به گزارش خبرنگار ایمنا، آغاز سال نو و ایام نوروز علاوه بر رونق گردشگری و سفرهای نوروزی، بهنوعی فصل رونق کتابخوانی است. در این ایام بیش از پیش آمار فروش کتابهای غیردرسی افزایش پیدا میکند و افراد بیشتری چه در مسافرت و چه در خانه به دلیل تعطیلات ایام نوروز تمایل به مطالعه دارند.
ازآنجاکه یکی از رسالتهای ایمنا در سرویس فرهنگ و هنر، اشاعه فرهنگ مطالعه و کتابخوانی است در این مطلب به معرفی برترین نقدهایی که ایمنا در سال گذشته درباره ادبیات داستانی ایران و جهان انجام داده، پرداخته شده است تا افراد بامطالعه این نقدها تمایل بیشتری برای خرید و مطالعه این کتابها داشته باشند.
کتاب «زن چپدست» اثر پیتر هانتکه
زن چپدست، تا نیمهی کتاب نامی ندارد. از طرف نویسنده «زن» خطاب میشود و این وضعیت گوشهای از فاصلهای است که در تمام طول کتاب میان مای خواننده باشخصیت اول قصه وجود دارد. کتاب دربارهی تنهایی و کمی هم افسردگی است. عصیانی خاموش علیه روزمرگی که قرار است یک زن اسیر در چنگال عادتها را نجات دهد.
ماجرا از عصری دلمرده شروع میشود و توصیف زن پای چرخخیاطی برقی در کنار پسر هشتسالهاش که سرگرم انشانویسی است. پسرک دارد از آرزوهایش مینویسد و شروع میکند به بلند خواندن انشایش که آن را به این شکل تمام کرده است: «[ای کاش] از تموم دوستهایم چهار نفر بیشتر نمیموندند و آدمهای ناشناس غیب میشدن. کلاً هر چیزی که نمیشناختیم غیب میشد.» (ص. ۱۴)
قرار است همسر زن که مدیر فروش شعبهی محلی یک شرکت معروف چینیسازی است از مأموریتی چندهفتهای در اسکاندیناوی برگردد. زن به فرودگاه میرود، با همسرش، برونو، در هتل شام میخورند، شب را همانجا میگذرانند و صبح در حال بازگشت به خانه زن از او میخواهد که تنهایش بگذارد. تصمیمی به ظاهر ناگهانی و عجیبوغریب که علاوه بر مرد، خواننده را هم گیج میکند.
کتاب «زوربای یونانی» اثر «نیکوس کازانتزاکیس»
زوربای یونانی اولین بار در سال ۱۹۴۶ منتشر شد. درنتیجه در دستهی رمانهای کلاسیک مدرن طبقهبندی میشود. کتاب از یکسو داستان یک همهفنحریف عاشق زندگی به نام زورباست و از سوی دیگر داستان راوی ناشناس قصه، مردی تحصیلکرده، روشنفکر و از طبقه نخبگان اجتماعی که درگیر خمودگی فلسفی و رنج تفسیر مفهوم زندگی، چنان در خود فرورفته که زنده بودن آخرین نامی است که میشود رویش گذاشت. ضربالمثلی هست که میگوید: «تا عاقل بخواهد فکر کند چطور، دیوانه پاچههایش را بالا زده و از رود گذشته است» شاید اگر بخواهیم دو شخصیت اصلی رمان کازانتزاکیس را در یک جمله تعریف کنیم، این مثال بهترین باشد. زوربا نماد احساس مطلق است و راوی نماد تعقل محض. جدال بین این دو، یکی از جدالهای موجود در رمان است.
زوربای یونانی رمان پرجدلی است. جدال بین خدا و شیطان. زندگی و مرگ. عقل و احساس. مقدسین و گناهکاران. خرافات و حقیقتها. جهل و دانش و اما در نهایت تمام اینها در یک نقطهی مشترک به هم میرسند و آن تلاش انسانها برای یافتن روح و هدف زندگی است. در حقیقت میشود گفت زوربای یونانی کتاب مقدس افرادی است که میخواهند زندگی کنند. کتابی در تقدسِ بیکموکاستِ مفهوم حقیقی زندگی.
