به گزارش خبرنگار ایمنا، آتشنشانان را میتوان فاتح قله جاننثاری دانست؛ شغل آنها فقط آتشنشان بودن نیست، بلکه تمام زندگیشان با این شغل امداد محور گره خورده است؛ آتشنشان به معنای واقعی کلمه یک عشق است، عشقی که با اضطراب، ترس، نگرانی، شیرینی و با تلخی همراه است.
وقتی صدای آژیر بلند میشود، فرقی نمیکند که در حال غذا خوردن، نمازخواندن یا استراحت باشد، میدود؛ دویدنی به سرعت باد… در آن لحظه به چیزی جز نجات انسانها فکر نمیکند، برایش فرقی نمیکند که پیر است یا جوان، پولدار است یا فقیر، فقط به زنده ماندن یک انسان میاندیشد.
برای روایت ایثار و از خود گذشتگی آتشنشانان، تنها چند ساعت، همراهشان شدم؛ قرارمان ساعت ۱۸ ستاد فرماندهی سازمان آتشنشانی اصفهان بود که پایین آن ایستگاه شماره پنج قرار داشت.
از بیرون و فاصله چندمتری، یک ساختمان باابهت که ساکنان آن امنیت شهروندان را بر جان خود مقدم میدانند، خودنمایی میکرد.
«اسماعیل» یکی از قدیمیهای عملیاتی ستاد فرماندهی را دیدم؛ قرار شد نگهبان ورودی، من را به سمت ساختمان ستاد فرماندهی راهنمایی کند.
چشمم به اتیکت لباس فرم او افتاد، نامش «امید» بود، آتشنشانی خندهرو با قدی متوسط که تا ورودی ساختمان اصلی ستاد، همراه من شد.
پلههای ساختمان ستاد را یکییکی بالا میرفتم و ذرهذره بر اشتیاقم برای دیدن مقر فرماندهی عملیات افزوده میشد، چون قرار است زاویه دیگری از حادثه را تجربه کنم زاویهای که به صرف خواندن یا نوشتن خبر حادثه نبود. دو طبقهای بالا رفتم و ورودی شیشهای نظرم را جلب کرد که آن سویش باتجربههای عملیاتی سازمان در تلاطم بودند.
به آرامی در زدم، منتظرم بود؛ چهره آتشنشان رؤیای دوران کودکی خود را دیدم، قامتی بلند، موهایی آراسته و خوشخنده که هر لحظه بر اشتیاق من برای مصاحبه با او افزوده میشد.
وارد راهروی اصلی مرکز فرماندهی شدم؛ هوای آنجا مانند اتاق عمل، سرد و استرسزا بود؛ خوشوبشی کردم و قدمزنان همراه اسماعیل شدم؛ با چهرهای متعجب چپوراست را نگاه میکردم.
انتهای راهرو نیز در برقی وجود داشت تا صدای داخل مرکز فرماندهی به سایر اتاقها وارد نشود؛ وارد سالن که شدم انگار وارد جهان دیگری شده بودم، به اسماعیل گفتم «ذات اینجا استرس دارد» سری تکان داد و تأیید کرد.
مقابلم صفحه نمایش بود؛ دوربینهای نظارت تصویری شهرداری اصفهان، دوربینهای اختصاصی سازمان در سطح شهر و سایر دوربینهای ایستگاهها در طرفین نمایشگر و ساعت در مرکز تصویر دیده میشد.
سر ساعت رسیده بودم، دقیقاً زمانی که تغییر شیفت مرکز فرماندهی باید انجام میشد؛ هشت کانتر پاسخگویی مرکز، با محوریت ستون اصلی ساختمان ایجاد شده بود و گوشههای انتهایی مرکز نیز جای پذیرایی از میهمانان یا استراحت و میز فرمانده شیفت و کنار ستون میز جلسات اضطراری قرار داشت.
همدلی آتشنشانان نظرم را جلب کرد، اما در عین همدلی تمام حواسشان گرم مدیریت حوادث بود. کمتر از ۱۰ دقیقه از ساعت ۱۸ گذشته بود اما اسماعیل بهعنوان فرمانده شیفت دو ستاد هنوز شیفت ۱۸ تا ۲۰ را بهطور کامل تحویل نگرفته بود. در تلاطم بود تا همکاران سر جای خود مستقر شوند؛ فکر نمیکردم این فضا تا این حد استرسآور باشد.
فضا کمی آرام شد و تمام کارکنان سر جای خود و آمادهبهکار بودند اما هنوز هم لرزش پاهایم را احساس میکردم که نکند حادثهای رخ دهد. از او خواستم بنشینیم و حرف بزنیم.
سر صحبت را باز کردم؛ اسماعیل، چند سال است آتشنشان هستی؟
حدود ۱۳ ساله آتشنشان هستم و تقریباً ۹ ساله که در ستاد فرماندهی کار میکنم.
امدادرسانی به کدام حادثه برای شما در این شغل بسیار ناراحتکننده بود؟
حوادث ناگوار زیادی تجربه کردم، اما آن اتفاقی که هنوز در ذهنم مانده است، حادثه غرقشدگی یک کودک نزدیکی همین ایستگاه بود؛ البته این شغل خاطرات شیرینی هم برای من داشته است. یک روز مادر یک نوزاد تماس گرفت و گفت که بچهام نفس نمیکشد که به او آموزش دادم تا بداند چه کاری انجام دهد؛ ثانیههایی بعد شنیدن صدای گریه نوزاد خیلی برایم خوشحالکننده بود.
