به گزارش خبرنگار ایمنا، بیستوهفتم تیرماه، سالروز پذیرش قطعنامه ۵۹۸ است، قطعنامهای که به طولانیترین جنگ قرن بیستم پایان داد. خبر پذیرش قطعنامه که پخش شد، همه را شوکه کرد.
امام (ره) که تا چند روز پیش از آن میفرمود: «امروز بدون شک سرنوشت همه امتها و کشورهای اسلامی به سرنوشت ما در جنگ گره خورده است.» و معتقد بود که «تب جنگ در کشور ما جز به سقوط صدام فرو نخواهد نشست و انشاءالله تا رسیدن به این هدف فاصله چندانی نمانده است.» با پذیرش قطعنامه موافقت کرده بود. هیچکسی تحلیل درستی نسبت به این اتفاق نداشت. در جبهههای مختلف رزمندهها حال و هوایی یکسان داشتند.
شرایط جنگ به نفع رزمندگان ایرانی نبود
جعفر حسینیودیق، که در آن ایام در اردوگاه لشکر عاشورا حضور داشت، درباره روزهای منتهی به پذیرش قطعنامه میگوید: اخبار ناامیدکنندهای از خطوط مقدم به گوش میرسید، اما فرماندهان در هر فرصتی سعی میکردند به نیروها روحیه بدهند، فرسایشی شدن جنگ بچهها را خسته کرده بود.
او با بیان اینکه در آن روزها رادیو گزارش میداد، دشمن جبههها را بمباران شیمیایی میکند و مناطقی را که با زحمات بسیار و تقدیم هزاران شهید و مفقود و مجروح فتح کرده بودیم، بازپس میگیرد، میافزاید: شرایط جنگ اصلاً به نفع ما نبود، انتشار خبر پیشرویهای دشمن و تبلیغات گسترده رسانهها روحیه نیروها را خراب کرده بود، نیروها دیگر دل و دماغ گذشته را نداشتند. همه دمق بودند. گویی منتظر خبری بودند.
حسینی ادامه میدهد: گردان ما در موقعیت رحمانلو اردو زده بود. ساعت دو ظهر بیستونهم تیرماه سال ۶۷، خبر رادیو از بلندگوهای اردوگاه پخش شد که جمهوری اسلامی ایران قطعنامه ۵۹۸ شورای امنیت سازمان ملل متحد را پذیرفته است.
رزمندهها خود را مکلف به اطاعت بی چون و چرا اوامر امام (ره) میدانستند
این رزمنده دفاع مقدس با بیان اینکه همه گوش تیز کرده بودند و هاجوواج ایستاده بودند، میگوید: خبر خوانده شد و سپس گوینده رادیو شروع کرد به خواندن پیام حضرت امام (ره)، وقتی پیام امام خوانده میشد؛ بچهها حال غریبی پیدا کرده بودند، بعضیها زانوهایشان را در بغل گرفته بودند و اشک میریختند. بعضی دیگر ایستاده بودند و گریه میکردند. بچهها وقتی به همدیگر میرسیدند، به آغوش هم میرفتند و بیتابی میکردند. حال آن روز بچهها خداحافظیهای سوزناک ساعتهای قبل از عملیات را تداعی میکرد.
حسینی میافزاید: بچهها میگفتند کهقرار ما این نبود! حق هم داشتند. سالها در کوه و بیابان و صحرا و دریا دنبال شهادت بودند و حالا دستشان از آرزوی بزرگشان کوتاه شده بود، بچهها میگفتند خدایا چه شده است؟ چرا امام از موضع خود برگشته است؟ مگر امام نبود که میگفت اگر این جنگ ۲۰ سال هم طول بکشد ما ایستادهایم؟ پس چه شد؟ چطور راضی به قبول قطعنامه و به قول خودش نوشیدن جام زهر شده است؟ خدایا ما جواب خانوادههای شهدا را چگونه خواهیم داد؟ خدایا ما برای شهادت آمده بودیم؛ حال که این باب بسته شد، چهکار کنیم؟
این رزمنده دفاع مقدس اضافه میکند: از طرفی دیگر، رزمندگان به دوراندیشی امام (ره) اطمینان داشتند و میدانستند امام حتماً مصلحت بزرگی را در نظر گرفته که به چنین تصمیمی رسیده است، لابد به مشکلی برخوردیم و ایشان صلاح را در این اقدام دیده تا خودمان را بازسازی کنیم. ما مکلف هستیم بدون چونوچرا امرش را اطاعت کنیم. او گفت، آمدیم و حال که میگوید برگردید؛ بر میگردیم.
