بهنام یوسفی در گفتوگو با خبرنگار ایمنا اظهار کرد: سه دوره تاریخی در سه ژانر یا گونه عکاسی وجود دارد که شامل عکاسی شهری، عکاسی مستند (که در بسیاری موارد آمیخته با عکاسی شهری است) و عکاسی هنری است. ما در مقطعی از تاریخمان به عکاسی اجتماعی پرداختهایم و عکسالعملمان نیز طبیعی بوده است، اما در سایر مقاطع تاریخی، یعنی آن زمانی که عکس وارد ایران شد، عکاسی اجتماعی و عکاسی مستند ما بهطور کامل ساکت بوده است، یعنی در برههای از تاریخ هیچ عکسی از فضای شهری با رویکرد اجتماعی یا فردی وجود ندارد.
وی افزود: بهترین مثالی که میتوان درباره سکوت عکاسی مستند و اجتماعی زد، این است که در کشور ما از سال ۱۳۲۰ یعنی زمانی که متفقین ایران را اشغال کردند، عکس موجود است، عکسهایی از کودتای سال ۱۳۳۲ و شعبان بیمخ و حتی فیلم از آن زمان موجود است، اما اگر بخواهیم از سال ۱۳۳۲ تا دهه ۶۰ عکسها را جستوجو کنیم، درخواهیم یافت که عکسهای کمی از فضای شهری با رویکرد اجتماعی موجود است درواقع ما حافظه بصری خود را بهطور کامل ازدست دادهایم و دلیل این امر مشخص نیست؛ هماکنون نیز این اتفاق در حال تکرار است.
عضو انجمن عکاسان ایران تصریح کرد: فردی به نام «عباس عطار» در سال ۷۶ و ۷۸ وارد کشور میشود و در این سفر به دوره عادی بودن زندگی مردم و خالی از تنشهای اجتماعی پی میبرد، همین امر باعث میشود وی اقدام به ثبت عکس از وضعیت روزمره مردم ایران کند، در واقع فردی که از بیرون وضعیت جامعه ایران را مشاهده میکند، درخواهد یافت که در دورهای که زندگی عادی مردم در جریان است و مردم با بحران و تنشهای اجتماعی روبهرو نیستند، گرفتن عکس واجد ارزشهای تاریخی و ارزشهای عکاسانه است.
وی گفت: از این موضوع بیاطلاع هستم که چرا در سالهایی که عکاسی کردهایم، فردی به ما یاد نداد، هر عکسی که از بیرون گرفته میشود، یک سند تاریخی است. پوششی که امروز داریم، پوشش بهروزی است، اگر به پوشش ۲۰ سال گذشته در معدود عکسهایی که از آن دوران وجود دارد، بنگریم، درخواهیم یافت که چقدر پوشش افراد جامعه تغییر کرده است؛ این معدود عکسها از پوشش ۲۰ سال گذشته مردم ایران واجد ارزشهای تاریخی شده است.
یوسفی اضافه کرد: اگر هماکنون از پوشش ما عکس گرفته شود، یک سند تاریخی برای ۵۰ سال آینده است، اما عکاس این عکس را واجد ارزشهای عکاسانه نمیداند، دلیل این امر هم به این برمیگردد که عکاسان در نوعی هیجان تاریخی زندگی میکنند و همین امر باعث میشود که عکاس با خود فکر کند، باید جنگ در کشور اتفاق بیفتد، تا اقدام به گرفتن عکس از جامعه کند و سپس عکسالعمل عکاس، عکسالعمل آرتیستی یا هنری میشود.
وی اضافه کرد: به خاطر این هیجان تاریخی است که عکاسان پناه به آتلیهها بردهاند و متأسفانه در اثر این پناه بردنها، عکسها شکل دیگری پیدا میکنند و دغدغه عکاس نیز تغییر میکند، حتی عکاسان اجتماعی ما هم که دغدغه اجتماعی دارند، به آتلیهها پناه میبرند.
این عکاس با بیان اینکه عکاسان شهری به روایتی جامعهشناس هستند، گفت: بدون تردید بخشی از جامعهشناسی از طریق مشاهده عکسهای عکاسان شهری حاصل میشود. به عکاسان شهری پیشنهاد میکنم از ویترین مغازهها، تفاوت ویترینهای نقاط مختلف شهر با یکدیگر و سردرها عکس بگیرند؛ این سوژهها، سوژههای مهمی است که در آینده بهعنوان سند تاریخی محسوب خواهد شد و مورد اهمیت بسیار قرار خواهد گرفت.
وی تأکید کرد: عکاسی اجتماعی بهمنزله این نیست، که عکاس وسط صحنه خطر حضور داشته باشد، همین ویترین مغازههایی که از آن عکس گرفته شد، دارای ارزشهای اجتماعی و تاریخی است. کدامیک از عکاسان ما از تغییرات چهارباغ طی چند سال گذشته عکس گرفتهاند؟، متأسفانه اکثر عکسان ما در آتلیهها هستند. در عکاسی همه افراد یکسان و دارای ارزش هستند بهعنوانمثال زمانی میتوان گفت از جلسهای درست عکس گرفتهایم که همچون اوژن آتژه همه افراد حاضر در عکس چه سخنران اصلی مراسم و چه آبدارچی دارای یک ارزش از لحاظ عکاسی باشند، اما متأسفانه عکاسان ما با این ساختار بزرگ نشدهاند، عکاسان با نوعی بردهداری مدرن در ذهنشان مواجه هستند که بر اساس آن ارزشگذاری میکنند.
نظر شما