روایتی از شهدای حادثه تروریستی  محور خاش-تفتان / حافظان امنیتی که قربانی یک ترور کور شدند

تابستان به اولین روز از مردادماه رسیده و تیغ تیز آفتاب چله تابستان بد می‌سوزاند، اما برای آن‌ها که با هدف حفظ نظم، آرامش و امنیت جامعه راهی مأموریت شده بودند، تحمل هرم آفتاب سوزان آسان می‌نمود. در محور خاش-تفتان مشغول انجام وظیفه هستند که ناگهان هدف یک حمله تروریستی قرار می‌گیرند.

به گزارش خبرنگار ایمنا، از همان روزی که لباس راهور بر تن کردند با خود عهد بسته بودند که در راه تأمین امنیت جاده‌ها از هیچ کوششی فروگذار نکنند، دغدغه ارائه خدمت مطلوب به مردم داشتند و برای همین بود که سختی دوری از خانواده را به جان خریده بودند.

تابستان به اولین روز از مردادماه رسیده و گرمای خورشید در اوج قرار گرفته است، تیغ تیز آفتاب چله تابستان بد می‌سوزاند، اما برای آنها که با هدف حفظ نظم، آرامش و امنیت جامعه راهی مأموریت شده بودند، تحمل هرم آفتاب سوزان آسان می‌نمود.

در محور خاش-تفتان مشغول انجام وظیفه هستند که ناگهان عده‌ای کوردل از خدا بی‌خبر از گروهک‌های تروریستی معاند به خودروی آن‌ها حمله می‌کنند، هر چهار نفرشان به شدت زخمی می‌شوند.

تصاویر فرزندان دلبندشان از جلوی چشمانشان رژه می‌رود، فاصله‌ای تا آسمانی شدن نمانده است، زمان زیادی نمی‌گذرد که هر چهارنفرشان به دیدار اباعبدالله (ع) می‌شتابند.

شهادت درست در روز تولد

دو دردانه در خانه انتظار آمدنش را می‌کشند، می‌خواستند جشن تولد او را در خانه برگزار کنند اما مأموریت بابا این اجازه را به آن‌ها نداده بود. برایش استوری گذاشتند اما دلشان به این مقدار راضی نشد، باید با بابا صحبت می‌کردند، باید به او تولدش را تبریک می‌گفتند. صدای او که از پشت گوشی تلفن به گوش رسید، جرعه‌جرعه آرامش بود که بر قلب‌هایش فرومی‌ریخت غافل از آن که این آخرین تماس و آخرین کلام است.

شهید مهدی الله‌پور، اهل شهرستان کوار در استان فارس است، او در تاریخ یکم مردادماه ۱۳۶۲ متولد شد و درست در ظهر روز تولد ۴۰ سالگی‌اش در محور خاش-تفتان استان سیستان و بلوچستان بر اثر حمله گروهک تروریستی به آسمان پر کشید.

روایتی از شهدای حادثه تروریستی  محور خاش- تفتان/ حافظان امنیتی که قربانی یک ترور کور شدند

برای رضا چگونه مردن مهم بود

یک سالی بود که راهی مأموریت خاش شده بود. امنیت خط قرمزش بود و به خوبی دریافته بود که دشمنان این مرزوبوم چشم دیدن آرامش این مملکت را ندارند و برای همین بود که راضی به دوری از پسر پنج‌ماهه‌اش شده بود، پسری که شادی را به زندگی پر از احساس آنها سرازیر کرده بود.

او در دوران کودکی پدر خود را از دست داده بود و در دامن پر مهر مادر پرورش یافت و حالا سرنوشت مشابهی برای پسرش رقم خورده است تا او هم بدون حضور پدر قد بکشد.

شهید رضا شیخی آرزویش شهادت بود و مدام می‌گفت که مسیر مردن برای همه بوده اینکه چگونه بمیریم مهم است و حالا دو روزی است که در ماهی که همه عالم عزادار سید و سالار شهیدان است، سر سفره اباعبدالله (ع) میهمان شده است.

ردِ خون بر بیابان‌های سیستان‌وبلوچستان

اهل بجنورد بود اما خدمت در لباس پلیس او را راهی سیستان‌وبلوچستان کرده بود تا کیلومترها دورتر از خانه و کاشانه برای تأمین امنیت جاده‌ها بکوشد.

شهید حسن وحیدی دوری از فرزندش را به خاطر عشق به ارائه خدمت به همنوعانش تحمل می‌کرد و مزد تلاش‌های خالصانه‌اش را هم در ماه پیروزی خون بر شمشیر دید، آن‌گاه که خون پاکش بر بیابان‌های داغ سیستان‌وبلوچستان ریخته شد و نقش شهادت بر پیشانی حسن ۳۱ ساله حک شد.

پایان مأموریت با شهادت

چیزی تا پایان مأموریت دوساله‌اش باقی مانده است، صدای دخترکش در گوشش می‌پیچید. دلش برای شیرین‌زبانی‌ها و بابا گفتن‌هایش تنگ شده است. در آخرین تماس همین که صدای دردانه‌اش را شنید، هرّی دلش ریخت. یاد مصیبت‌هایی که به نازدانه امام حسین (ع) وارد شده بود، افتاد.

یاد گفتن ماجرای حضرت رقیه (س) برای او افتاد، یادش آمد که دل نازک دخترکش حتی تاب شنیدن آن ماجرا را هم نداشت و از او خواسته بود که همیشه در کنارش باشد، اما تقدیر دیگری برای او و دخترش رقم خورده بود.

محمدرضا قربانی یک ترور کور شد تا پیکرش با پرچم سه رنگ به شهرش بازگردد و از این به بعد به جای آغوش گرمش، مزارش مامن دخترک باشد، مزاری که نام شهید محمدرضا اسمعیلی بر آن نقش بسته است.

کد خبر 675588

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.