این کار بزرگ را انجام بده!

مجری و تهیه‌کننده برنامه‌های ورزشی، یادداشتی بلند خطاب به سرمربی تیم ملی ایران تنظیم کرده است.

به گزارش ایمنا، جواد خیابانی یادداشتی بلند خطاب به سرمربی تیم ملی ایران نوشته و در این یادداشت انتظارات و آرزوهای خود را به رشته تحریر درآورده است که خواندنش خالی از لطف نیست. او که برای حضور تیم ملی در این رقابت‌ها لحظه‌شماری می‌کند، قهرمانی جام ملت‌های آسیا را از سرمربی تیم ملی ایران طلب کرده است:

«این مقاله در مدح و ستایش هیچکس در کنایه و نقد هیچ آدمی هم نیست. فقط سربلندی سرزمینم و افتخار جوانان کشورم را می‌خواهم و آرزو می‌کنم تیم ملی ایرانم قهرمان آسیا بشود تا آن پیرمرد محروم و فقیر سرزمینم بخندد و آن دختر جوان و بی امکانات کشورم از قهرمانی شادمان شود.

از امیر قلعه‌نویی هم حمایت می‌کنم چون الان پرچمدار تیم من است اما هیچ عقد اخوتی با او نبسته‌ام و امیدوارم بتواند هم به خودش هم به تیم کشورم توان فوق العاده‌ای بدهد تا قهرمان بشود چون هم خودش و هم تیمش لیاقت این قهرمانی را دارد.

قلعه‌نویی را از زمانی که جوان شماره ۸ تیم راه‌آهن بود و در میانه میدان در مقابل آبی‌ها و قرمزهای تهران می‌درخشید به یاد دارم که مدتی بعد لباس سفید شاهین را پوشید و به تیم ملی هم رسید اما هرگز حق فوتبالی خود را از تیم ملی به‌عنوان یک بازیکن نگرفت و افتخاری کسب نکرد. او را به یاد دارم که همراه با مهدی رضایی‌مجد، صمد مرفاوی، علی‌اصغر کامیاب و خسرو پارسا در تیم ملی جوانان ایران بازی می‌کرد ولی آن نسل شگفت‌انگیز فوتبال با تصمیم وزارت امور خارجه وقت به‌خاطر عدم حضور در مقابل تیم عراق از ادامه جام جوانان آسیا محروم شدند تا نشان دهیم که همیشه بیش از آنچه دیگران قوی باشند و ما را ببرند به ضعف درونی خودمان باخته‌ایم.

به یاد دارم مصطفی داوودی، حسین آبشناسان و بهروز صحابه چه کردند تا از دو جام جهانی محروم بشویم و با طرح‌هایی عجیب مثل ۲۷ ساله‌ها و منطقه‌ای شدن مسابقات و درجه تقواسنجی مدیران در میان بازیکنان دهه ۶۰ هرگز به قهرمانی جام آسیا نرسیم و جام جهانی ۸۲ اسپانیا و ۸۶ مکزیک را از دست بدهیم و از دوران داسایف و تاردلی و مارادونا فقط حسرت به دلمان بماند.

در اوج این حسرت‌ها امیر هم همراه دل دردمند ما بود. حتی بعد از قضایای دشت مغان با دهداری و استعفانامه سئول و قهر آن پیرمرد که با گلوله‌های برفی دشنامش دادیم، جام جهانی ۱۹۹۰ هم آتشی سوزان بر دلمان شد و جام جهانی ۱۹۹۴ از راه رسید که با علی پروین و بهت و بی‌تدبیری آن گروه از مربیان نیز به جایی نرسیم. در آن مسابقات همین قلعه نویی اگر یک شوت بهتر به عراق می‌زد شاید ما نمی‌باختیم و دلمان را به گل‌های دایی خوش نمی‌کردیم که اگر آن شوت گل می‌شد، الان مربی تیم ملی را با سابقه حضور در جام جهانی روی نیمکت می‌دیدیم.

او خیلی زود و این بار در معیت یک مربی در ۲۰۰۷ به جام ملت‌ها رفت. در مالزی او بی شکست بود اما به هیچ جامی نرسید و اخراج شد تا اینکه ۱۶ سال بعد آماده‌تر و با تجربه تر برای فتح آسیا بازگردد.

بازگشت او به مسابقاتی است که برای همه ما بسیار اهمیت دارد و می‌دانیم شاید موفقیت تیم ایران در این بازی‌ها حتی از صعود به جام جهانی بعدی هم مهم‌تر باشد.

