به گزارش خبرنگار ایمنا، ۱۷ سال بیشتر نداشت که توانسته بود ۱۴۰ نفر از بعثیها که به اسارت رزمندگان اسلام در آمده بودند را از خاک عراق به پشت جبهه منتقل کند و شهامت و شجاعت کمنظیرش را نشان دهد.
تیزهوشی و قدرت تصمیمگیری فوقالعاده او در عملیات باعث شده بود که فرماندهی لشکر انصارالحسین (ع) بگوید: با وجود علی بسیاری از مشکلات عملیاتی ما حل میشود.
شهید چیتسازیان بارها در دوران جنگ تحمیلی توانسته بود با نفوذ به خاک دشمن به زیارت امام حسین (ع) برود. فرماندهان عراقی او را عقرب زرد مینامیدند و صدام برای سرش جایزه تعیین کرده بود.
همسرش درباره او در کتاب گلستان یازدهم درباره او اینطور روایت میکند: «صورتش سرخ شده بود و اشک توی چشمهایش برق میزد. آلبوم را گرفتم و خواستم آن را کنار بگذارم.
آلبوم را از دستم کشید و گفت: گُلم! ولش کن؛ این آلبوم تمام زندگی منه؛ انگیزه ماندن و جنگیدن منه.
گفتم: خودت را اذیت میکنی.
اشکهایش دانهدانه میچکید روی گونههایش و گفت: فرشته! اینا همه عاشق آقا اباعبدالله (ع) بودن. بهخاطر آقا خیلی عرق ریختن، خیلی زخمی شدن، خیلی بیخوابی کشیدن، خیلی تشنگی و گرسنگی کشیدن، خیلی زیر آفتاب سوختن اما یه بار نگفتن خسته شدیم، تشنهایم، خوابمان میاد.
به این عکسها نگاه میکنم تا اگه خسته شدم، یادم نره شهید قراگوزلو شبها به جای خواب و استراحت، نماز شب و زیارت عاشورا میخواند و هایهای گریه میکرد.
به اینا نگاه میکنم تا اگه یه وقت آرزو کردم کاش منم خانه و زندگی داشتم، یادم بیاد مصیّب میگفت: "زیاد آرزو نکنین؛ چون مرگ به آرزوهای شما میخنده."
یادم باشه امروز زمان آرزو نیست زمان حرف نیست؛ باید عمل کنیم. هر کسی سَری داره باید هدیه بده؛ دست داره باید بده؛ اگه پیره و نمیتونه بیاد جبهه، باید از جبهه پشتیبانی کنه.»
میدانستم خسته و غصهدار است. به قول خودش از اول جنگ، یک گردان از دوستانش شهید شده بودند. کنارش نشستم و با هم به عکسهای شهدا نگاه کردیم. او بدون رودربایستی از من، اشک میریخت و من از گریه او بغض میکردم و میگریستم.»
نظر شما