به گزارش خبرنگار ایمنا، در دوران جنگ تحمیلی، تمام اقشار و صنوف با همه توان خود در برابر دشمن تا پای جان ایستادگی کردند تا کسی به این خاک نگاه چپ نکند. در این میان واحد مخابرات به عنوان شبکه ارتباطی بخشهای مختلف سازمان رزم در دوران دفاع مقدس نقش ویژهای را ایفا کرده است و پابهپای سایر گروهها و یگانها از ابتدای جنگ در مناطق عملیاتی و کلیه قرارگاهها حضور داشت و ارتباط کل عملیاتها را برقرار میکرد.
در راستای آشنایی بیشتر با این واحد ، به سراغ محسن مکی ، یکی از نیروهای با سابقه مخابرات لشکر۱۴ امام حسین (ع) رفتیم تا نگاهی کوتاه بر نقش مخابرات و ارتباطات در دوران دفاع مقدس داشته باشیم. مکی متولد نهم اسفند ماه سال ۱۳۴۶ در اصفهان است که از مدت حضور قریب به پنج سال در جبهه، دو سال آن را در معیت مخابرات و در کنار فرماندهان بزرگی چون حاجحسین خرازی گذرانده است و مخابرات را جزو شالوده اصلی لشکر در جنگ می داند.
مخابرات به دو قسمت بیسیم و باسیم تقسیم میشد
حضور در واحد مخابرات لشکر۱۴ امام حسین (ع) به دلیل اهمیت و حساس بودن نقش این واحد در عملیاتها و برهههای حیاتی جنگ، ملزم به گذراندن دورههای آموزشی خاص و همچنین داشتن مدرک دیپلم بود. البته نترس و بیباک بودن افراد این واحد هم از اهمیت فوقالعادهای برخوردار بود، البته من در زمان رفتن به مخابرات ۱۷ سال بیشتر نداشتم، اما شهید سیدمحسن زاهدی، مدیر واحد مخابرات لشکر خودش از روی شناختی که از قبل از شخصیت و جسارت من داشت، مرا انتخاب کرد. افراد پس از گذراندن دوره آموزشی، کار خود را آغاز می کردند.
مخابرات لشکر امامحسین (ع) مثل سایر واحدهای مخابرات در جنگ وظیفه برقرار کردن ارتباط میان فرماندهان لشکر و معاونین آنها، مسؤلین محورها را برعهده داشت، این وظیفه اکثرا بهوسیله تلفنهای بیسیم برقرار میشد. نوع دیگر ارتباط، ارتباط با تلفن بود که اتصال آن از طریق سیمهای تلفن میسر میشد. ارتباطات درون لشکر هم با نوعی تلفن با سیم برقرار بود که ما به آنها، تلفن قرقری می گفتیم. ارتباط رزمندگان با اصفهان نیز از دیگر وظایف واحد مخابرات لشکر۱۴ امام حسین (ع) بود که از طریق خطوطی مستقیم که به اصفهان وصل میشد، برقراری انجام میشد. رزمندگان از ساعت هشت تا ۱۰ شب برای گفتوگو با خانوادههایشان به سنگر مخابرات میآمدند و با یک تلفن که به تلفن دوزاری معروف بود، به منازلشان در اصفهان متصل میشدند.
تلفنهای بیسیم چهار فرکانس داشت که قبل از ورود به واحد مخابرات باید آنها را یاد میگرفتیم. علاوه بر آن به دلیل احتمال شنود گفتوگوها توسط دشمن ، باید دستورها به صورت رمزی در هر عملیات منتقل میشد که دانستن این رمزها جزو حیاتیترین اطلاعات فرد بیسیمچی بود. به طور مثال در عملیات کربلای ۴ رمز این بود که به جای پیام پیشروی باید میگفتیم، فرمان عقبنشینی صادر شده است و انتقال صحیح این مکالمات خیلی مهم بود.
پس از بمباران شهرک دارخوئین، واحد مخابرات در اردوگاهی به نام قربانعلی عرب مستقر شد و این مکان ، مکان اصلی ما بود و در زمانهای مختلف حدود ۱۵۰ نفر نیروی دائمی داشت.
