به گزارش خبرنگار ایمنا، پدرش از جانبازان دفاع مقدس است و از همان زمان کودکی با فضای جنگ و جبهه، ایثار و رشادت آشنا شد و عشق به رزمنده بودن در درونش شکل گرفت، پا به دوران جوانی که گذاشت، به تبعیت از پدر و به تمنای دفاع از آب و خاک سرزمین مادری، لباس سبز پاسداری را بر تن کرد و در لشکر ۱۴ امام حسین (ع) مشغول به خدمت شد. تکفیریها که در سوریه قد علم کردند، به عشق دفاع از حرم حضرت زینب (س) مسافر شامِ بَلا شد.
او که در دوران خدمتش در سپاه در مأموریتهای مختلفی حضور داشته است، حضور در سوریه را توفیقی میداند که خدا نصیبش کرد تا بخش کوچکی از عمرش در راه خادمی عقیله بنی هاشم (س) طی شود.
در طول مصاحبه بارها به گریه میافتد، زمانی که درباره دوستان و همرزمان شهیدش صحبت میکند، همرزمانی که میگوید روزها و شبهای بسیاری را با آنها گذرانده و میانشان رفاقت عمیقی شکل گرفته بود. رابطهاش با شهید مسلم خیزاب، یک رابطه بیست و چند ساله بوده و برای همین بارها از شهید خیزاب نام میبرد؛ اولین شهید لشکر ۱۴ امام حسین (ع) در سوریه که میگوید جذابیت خاصی داشت و در هر جمعی که وارد میشد، همه را شیفته خود میکرد. از خوابهای مکرری که بعد از شهادت او دیده هم میگوید و از خواب شیرین دیدار در حرم امام رضا (ع) و قولی که مسلم به او داد.
سرهنگ «مصطفی توکلی» برای مصاحبه به دفتر خبرگزاری آمد، ساده و بیتکلف حرف زد، گریه کرد، روضه خواند، دو ساعتی نشست و رفت. او بعد از ظهر یکی از روزهای گرم مردادی به مناسبت سالروز بزرگداشت شهدای مدافع حرم، مهمان ما شد؛ رزمندهای که با حسرت فراوان از بیبهره شدن از رزق شهادت و جاماندن از دوستان شهیدش سخن میگوید.
ایمنا: چرا مدافعان حرم در سوریه جنگیدند؟
توکلی: بهترین پاسخ به این سوال، استناد به فرمایش مقام معظم رهبری (مدظلهالعالی) است که درباره شهدای مدافع حرم ایراد شده است، ایشان درباره این شهدا فرمودند: «تمام این شهیدان یک صفت مشترک دارند، امتیازی که آنان را متمایز کرده است، اگر اینها نمیرفتند، دشمنان اهل بیت (ع) حرم حضرت زینب (س) را با خاک یکسان کرده بودند، اما تنها دفاع از حرم نیست که به آنها جلوه دیگری داده است، امتیاز دیگرشان کوتاه کردن دست متجاوزان از خاک جمهوری اسلامی ایران است، شهیدان مدافع حرم با دشمن مبارزه کردند که اگر اینها مبارزه نمیکردند، این دشمن میآمد داخل کشور، اگر جلویش گرفته نمیشد، ما باید اینجا و در کرمانشاه، همدان و بقیه استانها با اینها میجنگیدیم و جلوی اینها را میگرفتیم، در واقع این شهدای عزیز ما جان خودشان را در دفاع از کشور، ملت، دین و انقلاب اسلامی فدا کردند. امتیاز دیگر این شهیدان حکایت از مظلومیت آنها دارد، اینکه در غربت به شهادت رسیدند و این هم یک امتیاز بزرگی است که پیش خدای متعال فراموش نمیشود.»
ایمنا: حضور مدافعان حرم در جبهه مقاومت چه دستاوردهایی به جا گذاشت؟
توکلی: تأمین امنیت نظام جمهوری اسلامی در خارج از مرزها، شکست بزرگترین فتنه قرن توسط مدافعان حرم، به نمایش گذاشتن جلوهای از تحقق بسیج اسلام (رزمندگان ایرانی، سوری، عراقی، لبنانی، افغانی، پاکستانی و آذربایجانی کنار یکدیگر میجنگیدند)، دفع خطر حاکمیت تحجر و سلفیگری و جلوگیری از تجزیه کشورهای اسلامی بخشی از این دستاوردها است، به خصوص اینکه مدافعان حرم، ولایتپذیری و تبعیت از ولایت را به بهترین شکل ممکن به منصه ظهور گذاشتند.