رمان «سالتو» اثر مهدی افروزمنش
مهدی افروزمنش که سالها سابقهی روزنامهنگاری داشته، سعی کرده با دیدی واقعبینانه به ساکنین حاشیهی شهر بنگرد که نادیده گرفته میشوند یا نگاهی ناقص یا معیوب به آنها شده. انتخاب راوی اولشخص برای شخصیت اول سالتو (سیاوش) خود نشاندهندهی نزدیکی نویسنده با فضای داستان است. روایت سیاوش از زبان کسی است که هرروز رنج و بدبختی را به چشم میبیند و در اوج آن زندگی میکند. او مانند دوربینی تمام وقایع جزیره را که نامش هم نشاندهندهی دورافتادگی این منطقه از بدنهی اصلی شهر است، رصد میکند. دلش برای دوستانش میسوزد و میخواهد به آنها کمک کند.
درواقع افروزمنش آنچه را که هرروز در خیابانهای تهران میبینیم به رمانش آورده؛ به آدمهای پشت چراغ قرمز هویت داده و سعی کرده آنها را از اینکه به چشم جماعتی همه شبیه بههم و یکرنگ ببینیم خارج کند. آنها در نگاه افروزمنش انسانهایی با رویاها و آرزوهای خاص خودشان هستند؛ حتی برای فروش محصولشان دستورالعمل و ایدهی خاصی دارند و شبها برای اینکه به جزیره برگردند و زیر سقف خودشان بخوابند لحظهشماری میکنند.
کتاب «زنی با موهای قرمز» اثر اورهان پاموک
پاموک با فرازوفرود و کششهای داستانی ما را بهپیش میراند، گرچه در لایههای زیرین متن قصد دارد به ما جهانی پیچیده را نشان دهد. بخشی از این جهان نشان از عقدههای پیچیدهی درون ما دارد، عقدهی حسادت، عقدهی ناتمام بودن، عقدهی مورد تائید قرار گرفتن؛ عقدههایی که هریک برای رودررو شدن مردان با یکدیگر کافی هستند، و اگر این مردان بهراستی پدر و پسر باشند، انگار که آدمی با خودش رودررو میشود.
سوی دیگر جهانی که پاموک به آن اشاره میکند، جهان زنانگی و مردانگی است، جهان مردانگی که در آرزوی تملک و تصاحب است و بخش بزرگی از رفتارهایش از همین میل به قدرت سرچشمه میگیرد، حالا چه مثل اوس محمود بهقصد حفر یک چاه باشد، چه مثل پدر جم ویارانش بهظاهر برای اهداف سیاسی اما در همان میان در جستجوی عشق و مالکیت. در مقابل جهان زنانگی است که سرشار از رمز و راز است، اغوا و وسوسه، وحشی و کنجکاو و سرسخت برای ماندن، درست مثل زن موقرمز.
رمان «پیرمرد صد سالهای که از پنجره فرار کرد و ناپدید شد»
مطالعه این کتاب به شدت به افرادی که از مواجهه با موقعیتهای غیرقابل پیشبینی و همزمان طنزآمیز لذت میبرند، توصیه میشود. در زمینهی کتاب و خلال داستانها، مهمترین اتفاقات قرن بیستم و تاریخ مدرن جهان بازگو میشوند اما شما نباید انتظار داشته باشید که روایات تاریخی با دقت و امانت تعریف شوند، نویسنده از آنها فقط برای هر چه غنیتر کردن موقعیتهای طنز استفاده کرده و گاهی در راستای اهدافی که برای قصههایش دارد، برخی حقایق را تغییر میدهد. پس وقتی کتاب را میخوانید دقت و تیزبینی و حضور ذهن تاریخی، سیاسی یا اجتماعی خود را کنار بگذارید، فقط از دنبال کردن تلاشهای الن برای بقا لذت ببرید و به خودتان فرصتِ با صدای بلند خندیدن را بدهید.