ما همه باید از او حمایت کنیم اما این جانبداری به معنای سکوت و ماله کشی و فرار از واقعیت‌ها نیست. او که سردی شکست‌ها را چشیده و داغی قهرمانی‌های باشگاهی را نیز حس کرده حالا باید بداند میلیون‌ها نفر در انتظار چه هستند و از این جماعت میلیونی که نام ایران را فریاد خواهند زد، هستند کسانی که دلشان می‌خواهد تیم او ببازد تا فریاد وامصیبتا سر بدهند و از غاز پیر همسایه بگویند که دیدید مربی وطنی هم فایده‌ای نکرد؟

قلعه‌نویی حتماً یادش هست که وقتی محمد صفی زاده رئیس فدراسیون فوتبال ایران شد صحبت از مربیگری فرانتس بکن بائر در تیم ملی ایران به میان آمد و علی پروین با جملات خاص خود چنین پاسخ داد که اگر مربی خارجی بیاید من نیستم! قلعه‌نویی عضو همان تیمی بود که یک در میان بازی‌ها را می‌باخت و در نهایت ۴-۳ مقابل عربستان شکست خورد و به جام جهانی نرفت.

اینک بعد از ۲۸ سال از بازیکن آن سال‌ها و مربی فعلی می پرسم: آیا تیم ملی ایران در مقدماتی ۱۹۹۴ با علم و اصول مدیریت مدرن آشنا بود؟ آیا وقتی عابدزاده در مسابقه با تایوان مصدوم شد و حتی ساده‌ترین تماشاگر فوتبال هم می‌دانست که با اتکا به غلامپور نمی‌توان به جام جهانی رفت چه بلایی بر سر تیم آمد؟ شکست باشگاهی پاس در مقابل الانصار لبنان و حذف این تیم چه پیامدی برای دروازه‌بان شایسته ایران در مسابقات زیرگروهی داشت؟ از باخت ۳-۰ ایران به استرالیا در تابستان ۵۲ و شکست ۳-۰ به کره جنوبی در پاییز ۷۲ چه نتیجه‌ای گرفتیم؟ آیا غیر از این است که ما همیشه از درون به خودمان باخته‌ایم نه به حریفان؟ کاش محمود بیاتی زنده بود و شهادت می‌داد که در تابستان ۵۲ چه بلایی بر سر تیمش آوردند. کاش پرویز خسروانی هم بود تا از او می‌پرسیدیم که چرا مجله خود را با کاریکاتوری زشت بر علیه قلیچ‌خانی به اردوی تیم فرستاد؟

کاش علی پروین یک بار پاسخ می‌داد که چگونه تیم خود را با آن همه مسابقه تدارکاتی برای بازی‌های دوحه ۹۳ آماده نکرد؟ و حالا قلعه نویی آماده باشد که در دوحه ۲۰۲۳ از او قهرمانی می‌خواهیم یا حداقل کاری که مایلی کهن در امارات ۹۶ کرد و جمال قندور مصری اجازه نداد آن همه افتخار کامل شود.

مربی تیم ملی هر کشوری باید بهترین اهل فوتبال آن کشور باشد. مربی تیم ملی نباید همزمان مربی تیمی باشگاهی یا هر گروه دیگری باشد. اینکه یک مربی در رده باشگاهی ده‌ها عنوان کسب کرده باشد دلیلی بر موفقیت او در رده ملی نخواهد بود لذا مربی تیم ملی باید با دانش ترین و به روز ترین اهل فوتبال آن کشور هم باشد زیرا مربی بدون دانش تقریباً هیچکاره است و در دنیای پیشرفت و روش‌های نوین بی شک رو به شکست است. مربی تیم ملی فقط می‌تواند به مقام‌های پرتعدادش ببالد اما نمی‌تواند به آنها تکیه کند تا با اتکا بر آن قهرمان آسیا شود. وظیفه قلعه نویی است که از هر نوع آموزش شانه خالی نکند و با مربیان بزرگ دنیا مانند کارلو آنچلوتی، پپ گواردیولا، یورگن کلوپ و دیگران جلسه بگذارد و به دیدار آنها برود و ساعت‌ها با آنان درباره فوتبال بحث کند. از حشمت مهاجرانی، حسن حبیبی، جلال چراغپور، اصغر شرفی، مهدی مناجاتی، علی پروین، افشین قطبی و هریک از مربیان سابق مشاوره بگیرد.