ایمنا: بهتر است کمی به عقب برگردیم و از چگونگی اعزامتان به سوریه صحبت کنیم؟
توکلی: در ابتدای شکلگیری بحران در سوریه اعزام نیروها به صورت مستشاری صورت میگرفت و نیروها به صورت تک یا چند نفری عازم این مأموریت میشدند و به انجام فعالیتهای محوله میپرداختند، اما از نیمههای سال ۱۳۹۴ اعزام نیرو دستخوش تغییر شد و آنها در قالب یگان یا گردان راهی این مأموریت شدند. زمانی که فراخوان ثبتنام اعلام شد، بیشتر گردانهای لشکر اعلام آمادگی کردند و گردان حضرت امیرالمومنین (ع) که من فرماندهی آن را بر عهده داشتم برای اعزام انتخاب شد. در آن زمان غیر از اعضای رسمی سپاه، بسیاری از بازنشستگان این نهاد، بسیجیان نواحی مختلف بسیج نیز داوطلب حضور در سوریه شده بودند و برای همین به من اعلام شد که همه نیروها از خود گردان نباشد و از بین این افراد هم تعدادی انتخاب شوند، در آن هفتههایی که قرار بود مراحل ثبتنام طی شود، نمیدانید چقدر تماس و مراجعه داشتم و چقدر به من التماس و قسم خورده شد که آنها را انتخاب کنم. در آن زمان خیلیها اعتقاد داشتند که اگر جنگی در بگیرد، جوانها پا به میدان نمیگذارند اما این استقبال و شور و شوق آنها برای رفتن، خلاف این ادعا را ثابت کرد.
ایمنا: از ثبتنام تا اعزام چقدر طول کشید؟
توکلی: از آن جایی که قرار بود چند یگان با همدیگر به سوریه اعزام بشوند، از زمان ثبتنام تا اعزام دو هفته بیشتر طول نکشید که این مدت هم به هماهنگی بین نیروها و یادآوری یک سری نکات آموزشی گذشت.
ایمنا: خانواده مخالفتی برای رفتن شما به سوریه نداشتند؟
توکلی: در آن زمان دو فرزند شش و دوساله داشتم اما با این وجود همسرم نه تنها مخالفتی برای حضورم در این مأموریت نداشت که از آن نیز استقبال کرد. بیشتر خانوادهها با اعزام فرزندشان به سوریه همراهی میکردند، یادم میآید که در بین نفرات انتخاب شده تعدادی از فرزندان شهدا هم حضور داشتند که دستورالعملی جدیدی مبنی بر انتخاب نکردن آنها اعلام شده بود، به شرط اینکه مادر و همسرشان رضایت داشته باشند. مادر یکی از این بچههای شهدا با رفتنش موافقت نکرده بود و او خیلی بیتابی میکرد، چند روزی بیشتر به اعزام نمانده بود که یک روز مادرش به من زنگ زد و با صدای دلنشینی گفت: من راضی نبودم پسرم به سوریه بیاید اما دیشب که برای نماز بلند شدم، دیدم ایام اسارت حضرت زینب (س) است و یاد مصائب ایشان، دلم را راضی کرد که برود. حتی این همسر شهید موقع اعزام تا پای اتوبوس هم آمد و کلی هم به بچهها روحیه داد.
ایمنا: پس از استقرار در سوریه چه کردید؟
توکلی: زیارت حضرت زینب (س)، اولین سوال همه رزمندگان در هنگام ورود به سوریه بود که آیا چنین توفیقی نصیبشان میشود یا نه و خدا را شکر همان روز اول به زیارت رفتیم. روز آخری هم که میخواستیم به ایران بازگردیم، دوباره توفیق زیارت عمه سادات نصیبمان شد با این تفاوت که از قافله ما بسیاری شهید شده بودند.
پس از زیارت به پادگان محل استقرارمان رفتیم، همه از ورود نیروهای لشکر امام حسین (ع) به منطقه خوشحال شده بودند، گویی شاه کلیدی پیدا شده است. نیروهای این لشکر در جنگ تحمیلی همیشه جز خطشکنان بودند و حاجقاسم از شهید حاجحسین خرازی و یارانش، خاطرات شجاعت و پیروزی در ذهن داشت و روی ما حساب ویژهای باز کرده بود. ما هم جز این را ثابت نکردیم و در آن مدتی که در سوریه بودیم شهرها و روستاهای زیادی را آزاد کردیم.
ایمنا: چه مناطقی را آزاد کردید؟
توکلی: محرم سال ۱۳۹۴ درگیری سختی بین رزمندگان اسلام و نیروهای تکفیری در سوریه در گرفته بود. در آن زمان عملیاتی با هدف بازپسگیری مناطق اشغال شده اطراف حلب و ضربه به نیروهای تکفیری آغاز شد. نخستین عملیاتی که ما در آن حضور یافتیم، عملیات آزادسازی روستای خلصه بود. پس از آزاد شدن این روستا به طرف روستای الحمره حرکت کردیم، آن روستا باغ و درختان زیتون فراوان داشت و این باغها و عوارض مسکونی کار را برای تصرف و پیشروی سخت میکرد، هر لحظه ممکن بود از پشت درختی یا دیواری در یک ساختمان یک نفر بلند شود و شروع به تیراندازی کند، ملاحظات امنیتی زیادی را باید رعایت میکردیم.