اینجا مزاحم تلفنی هم دارید؟
خیلی از تماسهای ما مزاحمتهای تلفنی است که از سوی برخی شهروندان انجام میشود؛ بیشتر آنها کودکان و دانشآموزان هستند.
اگر آتشنشان نمیشدی، دوست داشتی چه شغلی داشتی؟
سوال سختی پرسیدید؛ من شغل دیگری داشتم اما بهخاطر علاقه به این شغل، آتشنشان شدم به همین خاطر هنوز به این موضوع فکر نکردم.
حقوق و مزایای آتشنشانها خوبه؟
مشکلات مالی و از این قبیل موجب میشه گاهی بهاین فکر کنم که آتشنشانی را ترک کنم، اما وقتی میبینم که هدف اصلی چیز دیگری است، منصرف میشم.
چه درخواستی از مردم داری؟
اگر مردم در زمان وقوع حادثه بتوانند بهتر نشانی دهند، آتشنشانی بهتر میتواند امدادرسانی کند، همچنین بازگشایی مسیر برای عبور خودروهای عملیاتی نهادهای امدادرسان بسیار خوب میشود و زمان رسیدن اکیپ به محل حادثه را کم میکند.
در همین بین، امید، همان آتشنشانی که از در ورودی تا ساختمان ستاد مرا همراهی کرده بود، وارد مرکز فرماندهی شد؛ همکارانش جلوی پای او ایستادند تا به جمع ما اضافه شد.
خوشوبش کردیم و دوباره نشستیم؛ بحث دوستانهتر شده بود؛ از امید که ۱۷ سال است آتشنشان شده است، سوالاتی که در ذهن داشتم را پرسیدم.
از کدام حادثه خاطره بدی داری؟
حدود دو ماه بود که آتشنشان شده بودم؛ زنگ غواصی ایستگاه شماره یک به صدا درآمد. به محله حادثه اعزام شدیم. دو برادر ۲۸ و ۳۰ ساله غرق شده بودند که خاطره آن حادثه تلخ و ناگوار پس از ۱۷ سال از ذهن من پاک نمیشود.
البته یک خاطره خوب هم از این شغل در ذهن دارم، آن هم از ثانیههای آخری که برای امداد خواهی به یک بیمار مبتلا به آسم که دچار ایست تنفسی شده بود، رفتیم و موفق شدیم او را نجات دهیم.
به این فکر کردهای که پس از بازنشستگی یا قبل از آن شغل دیگری داشته باشی؟
همیشه دوست داشتم خلبان باشم و قبل اینکه آتشنشان شوم، چند سالی پیگیر آن بود اما سرانجام با تحصیلات غواصی، وارد سازمان آتشنشانی شدم و حالا از اینکه به مردم خدمت میکنم، بسیار خوشحال هستم.
به اینکه پس از بازنشستگی سایر نیروهای آتشنشان را آموزش دهم، فکر کردهام اما درباره اینکه چه شغلی داشته باشم، تصمیمی نگرفتم.
آتشنشانان دیگری که «علی» نام داشت و ناملایمات آتشنشانی بر خندهاش چیره نبود، کنارم نشست؛ آتشنشانی چابک که مشخص بود در کارش بسیار جدی است.
از سختیهای آتشنشان بودن بگویید.
همه حوادثی که برای شهروندان رخ میدهد، ناگوار است، چون برای شهروندان ضرر مالی و جانی دارد؛ البته نباید به این شغل اینگونه که آتشنشانان فقط حوادث بد را میبینند، نگاه نکنیم زیرا گاهی امدادرسانی و نجات امداد خواهان حوادث برای خود جذابیتی دارد.
یادم میآید زمانی در یک منزل، روی یک نوزاد یکساله بسته شده بود و او خیلی گریه میکرد، وقتی در را باز کردیم، صدای گریه نوزاد با دیدن مادرش قطع شد و شادی آن مادر و نجات فرزند برای من خیلی شیرین بود.
من آتشنشانی را با عشق و علاقه انتخاب کردم و به همین دلیل به شغلی غیر از آن، فکر نمیکنم.
داشتیم صحبت میکردیم که ناگهان صدای آژیر به صدا درآمد؛ به سمت پنجره ستاد رفتم، آتشنشانان به سرعت خود را به خودروهای آتشنشانی رساندند و به قول آتشنشانان، خودروها یکییکی از آشیانه خارج شدند تا به محل حادثه برسند.
برگشتم و صحبتهایم با علی، امید و اسماعیل را ادامه دادم.
در برخورد با مزاحمتهای تلفنی چه واکنشی دارید؟
در سالهای اخیر تماسهای مزاحمتی آتشنشانی به دلیل فرهنگسازی کم شده است اما مواردی هم بوده که خودروی آتشنشانی به محل حادثه اعزام شده، اما حریق یا حادثهای وجود نداشته است که این موضوع برای ما بسیار ناراحتکننده است.
اینکه کسی بهخود اجازه دهد برای شوخی یا هر دلیل دیگری با مزاحمت برای آتشنشانی، امدادرسانی به سایر شهروندان را مختل کند، در باورم نمیگنجد؛ اینکه دانسته یا ندانسته نیروهای خدوم آتشنشانی را معطل خود میکنند، تا لحظهای بخندند یا روی فرد دیگری را کم کنند، من را عصبی میکند.
به گزارش ایمنا، آتشنشانی شغلی پراسترس و هیجانی است، شغلی که کمتر از هزار نفر در شهر اصفهان مشغول آن هستند، اما احتیاج همه شهروندان را برآورده میکنند و چه بسیار افرادی که آتشنشان بودند و هستند که خدمات ارزشمندی انجام دادند اما نامی از آنها جایی منتشر نشده است.
نظر شما