یوناس یوناسون قبل از نوشتن این کتاب سالها به عنوان خبرنگار فعالیت کرده است و این پسزمینه را میتوانید در لابهلای سطور و جملات کتاب به وطر کامل درک کنید. او بخش بزرگی از اتفاقاتی که تاریخ مدرن جهان را شکل، یا تغییر شکل دادهاند با هنرمندی هرچه تمامتر به داستانهایی شگفتانگیز و پر از پیچ و خم تبدیل کرده است. داستانهایی که روایتگر قرن بیستم هستند. قرنی که جهان در آن تحت سلطهی مستبدان نادانی بود که رویدادهایی بزرگ را نه از طریق اَعمال بزرگ که در خلال گفتگوهایی در مستی ترتیب میدادند، و آئینهی تمام نمای مردمی که بر حماقتهای خود پافشاری میکردند و توانایی این را داشتند که در یک لحظه تصمیمهای بزرگِ ابلهانه بگیرند. یوناسون در جایی گفته بود که قصد داشته تا با نوشتن این کتاب طعنهای به کمبودهای بشری بزند، در حالی که هنوز به آینده امیدوار است.
رمان «در» اثر ماگدا سابو
کتاب تا سالهای زیادی در اروپا مهجور میماند و پس از ترجمه به انگلیسی (۱۹۹۵)، شهرت زیادی برای سابو به دنبال دارد. این اثرِ شاید بهظاهر ساده اما بهغایت پیچیده را میتوان دربارهی «مرز» دانست. مرزی که میشود بین خود و دیگران کشید. یا بگذارید جور دیگری بگوییم. داستان ازاینقرار است: زنی که قرار است کارهای روزمرهی زن نویسنده را انجام دهد تا او به کارهای مهمش برسد و بنویسد، میشود بزرگترین چالش او. نویسنده-راوی در ابتدای راه در پی کشف راز این زن و بعد در پی نگاهبانی از راز اوست و البته ناکام میماند.
با دری سروکار داریم که باز نمیشود. داستانی که از کابوسی تمامنشدنی از باز نشدنِ یک در و از دست رفتنِ بیمارش شروع میشود و با کابوس هم تمام میشود. یعنی در اصل ما در میان همین کابوس قرار است اعتراف یک نویسنده به قتل خدمتکارش را بخوانیم. اتفاقی که در همان صفحات اول بازگو میشود. ما پایان قصه را میدانیم اما این دانستن، از تکاندهنده بودنِ این اثر کم نمیکند و این اتفاقات نه یکبار که چندین بار ما را میخکوب میکنند یا از جا میپرانند.
کتاب «نازنین» اثر فیودور داستایفسکی
نازنین، قصه قدرت و سلطه است که روی دیگرش شده تحقیر و ذلت. مرد چهل ساله، از همان روز اول که دختر شانزده ساله را در مغازهاش میبیند که گرویی آورده تا پول قرض کند، دوستش میدارد و همزمان، در پی تحقیر اوست. مرد، عشقاش اینطوری است.
داستایفسکی داستانی نوشته که راویاش قصد دارد زن جوانش را تحقیر کند و کوچک بشمارد و به او بفهماند که باعث خوشبختیاش اوست، وگرنه باید در همان بدبختی سابق – پیش عمههای عجوزهاش – میماند و آخر هم زن آن بقال خپل میشد. ولی مرد از بقال جوانتر است، وضعش هم بد نیست و از همه آنها مهمتر، خوب حرف میزند و با شخصیت است.
زنِ نازنین باید بفهمد که مرد چقدر بزرگ منش است. همه تلاش مرد همین است که بفهماند. مرد خودش را بزرگ میداند و دلایلش را هم دارد. اول، سنِ بیشترش از زن (مرد حدود چهل سال دارد و نازنین شانزده سال و داستایوسکی موقع نوشتن این قصه پنجاه و پنج سال!): «بزرگواریِ جوانی خیلی جذاب و دل فریب است، اما یک جو نمیارزد. حالا چرا نمیارزد؟ چون ارزان به دست آمده، برای به دست آوردنش تجربهای کسب نشده.» و دوم ثروتش (اشاره به موارد متعددی که مرد به میزان خرجهایش برای زن اشاره میکند).
کتاب «سهشنبهها با موری» اثر میچ آلبوم
سهشنبهها با موری، بیان ادبی خوبی دارد؛ سبک و شیرین و قابل فهم است اما یک مشکل اساسی دارد. این کتاب در عین اینکه زیبا، روان، فرهیخته و دلنشین است؛ تأثیر گذاری موقت دارد. همه چیز لقمه جویده و شسته و رفته است. تمام پند و نصایح و حرفها با صراحت و اکثراً در قالب تجربیات بیان میشود و همین باعث شده که خواننده صرفاً در لحظه خواندن متن لذت ببرد و تصمیم بگیرد از شنبه همه چیز را روبهراه کند ولی پس از زمین گذاشتن کتاب، آش و کاسه همان ورژن قبلی میشوند.
