به گزارش خبرنگار ایمنا، حوالی ساعت سه است، خورشید وسط آسمان طنازی میکند و گرمای هوا رکورد زده است، اما پیر و جوان، زن و مردم کتاب دعا به دست وارد گلستان شهدا میشوند.
امروز حال و هوای همه فرق دارد، عدهای زیلو پهن کردهاند و خانوادگی کنار شهید خود نشستهاند و زیر لب دعا میخوانند، کمی آن سو تر زوجهای عاشقی زیر سایه درختان گلستان شهدا اقامه نماز کردهاند و کمی جلوتر پاکبان شهرمان وضو میگیرد و ملافهای رنگی در میان چمنها پهن میکند و به نماز میایستد؛ نمازی از سر عشق؛ شاید لباسهایش خاکی باشد، اما با تمام وجود در برابر خدا سجده میکند...
آری روز عرفه است و خمیههای گلستان شهدا آدم را به یاد خیمههای صحرای عرفات مکه میاندازد آنجایی که عاشقانه کعبه هوایی میشوند، اما در این گوشه از بهشت در کنار شهیدان راه خدا دستها رو به آسمان است و دلها خدا را فریاد میزند…
کم کم جمع یاران جمع میشوند و دل میسپارند به نوای گرم مداح اهل بیت (ع):
«کس به غیر از تو نخواهم، چه بخواهی چه نخواهی
باز کن در که جز این خانه مرا نیست پناهی
نه من آنم که ز فیض نگهت چشم بپوشم
نه تو آنی که گدا را ننوازی به نگاهی»
بغضها سر باز میکند و دیدگان اشکباران میشود، مادری کودک به بغل میایستد با چشمانی خیس از ته دل خدا را فریاد میزند؛ پیرمردی گوشهای از بهشت خدا بر روی صندلی تکیه داده و شانههایش میلرزد و اما مادری برای روی جسم سنگی فرزند شهیدش خمیده شده و با او درد و دل میکند...
صدای دلنشین مداح اهل بیت میشود: «حسین بن علی (ع) مثل دیروزی با تمام اهل و عیالش به دعوت کوفیان راهی کوفه شد و مثل امروزی سفیرش مسلم بن عقیل را در کوفه به شهادت رساندند.»
صدای یا حسین یا حسین همه بلند میشود گویی آسمان و زمین، با حسین (ع) میخوانند و تمام گلستان شهدا تکرار میکند...
اینجا در گوشهای از بهشت زمین زیر آسمان خدا همه با چشمها، قلبها و اشکهایمان جمع شدهایم تا به دنیای بزرگتری بیاندیشیم، دنیایی که سالار شهیدان آن را شناخت و در روز عرفه با پروردگار خود در میان گذاشت تا لقب ثارالله همان برگزیدهترین برگزیدگان در دشت کربلا را از آن خود کند.
همچنان نوای گرم مداح طنینانداز است:
«الهی!
چگونه به درگاه تو روی آورم، وقتی خویش را آلوده پستترین عصیانها میبینم و در توشه عملم جز زشتی و سیاهی نیندوختهام؟ دعای امام را شامل این ذرات ناچیز و بیارزش عرفات کن که بر زمین، به امید عنایت تو نشستیم و حسین علیهالسلام را شفیع قرار دادیم. تمام اجزای این خاک اشک میریزند و تمام ذرات این صحرا فریاد میزنند: «اللهم انی ارغب الیک و اشهدُ بالرّبوبیّة لکَ مُقراً بِانکَ رَبّی و الیک مَرَدّی».»
احساسات به اوج حرارت عشق رسیده است، پیرمردی از میان جمعیت فریاد میزند: « خدایا به غربت اشکهای حسین (ع) در این روز ما را بیامرز…»
دعا به ذکر اناالذی میرسد و مداح اهل بیت از زائران میخواهد برای این چند فراز پیشانی به سجده بگذارند و نابترین لحظه را در آغوش خدا حس کنند.
به فرازهای پایانی دعا نزدیک میشویم و غروب خورشید نمایان میشود، اما افسوسی کنج دلها مینشیند که در این روز پربرکت آیا بخشیده شدهاند...
در انتهای دعای عرفه با نوای یا رب ممتد زائران و لبیک اللهم لبیک ذکر لب کوچک و بزرگ است، گویی عرشیان هم با فرشنشینان همراه شدهاند و ذکر یا رب را تکرار میکنند...
اشک ریختیم و اشک ریختیم و دل بستیم هر بار به توبهای در دل و ذکری بر لب تا پروردگار عالمیان ما را به فرصتی برای انسان بودن و ماندن ببخشاید.
نظر شما