حسین حقپناه در گفتوگو با خبرنگار ایمنا اظهار کرد: رسانه میتواند جامعهای را که سطح سواد رسانهای پایینی دارد، در دست بگیرد. حال باید پرسید که مقوله سواد رسانهای در کشور ما چگونه است؟ متأسفانه در پاسخ به این پرسش باید گفت آمارها و دادههای دقیقی در دست نیست؛ عمده مصاحبهها و گفتوشنودها نیز فرضیهها یا برداشتهایی درباره این موضوع است که مواجهه نوجوانان با رسانهها چگونه است؟ بنابراین بهترین پاسخ به این پرسش این است که بگوییم نمیدانم!
وی خاطرنشان کرد: چند سال قبل تولید و رویش وبلاگها را در مقطعی شاهد بودیم، اما مجدد پرسشهایی مطرح میشود که چرا همان زمان نتوانستیم از ظرفیت پیامرسان داخلی استفاده کنیم؟ آیا سیاستهایی که آموزشوپرورش در بخش سوادرسانهای دنبال میکند، اثرگذار بوده است؟
در پاسخ ذکر دو نکته لازم است. نخست اینکه آیا توانستهایم از فرصت فناوریهای ارتباطی استفاده کنیم یا خیر؟ و دوم اینکه آیا از فرصت آموزش رسمی سواد رسانهای بهره بردهایم یا خیر؟ برای پاسخ به پرسش نخست، باید اینگونه پاسخ دهیم که مقوله سواد رسانهای بر مصرف تمرکز دارد. بنابراین این مصرفکننده است که باید در برخورد با رسانهها توانمند شود. این مهم با دسترسی، مشارکت و درنهایت تبدیل مصرفکننده به تولیدکننده فعال رسانهای اتفاق میافتد.
اولویت چندانی در بخش ارتقا سواد رسانهای شاهد نیستیم
این صاحبنظر و مدرس حوزه سواد رسانهای ادامه داد: طبیعی است که از سمت تولیدکنندگان محتوای سواد رسانهای، صاحبان پلتفرمها و سیاستگذارانی که برای آنها مسائل زیرساختی معماری رسانه مهم است، اولویت چندانی در بخش ارتقای سواد رسانهای شاهد نیستیم، چراکه بیشتر اوقات این موارد با هم دچار تعارض میشود، زیرا اگر قرار باشد مخاطبی داشته باشیم که بهخوبی بتواند پیامهای آشکار و پنهان رسانه را درک کند، رژیم مصرف رسانهای را اتخاذ کند که هر چیزی را نخواند، نشنود و نبیند و بخواهد وارد فضای مشارکت انتقادی و تعامل با تولیدکنندگان محتوای رسانه شود، درمجموع به سود شرکتها و حاکمان رسانه نیست، چون در جاهایی منجر به کاهش تأثیرپذیری میشود.
وی اضافه کرد: چالش بین آموزش سواد رسانهای و تولیدات رسانهای، مسئلهای است که سالهای سال در دنیا مطرح است. بنابراین نهادهای بالادستی باید بتوانند ارتباط بین صنایع رسانهای و مخاطب را تنظیم کنند. بهنوعی سواد رسانهای یک سپر دفاعی در دست مخاطب است تا در مواجهه با انگیزهها و اهداف گوناگون تولیدکنندگان رسانهای، بیپناه و بیدفاع نباشد و بتواند گزینشگرانه با محتوای رسانه برخورد کند.
حقپناه بابیان اینکه مفهوم گزینشگری یکی از شاخصهای اصلی مخاطب فعال در رسانه است، ادامه داد: درحالحاضر یکی از راههای اصلی این است که با کنترل و نظارت از بالا به پایین و با محدودسازی دسترسی مخاطب، بتوانیم خیلی از آسیبها را کنترل کنیم.
وی افزود: سواد رسانهای با تأخیری حداقل ۵۰ ساله نسبت به آموزش عمومی، وارد فضای آموزش عمومی کشورمان شده است؛ درحالیکه از دههها پیش، در کتابهای پیشدبستانی تا پیشدانشگاهی کشورهای مختلف دنیا تدریس میشده است.
میزان اثربخشی مفاهیم آموزشی سواد رسانهای در کتابهای درسی
این صاحبنظر و مدرس حوزه سواد رسانهای اضافه کرد: برخی از آموزشها و مفاهیم مرتبط باسواد رسانهای در پایههای پایینتر تحصیلی و در کتابهای دیگر مانند مطالعات اجتماعی، سبک زندگی و آمادگی دفاعی به شکل انضمامی آمده است. درواقع هیچکدام از این موارد باوجودِ لازمبودن، کافی نیست. محوری که میتواند یک تغییر جدی ایجاد کند، تغییر نه در محتوا بلکه در نگاه و باور عاملان و متولیان تعلیم و تربیت است.