البته نمیتوان سهشنبهها با موری میچ آلبوم را یک کتاب با محتویات زرد دانست. چرا که میچ آلبوم و استادش موری شوارتز سعی ندارند رنج را انکار کنند. آنها حتی تلاش نمیکنند حصول رنج را عایدی فکر منفی بدانند و بر روانشناسی زرد فردگرا تکیه نزده اند. مجموع این نفیها، خواننده را به سهشنبهها با موری امیدوارتر میکند.
میبینیم که ابتلای موری به ALS باعث نشده موری خود را ملامت کند که چرا منفی فکر کرده… او حتی تلاش نمیکند رنج بیماریاش را پنهان کند… موری به شکل دیوانه وار و غیر قابل درکی آسان گیر است.
رمان «مغازه خودکشی» اثر ژان تولی
داستان از یک مغازه شروع میشود در شهری مهگرفته و سیاه در زمان و مکانی نامعلوم اما احتمالاً در آینده. شخصیتهای داستان، ملیت خاصی ندارند. میشیما، مرلین، ونسان و آلن با این که اعضای یک خانواده هستند، اما تنها وجه اشتراکشان با یکدیگر، یک چیز است: باید غمگین و افسرده به نظر برسند.
آقا و خانم تواچ، مالک مغازهای هستند که در آن انواع و اقسام ابزار لازم برای خودکشی فروخته میشود. شمشیر هاراکیری برای کسانی که میخواهند به شکلی لوکس بمیرند، سیب آلن تورینگ برای حامیان حقوق دوستداران برند اپل و کیسه پلاستیکی ضخیم و مطمئن برای کسانی که مرگشان هم چندان هزینه بر نخواهد بود. انواع حشرات سمی، بلوکهای سیمانی که به پا بسته میشوند و به ته دریا میافتند، طنابهای داری که خانم تواچ خودش جلوی تلویزیون میبافد، آبنباتهای شانسی که مخصوص کودکانی است که قصد خودکشی دارند و خلاصه هر ابزاری که بتوان (یا نتوان) برای خودکشی کردن تصور کرد. آنها به بچههایشان یاد دادهاند که جهان جای کثیفی است و بنابراین باید تا میتوانیم غمگین باشیم. در واقع تنها دلیلی که برای زنده ماندن داریم، این است که در برابر خودکشی دیگران مسئولیم و واقعاً هم «اگر ما بمیریم، تکلیف مغازه خودکشی چی میشه؟!»
رمان «منگی» اثر ژوئل اگلوف
«منگی» ژوئل اگلوف طنز سیاهی است از زندگی شهرنشینی انسان مدرن؛ انسانی که پیش از آنکه از بحران پیرامونش باخبر شود، به آن عادت کرده است. انسانی که در بحبوحه سرسامآور ماشینیسم مرگ-زندگی را زیستن تلقی کرده و اگرچه مفهوم زندگی و مرگ رنگ باخته و تغییر هویت دادهاند، اما انسان مدرن همچنان برای بقا میکوشد.
ژوئل اگلوف در این رمان نگاه تند و تیزش را به تمام جنبههای زندگی انسانی در احاطه صنعت دوخته و عادت به زندگیکردن را با نگاهی طنزآمیز به نقد میکشد.
منگی داستان مردی است که با مادربزرگش زندگی میکند و گویا که درواقع با او همخانه است. او در یک کشتارگاه کار میکند و هر روز با درچرخه مسیری که تمایزش را با مسیر رفت و آمد اشباح از دست داده، طی میکند؛ مسیری پر از اشباح مردگان، پر از بوی بد که شمال و جنوب و شرق و غرب میوزند، مسیری پر از زباله و سگهای خطرناک گرسنه. زندگی راوی و تمام اطرافیانش پر از فقر و نداری و تندادن به کارهایی تنها برای گذران زندگی است -که البته نام زندگی را هم نمیتوان بر آن گذاشت.
نظر شما