در آن ایام جنگ حالت پدافندی پیدا کرده بود
جواد ابوالحسنی، یکی دیگر از رزمندگانی است که در روزهای واپسین جنگ در جبهه حضور داشته است، وی که معتقد است فقط به عنوان یک رزمنده حاضر در جبهه نبرد میتواند سخن بگوید و نه در حد کلان، شرایط آن روزها را چنین توصیف میکند: «در زمان منتهی به قبول قطعنامه شرایط خاصی در جبههها حکمفرما بود. جنگ بیشتر به صورت پدافندی ادامه پیدا میکرد و خبری از عملیات نبود. در گرمای بالای ۵۰ درجه نیروهایی که بیشتر از بچههای باسابقه و قدیمی جنگ بودند در سنگرها حضور داشتند و به کنترل اوضاع و دفاع مشغول بودند. گاهی به حسب دستورات یکی دو ماه به عقب برمیگشتیم و دوباره عازم میشدیم.»
ابوالحسنی با بیان اینکه به هنگام اجرای عملیات، جبههها رنگ و بوی خاصتری داشت، میگوید: درست مثل یک مسابقه فوتبال. در مسابقه حین دفاع حمله میکنی، گل میزنی، مصدوم میشوی، مسابقه برای تو یک حالت شادابی به ارمغان میآورد، اما در آن ایام، جنگ حالت پدافندی پیدا کرده بود و یکی تو بزن، یکی فردا آنها بزنند و این شرایط آن چیزی نبود که همه نیروها بتوانند در منطقه حضور داشته باشند، از لحاظ تسلیحات هم وضع خوبی نداشتیم، گلولههای شلیک شده از توپها، میزان رسیدن اسلحه و خمپاره کم و کمتر میشد و شرایط دشوار بود.
عراق در روزهای آخر جنگ مجهزتر از روزهای اول بود
محمد رئیسیخیرآبادی، از رزمندگان اصفهانی که سالهای جنگ را در تیپ امام حسین (ع) و لشکر ۸ نجف اشرف سپری کرده است، ایام منتهی به قبول قطعنامه را اینگونه تشریح میکند: در شرایطی که نیروی عراق با کمک دول استکبار جهانی روز به روز بر قدرتش از هر نظر افزوده میشد، ما همچنان مانند روزهای نخستین جنگ از همه نظر در تحریم به سر میبردیم، عراقی که با ۱۲ لشکر و قریب به ۲۰۰ هزار نیرو به ما حملهور شد، در پایان جنگ نیروهای خود را به یک میلیون نفر رسانده بود و تجهیزات و تسلیحات خود را بسیار مجهز کرده بود، چه از نظر هوایی و چه از نظر زمینی.
وی با بیان اینکه ما در طول سالهای جنگ روزهای سخت بیشماری را پشت سر گذاشته بودیم، میگوید: روزهایی، جیره هر نفر از ما فقط دوتا گلوله بود، روزهایی پوتین نداشتیم و با کفش ورزشی به میدان میرفتیم. سلاح ما در آن روزها فقط ایمان بود و نقطه قوت و برتری ما در این توازن تجهیزاتی ناعادلانه فقط همین نکته بود، در روزهای آخر نیز همینطور.
رئیسیخیرآبادی میافزاید: همانطور که در تمام جنگها و تمامی ارتشهای دنیا نیروهایی هستند که روحیه خود را برای ادامه جنگ از دست میدهند، در نیروهای خودی ما همین اتفاق افتاده بود، البته تعداد آنها بسیار کمتر از دیگران بود. بیشتر رزمندگان مانند روز اول آماده و جانفدا بودند و این موضوع را در حمله دوباره صدام و دستور امام خمینی (ره) برای دفاع از میهن به چشم دیدیم، ما عراقیها را تا پشت مرزهای خودمان تعقیب کردیم. همین نکته بود که جام زهری را که امام راحل فرموده بود را چونان عسل شیرین کرد.
نظر شما