وی تاکید کرد: ابتدا باید از معلم تا مدیر مدرسه و مدیران آموزشوپرورش، باور داشته باشند که رسانه عنصری کلیدی در تعلیم و تربیت است و سواد رسانهای یک مهارت کلیدی است. دوم اینکه آموزش سواد رسانهای را منحصر به آموزش رسمی و یک کتاب ندانیم. این موضوع باید به یکی از سیاستهای حاکم بر بستههای یادگیری و برنامههای درسی در نظام آموزشی تبدیل و بهعنوان یک اولویت جدی در نظام آموزش رسمی ما به آن پرداخته شود که اتفاقاً، رسانه ملی در این رابطه نقش مهمی دارد.
آیا آموزش مدارس باعث ارتقای سواد رسانهای در بین دانشآموزان شده است؟
حقپناه ادامه داد: پرسشی که مطرح میشود این است که آیا آموزش مدارس باعث ارتقای سواد رسانهای در بین دانشآموزان شده است؟ تا وقتیکه پژوهشهای قابل استناد در حوزه دانشگاهی نداشته باشیم، نمیتوانیم پاسخ دقیقی برای این پرسش ارائه دهیم، البته ممکن است مطالعاتی انجام شده باشد و بنده اطلاع نداشته باشم.
وی اضافه کرد: اعتبارسنجی آموزشوپرورش در سال اولی که کتاب «تفکر و سواد رسانهای» چاپ و در مدارس تدریس شد، نشان میدهد که در حوزه تفکر انتقادی شاهد افزایش نگاه نقادانه بین نوجوانان هستیم، اما کمترین مصرف را در تغییر رژیم مصرف داشتهایم.
محقق و مدرس سواد رسانهای تصریح کرد: سلبریتیها بلندگوهای خوبی هستند و ذاتشان مبتنی بر دیده شدن و در مرکز توجه قرار داشتن است و موتور محرکه و سوخت آن توجهی است که از مخاطبان خود به عاریت میگیرند. سلبریتی خوب میداند چگونه هر حرفی را طوری بزند که توجهها را به خود جلب کند اما آیا مخاطب هر چه را میبیند و میشود میپذیرد؟
خوانش مطالعات نوجوان از سلبریتیها خوانش مذاکرهای است
وی ادامه داد: مطالعات نشان میدهد که خوانش مطالعات نوجوان از سلبریتیها، خوانش مذاکرهای است که در نظریه دریافت به آن توجه میشود. یعنی هر چیزی را که سلبریتی میگوید مخاطب نمیپذیرد؛ اما یک نکته اینکه پس چرا در شلوغیهای اخیر شاهد اثرگذاری سلبریتیها بودیم؟
حقپناه با اشاره به اینکه در مسئله سلبریتیزه شدن همان فرهنگ شهرت مطرح است، اظهار کرد: در اینجا با یک پلتفرم به نام توئیتر و اینستاگرام مواجه هستیم که سلبریتیپروری میکنند و مخاطبی که در این فضاها سیر میکند، ارزش او شهرت بوده و سبک هویتیابی او مبتنی بر دیده شدن است. بستری که این پلتفرمها در اختیار نوجوان قرار میدهد به این صورت است که باید خودش را به اشتراک بگذارد. درواقع سلبریتی بخشی از همان پازل است.
وی تصریح کرد: امروز شاهد کاهش اعتبار رسانههای رسمی هستیم. همین موضوع منجر به این میشود که در بقیه موارد، نوجوان و جوان ما را بزرگسال معرفی کنند. آنها به رسانههای غیررسمی و فرعی که سلبریتیها پادشاهان آن هستند، اعتماد میکنند. اما آیا هر کاری که علی کریمی بگوید مخاطب انجام میدهد؟ خیر؛ او منظومه فکری خود را تطبیق میدهد اما ما میگوئیم که نهتنها سلبریتیها مهم نیستند بلکه اخبار جعلی هم مهم نیست، به همین دلیل طبق نظریه ناهماهنگی شناخت افراد چیزی را که میشنوند قبل از اینکه درباره آن فکر کنند، با احساسات و هیجاناتشان به سراغ آن میروند و تطبیق میدهند که آیا باورهای قبلی آنها همساز است؟
این صاحبنظر در حوزه سواد رسانهای افزود: این گروه اگر همساز باشد آن را میپذیرند حتی اگر جعلی باشد، اما اگر همساز نباشد، حتی اگر واقعی باشد تلاش میکنند آن را کماهمیت جلوه بدهند یا به شکلی دیگر توجیه کنند. به همین دلیل بعد از انتخابات در آمریکا این موضوع مطرح شد و جواب نداد، چون اگر سواد رسانهای جواب میداد مردم با اخبار جعلی به دونالد ترامپ رأی نمیدادند، بنابراین باید گفت سواد رسانهای بخشی از راهحل است.
نظر شما