادن‌های پسرش را دید، رفتن‌هایش را هم همین‌طور و اما رفتنی که برگشتش شد، شهادت...

کلمه‌ها شعله‌ور می‌شوند وقتی گذرشان به آتش می‌افتد، واژه‌ها زیر آوار، شعر می‌شوند و آتش که زبانه می‌کشد، شعر غزل خداحافظی را می‌خواند؛ این چه عشقی است که هرچه داغ آتش بیشتر، عشق خدمت بیشتر؟! این چه غیرتی است که هرچه آوار بیشتر، دل‌ها برای رفتن بیشتر؟! این چه موهبتی است در وجودشان که هرچه شعله‌های آتش کهنسال‌تر، شور رفتن بیشتر؟! می‌دانم و همه ما می‌دانیم مرد که باشی، دلداده وطنت و دلباخته مردمانت که باشی می‌روی و غرق آتش می‌شوی که شاید یک نفر فقط یک نفر هنوز نفس‌هایش گرم باشد و شاید نبضی بزند هرچند نامنظم.

مرد که باشی و غیرتت برای اهالی وطنت به جوش آید، ایستادن در برابر هر آتش و حادثه‌ای که جانی را تهدید کند را خوب بلدی، یک روز می‌شوی شهید دفاع مقدس و برای خاک وطن می‌جنگی و شهادت به جانت می‌نشیند؛ یک روز می‌شوی شهید مدافع حرم و برای حفظ حریم حرم جان می‌دهی، یک روز می‌شوی شهید مدافع امنیت و قد علم می‌کنی در برابر هر حرف ناحسابی و یک روز می‌شوی شهید آتش‌نشان و جانت را برای جان‌های گرفتار حریق و حادثه فدا می‌کنی...

شهادتتان مبارک خوش غیرت‌های روزگار ما، مبارکتان باشد این بزرگی نشسته بر وجودتان که هرچه حریق بزرگ‌تر و حادثه سخت‌تر باشد جدال برای رفتن‌هایتان بیشتر می‌شود، روزتان مبارک آدم حسابی‌ها....

کد خبر 691378

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.