جنگ در سوریه، جنگ شهری بود، باید خانه به خانه جلو میرفتیم، اما با موفقیت به پیشروی خودمان ادامه دادیم، از آن جایی که وسعتی مناطقی که آزاد کردیم، خیلی زیاد شده بود، از قرارگاه بیسیم زدند که اگر جلوتر بروید، ممکن است، نتوانیم در این مناطق مواضع پدافندی تشکیل بدهیم و این مناطق را به درستی به همدیگر الحاق کنیم و در آخرین نقطهای که آزاد کردیم، مستقر شدیم.
ایمنا: تکفیریها را چه طور دیدید؟
توکلی: بر خلاف تفکری که از داعشیها ایجاد شده بود، مبنی بر اینکه آنها بیشتر اعتقاداتی میجنگند و چندان از لحاظ نظامی در سطح خوبی قرار ندارند، چنین چیزی را ما ندیدیم، نیروهای داعش به جنگافزارهای در اختیارشان آشنایی کامل و مهارت کافی برای بهکارگیری آنها را داشتند، همچنین آنها توانایی رزم در شرایط جنگ شهری را داشتند و نیروهای چریکی بسیار متحرکی بودند که به تکنیک و تاکتیکهای جنگی مسلط بودند. این موضوع نکته مهمی است که توجه داشته باشیم که مدافعان حرم در مقابل چه کسانی جنگیدند، افرادی که بسیاری از آنها نخبه بودند.
از سویی تکفیریها زمانی که در مقابل مدافعان حرم کم میآوردند، شروع به استفاده از عوامل شیمیایی میکردند، همان کاری که اربابابشان در جنگ تحمیلی انجام داده بودند، در آن مقطع زمانی که ما در سوریه بودیم از گاز کلر استفاده کردند و همان طور که میدانید گاز کلر رنگ و بوی خاصی ندارد اما در قابل خاصیت خورندگی زیادی دارد، خیلی از بچهها شیمیایی شدند و ریههای آنها درگیر شد و حالا با این عوارض دستوپنجه نرم میکنند.
ایمنا: تصویر شهادت کدام یک از همرزمانتان هنوز از جلوی چشمانتان رژه میرود؟
توکلی: شهادت هیچکدام از آنها را هنوز نتوانستهام فراموش کنم، با تمام جزئیات در ذهنم ماندگار شده است، هر کدام به یک صورت. اما شهادت سیدیحیی براتی و تحویل پیکر او، جور دیگری دلم را آتش زده است، از سال ۹۴ تاکنون ۱۰۰۰ بار این ماجرا را خواب دیدهام، با این موضوع زندگی کردهام و نمیخواهم از یاد هم ببرم، دل من آنجا، جا مانده است.
سیدیحیی از جمله آن افرادی بود که با اصرار زیاد خودش را در لیست اعزام قرار داده بود و شوق زیادی هم برای جنگیدن داشت، او پس از آزادسازی روستای خلصه و زمانی که به طرف الحمره در حرکت بودیم، در اثر برخورد یک موشک هدایتشونده به تانکی در آن نزدیکی در حال تردد بود، دچار مجروحیت شد، ترکش بزرگی به سر سیدیحیی برخورد کرده بود، خودم او را برای درمان به پست امدادی بردم اما نرسیده به درمانگاه به شهادت رسید، اما نمیخواستم شهادت او را باور کنم. قرار شد پیکرش را تحویل بدهم. در آن سالنی که پیکرهای شهدا قرار داشت، من تنها بودم و همان جا عصر عاشورا برایم تداعی شد، چه طور خاندان امام حسین (ع) به سراغ پیکرهای شهدا رفتند، آن هم پیکرهایی که سر نداشتند، چه طوری حضرت زینب (س) و دیگر زنان از این پیکرها جدا شدند.
تمام سختیهایی که بچههای مدافع حرم کشیدند، در مقابل سختیهای دشت کربلا هیچ است، عصر عاشورا تازه آغاز مصیبتهای حضرت زینب (س) است، خواهری که آن همه داغ دیده و تازه مسئولیت سرپرستی زنان و کودکان به عهدهاش قرار داده شده است، حالا ما رفته بودیم که مدافع حریم این خانم بشویم که اگر در این راه نه یک بار که هزاران بار هم شهید میشدیم، کم بود.
غیر از شهادت دوستان و همرزمان، سختی دیگری که سوریه برای من داشت و همیشه با خودم میگویم که ای کاش به عنوان یک نیروی عادی به سوریه اعزام شده بودم، فرمانده بودن من بود، فرمانده بودن در جنگ خیلی سخت است. بین تو و نیروهایت رابطه پدری و فرزندی برقرار است، شما راضی هستی که خودت هزاران بار جراحت ببینی اما برای یکی از بچهها اتفاقی نیفتد و حالا شما حساب کنید که تعدادی از همرزمانم که با هم در سوریه حضور داشتیم جلوی چشمان من به شهادت رسیدند؛ شهید سیدیحیی براتی، شهید سجاد مرادی، شهید مرتضی زارع، شهید علی شاهسنایی.
نظر شما