در خطوطی فراتر از خط مقدم هم بودیم
بیسیمچیها به دلیل نزدیکی شانهبهشانه با فرماندهان لشکر و معاونان آنها و سایر افراد تاثیرگذار باید در هر موقعیتی همراه آنها باشند، گاهی قبل از عملیات برای بررسی شرایط، فرماندهان جلوتر از خط مقدم هم میرفتند و به تبع آن بیسیمچیها هم باید میرفتند و به همین علت، بیباک بودن در دل خطر از خصوصیات مردان این واحد بود. در لشکر به بچههای مخابرات، مردان آهنین لشکر میگفتند، چرا که بیشتر از بقیه نیروها در معرض ترکش و تیر و فشنگ بودند. مسأله دیگری که ما ملزم به رعایت آن بودیم ، نزدیکی و دوری از فرماندهان بود! به این معنی که برای انتقال دستورات و تصمیمها همیشه باید کنار آنها باشیم و در موقع جلسات و هماندیشیهایی که با سایر فرماندهان داشتند، کمی دورتر از آنها، ما امانتدار فرمانده بودیم .مسیرهایی که با آنها میرفتیم، گفتگوهایی که میشنیدیم، پیغامهایی که ردو بدل می کردیم، باید در دلمان مثل یک راز باقی بماند، این مسئله در روزهای پیش از عملیات اهمیت بیشتری داشت.
ما حتی مجبور بودیم نمازمان را با هم بیسیمی که روی دوشمان بود، بخوانیم که این مسأله گاهی در نمازهای جماعت، اطرافیانمان را اذیت میکرد. ما چون همیشه در کنار فرماندهان بودیم وظیفه انجام کارهای مقدماتی استقرار و ساخت سنگر فرماندهی را هم در عملیات ها برعهده داشتیم، ما دو تا سنگر میساختیم یکی برای خودمان و یکی برای فرماندهان. همیشه سنگر مخابرات بغل سنگر فرماندهی بود، برای همین نیروهای مخابرات از معتمدترین افراد انتخاب میشدند.
اصل کار لشکر با مخابرات بود، اگر کوچکترین اشتباه رخ میداد و ارتباط به صورت ناجور برقرار میشد، ممکن بود یک گردان در یک مسیر اشتباهی حرکت کند.
وظیفه دیگر بچههای مخابرات، سیمکشی و تعمیر سیمهای تلفن با سیم، بین سنگرها بود. در پیشرویها باید به سرعت در موقعیتهای جدید و مابین سنگرها سیمکشی میشد . گاهی گلولهها سیمها را خراب و پاره میکرد که بچهها مشغول تعمیر و بازسازی آن میشدند. خیلی از دوستان ما حین انجام این کار به شهادت رسیدند.
یکی دیگر از حساسیتها و سختیهای کار در این واحد ، امکان ردیابی و شناسایی موقعیت ما از طریق بیسیمی که همراه داشتیم، توسط رادارهای دشمن بود. با این کار دشمن به سرعت میتوانست موقعیت و مکان حرکت یا استقرار ما را در اختیار توپخانه قرار بدهد و جان ما و حتی فرماندهانی که در کنار ما بودند، به خطر بیفتد . البته بیسیمهایی هم بودند که امکان شناسایی نداشتند، اما در طول عملیاتها بسیار اتفاق افتاد که نیروهای مخلص مخابرات به همین طریق شناسایی و به شهادت رسیدند.
گاهی از دشمن بیسیمهایی به غنیمت میگرفتیم که راکال نام داشت و خیلی پیشرفته بود و با آنها به راحتی میتوانستیم حتی به مساحت یک نیمکره ارتباط برقرار کنیم. هر فرمانده سه نفر بیسیمچی به همراه خود داشت، یکی مسؤل ارتباط با قرارگاه، یکی مسئول ارتباطات داخلی لشکر و یک نیرو هم به عنوان زاپاس حضور داشت.
در بعضی مناطق به دلیل وجود ارتفاعات در منطقهای که ما در آن مستقر بودیم، بیسیم آنتن نمیداد و ما وظیفه داشتیم برای مبادله پیغامها و تماسها به نوکقله برویم تا ارتباط میسر شود. در یکی از این موقعیتها که در منطقه لری بود حدود ۱۵روز در یک قله در سنگری به کار خود مشغول بودیم.
نظر شما