دلخوشیم به اشک‌هایی که از فراقت جاری‌ست

ما این روزها دلخوشیم به اینکه شنیده‌ایم مادرت حواسش به جامانده‌ها هست و سهم آن‌ها را مخصوص کنار می‌گذارد، دلخوشیم به اینکه جواب سلام‌های از راه دور ما را هم می‌دهی و دلخوشیم به دو، سه قطره اشک چشم‌هایمان که از فراقت جاری‌ست.

به گزارش خبرنگار ایمنا، ما این روزها دلخوشیم به اینکه شنیده‌ایم مادرت حواسش به جامانده‌ها هست و سهم آن‌ها را مخصوص کنار می‌گذارد، دلخوشیم به اینکه هوای دردانه جامانده‌ات را هم داشتی، دلخوشیم به اینکه جواب سلام‌های از راه دور ما را هم می‌دهی، دلخوشیم به دو، سه قطره اشک چشم‌هایمان که از فراقت جاری‌ست و دلخوشیم به عشقی که از کودکی در قلب‌مان جوانه زده است.

این روزها که می‌رسد یکی نام مشایه و دیگری نام طریق‌العلما را می‌آورد؛ دیگری سخن از چای عراقی و یکی هم از عشق همسایه‌هایت به زائران می‌گوید اما برای مایی که جاماندیم، مشایه و طریق‌العلما تفاوتی ندارد، همه این نام‌ها به تو ختم می‌شود و مهم هم همین است.

دلخوشیم به اشک‌هایی که از فراقت جاری‌ست

من تا سال قبل هیچ وقت تصوری از پاهایی که در مسیر تو تاول می‌زنند نداشتم، من هیچ‌وقت آن دخترک‌هایی که التماس می‌کنند تا دستمالی از آن‌ها بگیریم را از نزدیک ندیده بودم، من هیچ مردی که با عصا یا ویلچر به مقصد تو می‌آید یا پیرزنی که تمام دارایی خود را خرج تو می‌کند را از نزدیک ندیده بودم؛ من هیچ وقت حال و هوای شنیدن نوای «مای بارد» و گرفتن آن ظرف‌های آب را از دست کودکان عراقی را نچشیده بودم اما سال قبل بود که در کمال ناباوری چشم وا کردم و خودم را وسط صحن و سرایت دیدم و وقتی از عشق بدون مرز تو می‌گویند یعنی چه؟

دلخوشیم به اشک‌هایی که از فراقت جاری‌ست

انگار که آدمی وقتی برای یک‌بار راهی دیار تو می‌شود، منتظر است تا هر سال او را فرا بخوانی؛ انگار که هرچیزی جز آمدن به سوی دیار تو برایش بی معناست و انگار بدجور بر آمدن به سمت تو حساب کرده، اما نوشته بود برای آمدن به اربعین نه آمدن او که قرار است بیاید قطعی است و نه نیامدن او که قرار است نیاید.

این روزها پریشانم؛ قرار بود که این روزها در کنج حرمت، یعنی درست کنار آن قفسه کتاب‌های دعا بنشینم و به قربان صدقه تک تک آیینه‌کاری‌های دورتادور حرمت بروم، قرار بود امسال هم خودم را کنج حرم پدرت جا کنم و تمام آنچه که این یک سال بر دلم گذشت را به باباعلی بگویم اما من جامانده‌ام آقا.... اما نه با درد تازیانه و سیلی‌ها؛ من همان جا مانده‌ای هستم که برای دیدنت به هر دری زدم و اما این روزها در چهار دیواری خانه اسیر شده‌ام.

دلخوشیم به اشک‌هایی که از فراقت جاری‌ست

می‌گفتند ناامید نباش، هنوز فرصت هست و می‌توانی به «او» برسی اما اربعین رسید و من نرسیدم؛ اربعین رسید و من کنج حرمت نبودم، اربعین رسید و من در اتمسفر وجود تو نفس نکشیدم و این روزها را تنها به این امید می‌گذرانم که شاید روزی در میان اشک‌های سجده شکرم در برابر درگاهت جان بدهم.

کد خبر 685306

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.