به گزارش خبرنگار ایمنا، این شبها، شاهد پخش یکی از جدیدترین مجموعههای تلویزیونی ایرانی از شبکه یک سیما هستیم که به روایت حماسهای در قلب کردستان میپردازد.
در طی سالهای پس از انقلاب، برخی از سریالها با ژانر تاریخی به روایت زندگی اقوام و قومیتهای مختلف در دوره پیش از انقلاب یا بعد از انقلاب و جنگ تحمیلی پرداختهاند، سریالهایی مانند در چشم باد که به منظور نشان دادن احوالات افراد در پیچ و خمهای تاریخی ساخته شدهاند.
سوران اقتباسی آزاد از کتاب «عصرهای کریسکان» است که تمرکز خود را بر روی روایت زندگی مردمان کردستان و حماسههای آنان در اواخر دهه ۵۰ میگذارد. خلاصه سریال سوران درباره زندگی شهید «امیر سعیدزاده» یا «سعید سردشتی» تنها بازمانده زندان هولناک کریسکان است.
پخش این سریال با واکنشهای مثبتی از سوی کاربران فضای مجازی همراه بوده است.
یک کاربر در این ارتباط نوشت: «شهر رو که دیدی؛ همه جا دست بچههای کومله است. یک کار خوب از کسی که شاید آنطور که باید در این سالها بهش پرداخته نشده… سریالی از خاطرات امیر سعیدزاده از زندانیان ساواک و کومله.»
کاربر دیگری نیز نوشت: «توسط ساواک شکنجه شد، توی حملات شیمیایی حلبچه ریهاش داغون شد، توسط کومله و دموکرات اسیر شد و تا آخر عمر با گروههای تجزیه طلب جنگید و کم نگذاشت. داریم در مورد شهید اهل سنت، امیر سعیدزاده یا همون سعید سردشتی صحبت میکنیم که روایتهاش این روزا تو سریال سوران پخش میشه.»
شهید امیر سعیدزاده؛ تنها بازمانده زندان هولناک کریسکان
«کُرد وطنش را نمیفروشد. به کُردبودن خودم افتخار میکنم و از کُردِ ایرانی که تمامیت ارضی ایران را پاس بدارد هم دفاع و حمایت میکنم.»، اینها بخشی از گفتههای شهید امیر سعیدزاده یا همان سعید سردشتی، رزمنده اهل تسنن از شمالغرب ایران است که حاضر نشده بود وطنش را بفروشد، سرباز استعمار و استکبار شود و به آغوش حزب بعث برود. همین هم باعث شده بود که ضدانقلاب کینهاش را برای همیشه به دل بگیرد؛ حتی در روزهای که بازنشستگیاش را میگذراند، مثل سالهای جنگ و مبارزه، تهدید و تطمیعش میکردند.
سعید در بمباران سال ۱۳۶۶، شیمیایی شد و بخش زیادی از سلامت ریههایش را از دست داد. همین هم باعث شده بود که در سالهای بازنشستگی و میانسالی، نقص ریوی آرامآرام تأثیر خودش را نشان دهد و راه تنفس را برایش ببندد. حالا در کنار همسر صبورش که در تمام این سالها پابهپایش آمده بود، کپسول اکسیژن هم همراهش بود. سعید، در عملیات مرصاد علیه منافقین هم حضور داشت و حتی اسیر هم شد. بعد از جنگ هم کارش تمام نشده بود. سال ۱۳۶۷، مرداد و پذیرش قطعنامه نقطه پایان جنگ تحمیلی بود، اما برای سعید جنگ هنوز ادامه داشت. همین هم باعث شد که دوباره اسیر بغض و کینه تجزیهطلبان تروریست شود، این مرتبه چند سال بعد از جنگ: «بعد از جنگ و اسارتم، یک جنگ داخلی به جنگ ما اضافه شد. نفوذیهای داخل هم به دشمن خارجی اضافه شدند. بنابراین، من جنگ را تمامشده تلقی نکردم و ادامه دادم.»
مثل همه انسانهای دیگر، دوران خدمت رسمی سعید هم تمام شد و روزهای بازنشستگی او از راه رسید؛ اما جنگ هنوز برای سعید تمام نشده بود و کتاب «عصرهای کریسکان» گواه روشن این مدعا است. واقعیتها و خاطرات سعید فقط متعلق به خودش نبود که در سینه او بماند. باید آنها را بازگو میکرد. خودش آرزو داشت که این کتاب معبری باشد برای دیگرانی که دوست دارند در مسیر او و دیگر رزمندگانی قدم بردارند که دشمن را از خانه بیرون رانده بودند: «این کتاب یکی از مستنداتی است که من از راهم و از آن مسیری که در پیش گرفتم، عدول نکردم. همان مسیری را که شهدا رفتند، من هم دارم طی میکنم … حرفهایی که من زدم همهاش واقعیت است و امیدوارم کتاب «عصرهای کریسکان»، معبری برای جوانان باشد که راه شهدا را بپیمایند، انشاءالله.»
رزمنده اهل تسنن جبهههای نبرد که روحش صبح روز چهارشنبه، بیستونهم دیماه ۱۴۰۰ به دوستان شهیدش پیوست، کسی نبود که تفاوت مذهب برایش باعث ندیدن واقعیت شود و دشمن اصلی را نبیند. مسئله سعید سردشتی، شاگرد مکتب امام خمینی (ره)، مثل همه رزمندگان و مسلمانان، مبارزه اسلام و کفر بود: «این عقیده شخصی من است؛ حضرت ابراهیم (ع) کعبه را بنا کرد. حضرت محمد (ص) اسلام را علنی کرد. امام حسین (ع) آن را بیمه کرد و امام خمینی (ره) جهانیاش کرد. این نظر من نسبت به امام (ره) است؛ اما حضرت آیتالله خامنهای سنگتمام گذاشتند. آقا در طول سکانداری بعد از رحلت امام واقعاً توانستند آنطور که باید اسلام را به دنیا بشناسانند و اقتدار نظام جمهوری اسلام را به رخ بکشند. واقعاً توانستند و دشمن را به خاک مالیدند.»
نظر شما