بر قلعه نویی است که تقویم داشته باشد. بر حرف و اندیشه خود استوار باشد اما بداند که هر اندیشه‌ای می‌تواند بهتر شود و روزانه تصمیم بگیرد و تصمیمات خود را اگر تغییر می‌دهد حتماً با دلایل فنی باشد. اجازه دخالت هیچکس را به حریم جلسات فنی و تخصصی تیم ملی ندهد و مانع از تداخل دخالت‌ها و مسئولیت‌ها بشود.

امیر می‌تواند بر رختکن تیم ملی حاکم شود و باید هم بشود. این را همه می‌دانیم که او شخصیت اداره تیم را دارد. می‌دانیم که او خودش در زمان بازیگری شلوغ کننده رختکن بود و هرگز کمتر از بازیکن‌سالارهای دوران خود نبود. می‌دانیم که در مقابل هر حرفی سکوت نمی‌کرد پس حالا هم ضمن حق دادن به برخی اعتراضات بازیکنان قطعاً می‌تواند با مربی‌سالاری خویش از عهده بزرگان برآید.

او باید بین همکاران خود تقسیم وظایف کند و حد و حدود هر یک خط کشی شود. سال‌ها دیده و شنیده‌ام که کمک مربیان تیم‌ها چشم دیدن همدیگر را ندارند و تیمی موفق بوده که گروهی متحد داشته است. حسین صدقیانی با سوچ. بیوک جدیکار با مساروش. محمود بیاتی با ایگور نتو. علی پروین با کونوف. همایون بهزادی با آلن راجرز. ناصر حجازی با دهداری و رایکوف و حتی حشمت مهاجرانی هم سال‌ها با فرانک اوفارل درگیر بود.

سرمربی تیم ملی هرگز به سراغ منم منم گفتن‌ها نرود. درست است که حرف اول و آخر با اوست اما حتماً با دستیارانش مشورت کند و به آن‌ها احترام بگذارد و بیش از آنچه حرف بزند بهتر است بشنود و مدام یاد بگیرد. وقت را از دست ندهد. دل خوش به چند ستاره نباشد که اگر مصدوم شدند یا ناز کردند یا دو اخطاره و محروم شدند چه باید کند؟ او باید شفاف و راستگو اما محکم و جدی باشد و فقط به موفقیت تیم ملی و نام ایران بیندیشد.

بر امیر قلعه نویی است که تمامیت فوتبال ایران را ببیند و بداند که در هر گوشه‌ای از این سرزمین استعداد می‌جوشد تا به آنها میدان بدهد و درک کند که اگر مربیان تیم ملی در بازی‌های آسیایی ۱۹۸۲ دهلی و یا جام ملت‌های ۱۹۸۴ سنگاپور به خودش میدان می‌دادند و در ۲۰ سالگی به جای آن همه بازیکن پا به سن گذاشته و یا طبق رسم آن روزها در کنار خیلی‌ها که ناجوانمردانه خط می‌خوردند به جای نفرات مثلاً با خوش اخلاق زمانه که توسط حسین آبشناسان و بهروز صحابه و مصطفی داوودی انتصاب می‌شدند به میدان می‌رفت چه بسا در آسیا قهرمان هم می‌شدیم و چه بسا در جام جهانی ۱۹۹۰ هم به میدان می‌رفتیم.

امیر قلعه نویی بداند که مردم و تماشاگران فوتبال ایران از او تیم منتخب خوش‌اخلاق‌ها را نمی‌خواهند. تیمی می‌خواهند که شجاع باشد. نترس باشد. جنگنده باشد. کوشا باشد. یکدل و یکجور باشد. ایرانی باشد و با فوتبالی ایرانی منطبق بر استانداردهای جهانی به میدان برود و با اصول و روش‌های جدید فوتبال همراه و هماهنگ باشد و بله چه بهتر که ادب هم داشته باشد و با تقوا هم باشد و با شرافت و دیانت و انسانیت نمادی از یک ایرانی پاک باشد.

از امیر که همین را می‌خواهیم که برای ما یک کار بزرگ انجام بدهد و ثابت کند که ایران مقتدر می‌تواند مربی ایرانی داشته باشد و قهرمان آسیا هم بشود. سرمربی تیم ملی بداند که من جواد خیابانی برای قهرمانی تیم کشورم در جام آسیایی دوحه با مربیگری او لحظه‌ها را می‌شمارم.»

منبع: ورزش سه

کد خبر 651415

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.