«شاهرخ‌نامه» روایت داستانی از زندگی کشتی‌گیری که شهید شد

کتاب «شاهرخ‌نامه» روایت داستانی از زندگی کشتی‌گیر شهید شاهرخ ضرغام از سوی انتشارات شهید کاظمی منتشر شد.

به گزارش ایمنا، شاهرخ ضرغام یک شهید کشتی گیر است که ۳۸ سال بعد از تولد طیب حاج رضایی لات و گردن کلفتِ محله صابون‌پزخانه تهران، در محله کوکاکولای تهران به دنیا آمد و چندی بعد تبدیل شد به گنده لاتی درشت هیکل و مو فرفری که اذیت و آزارش گریبانگیر مردم کوچه و محله بود؛ اما دعای جانسوز مادر و لطف و عنایت حضرت سیدالشهداء سرنوشتی مشابه طیب برایش رقم زد؛ طیب فدای روح الله شد و شاهرخ هم فدای راه روح الله شد.

شاهرخ با نام شناسنامه‌ای ابوالفضل در اول دی‌ماه سال ۱۳۲۸ در محله نبرد در شرق تهران متولد شد. روحیه سرکشی و نافرمانی در لوطی‌گری و با معرفت بودنش در هم تنیده بود. زمانی که انقلاب اسلامی پیروز شد در ایام محرم که یک «تلنگر» زندگی بسیاری از انسان‌ها را متحول می‌کند، یکی از تلنگرها توسط مرحوم حاج آقا مجتبی تهرانی به شهید شاهرخ زده شد و بعد از این جلسات متحول شد و همراه مادر پیر و برادرش به پابوسی امام رضا (ع) رفت و توبه کرد.

در بحبوحه انقلاب او در پاکسازی‌ها نقش داشت و با شروع غائله کردستان وقتی حضرت امام (ره) فرمودند: به یاری پاسداران در کردستان بروید، دیگر سر از پا نمی‌شناخت. به پاوه و سر پل ذهاب و بعد به سمت سوسنگرد می‌رود. در همان روزهای اول جنگ قبل از همه پا به عرصه گذاشت. آوازه شهامتش به گوش بزرگانی همچون شهید چمران و سیدمجتبی هاشمی فرمانده گروه مجاهدین اسلام رسیده بود و به توصیه شهید چمران به آبادان رفته و به شهید هاشمی فرمانده جنگ‌های نامنظم فداییان اسلام می‌پیوندد و سرانجام در هفدهم آذر ۱۳۵۹ به شهادت می‌رسد.

«شاهرخ‌نامه» روایتی از زندگی کشتی گیر شهید شاهرخ ضرغام به قلم دانیال قاسمی پور است که با همکاری فدراسیون کشتی جمهوری اسلامی و توسط نشر شهید کاظمی در ۱۳۶ صفحه منتشر شده است. کتاب از سه فصل تشکیل شده و سه بخش گشایش نخست، گشایش دوم و خروج هم ضمیمه آن شده است.

«شاهرخ‌نامه» روایت داستانی از زندگی کشتی‌گیری که شهید شد

در بخشی از کتاب آمده است: «همه می‌خندند. شاهرخ بدجوری شرمنده شده. نه که برایش خیط شدن در جمع مهم باشد، این نه. با همه رفیق است و اگر هم کسی زیادی بلند بخندد، هیکلش برای ساکت کردنش کافی است. از برخورد مربی شرمنده شده. از اینکه او را آن‌قدر آدم دیده که از خودش بپرسد کجا بودی و چرا دیر آمدی. که فرض نکرده و حکم خودش را تنهایی نبریده. مثل تمام معلم‌هایش. مثل همانی که بین همه فرق می‌گذاشت و آخر یک روز دیوانه‌اش کرد. اینکه دیر کرده و حالا تنبیه در راهش است؛ اما باز این قدر حالش خوب است و حس می‌کند کسی است، اسم دارد، حرمت دارد، این شرمنده‌اش کرده و چشم‌هایش را کمی، کمی اشکین.»

منبع: تسنیم

کد خبر 688205

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.