به گزارش خبرنگار ایمنا، طی یادداشتی که رامین مهاجرانی، فعال حوزه سینما و منتقد فیلم در اختیار خبرگزاری ایمنا قرار داده، آمده است:
«در فیلم انیمیشن لوپتو صحنه مهم و تعیینکنندهای وجود دارد که طراحی و اجرای آن قرار است جهتگیری فیلمساز و محتوای مورد نظری که سازندگان این انیمیشن بلند و پرهزینه را وادار به تولید آن کرده است، نمایان کند: کمالی که یکی از پرفروشترین کارگاههای تولید اسباببازیهای کودکانه را در محل یک آسایشگاه روانی و با کمک تکتک بیماران آنجا راهاندازی کرده است، برای انتخاب محصول بعدی خودش برای عرضه به بازار، پیشنهادهای دو تن از اعضای کارگاه خودش را به همراه پسر کوچکش به قضاوت مینشیند.
یکی از آنها یک اسباببازی کابوی اسبسوار تولید کرده (به نشانهای از فرهنگ آمریکایی و رویکرد کودکان امروزی به قهرمانهای غربی) که جستوخیزکنان تیرهایی شلیک میکند و به اینسو و آنسو میرود. چهره پسر کوچک کمالی که نشانی از بهت و وحشت را با خود به همراه دارد، خبر از اسباببازی خطرناکی میدهد که برای تولید و ارائه به بازار مناسب به نظر نمیرسد؛ اما نفر بعدی یک قوری ساده طراحی کرده که به ناگهان دو پا درآورده است و از اینطرف به آنطرف میرود.
چشمان شگفتزده پسر کمالی که با دیدن این اسباببازی ساده غرق در شادی نشان داده میشود، دقیقاً همان چیزی است که سازندگان انیمیشن لوپتو به دنبال آن بودهاند. انتخاب یک قوری متحرک برای تولید انبوه و پس زدن اسباببازی پر از خشونتی که نمادی از تأثیرگذاری دیگر کشورها بر تخیل کودکان است، همه آن دیدگاهی است که حوزههنری سازمان تبلیغات اسلامی را بهعنوان تهیهکننده و سرمایهگذار، برای مشارکت در چنین پروژهای ترغیب کرده است.
بدیهی است اشاعه دیدگاهی که تولید محصولاتی را با اتکا به فرهنگ خودمان تبلیغ کند، نکته مثبت و قابلاعتنایی به نظر میرسد؛ اما نکته مهمتر این است که با حذف محصول وارداتی از دیگر کشورها، چه چیز مطلوب و مفیدی جایگزین آن خواهیم کرد که بتواند برای مخاطب کودکی که تخیل و ماجراجویی را مهمترین عامل جذابیت میداند، حرفی برای گفتن داشته باشیم.
برای یک فیلم انیمیشن که امکان به تصویر کشیدن، تخیل و ارائه هر نوع موجود و یا محصولی وجود دارد (یادمان باشد یکی از بزرگترین برگهای برنده هر انیمیشن جدیدی، خلق کاراکترهای تازه و غیرمعمول است که از طریق آن بتواند تخیل و بازیهای ذهنی کودکان را تحت تأثیر قرار دهد) تمام استعداد و نبوغ سازندگان لوپتو در ارائه یک اسباببازی بومی و مبتنی بر فرهنگ ایرانی در یک قوری ساده خلاصهشده که قرار است با پاهایی که برای راه رفتن دارد، کودکان امروزه را تحت تأثیر خودش قرار دهد.
اینجا است که به نظر میرسد اهداف موردنظر سرمایهگذاران فیلم، جلوههای موفقیتآمیز چندانی در خود اثر پیدا نکرده و درنهایت این شعارهای اخلاقی فیلم در رابطه با امیدواری و نترسیدن از شکست است که لبخند رضایت را بر لبان صاحبان اثر پدیدار میسازد. فیلم علیرغم زمینه مستعدی که برای خلق کاراکترهای جذاب (چه در میان اسباببازیها و چه در میان شخصیتهای آسایشگاه روانی) در خود دارد، اما با نگاه کلیشهای و فیلمنامه کم افت و خیزش، تمام سرمایهای را که در اختیار داشته به هدر میدهد.
فیلمنامه نویسان انیمیشن لوپتو (در تیتراژ نام سه نفر بهعنوان فیلمنامهنویس ذکرشده است) نه توانایی خلق کاراکترهای بهیادماندنی را در اثر داشتهاند و نه اینکه موفق به طراحی یک بدمن تأثیرگذار شدهاند که بتواند به نحو درگیر کنندهای مانعی برای موفقیتهای شخصیت اصلی (کدام شخصیت اصلی؟!) باشد. حضور شخصیت فرشته هم غیر از اینکه کمکی به بیان شعارهای موردنظر فیلمساز کند، هیچ تأثیری در روند پیشبرد درام (از طریق دلداری دادن و ابراز امیدواری کردن) ندارد.
بحران طراحیشده در فیلم نیز بدون اینکه بتواند تماشاگر را ازلحاظ احساسی درگیر کند، بهسرعت به وقوع پیوسته و بدون هیچ تعلیق و کشمکشی به پایان میرسد. حل بحران نیز نه در اثر هوشمندی پسر کمالی که بر اثر اتفاقات ناگهانی و تصادفات شبه فیلم فارسی (نگاه کنید به حضور ناگهانی کاراکتر خرابکار با گوشی موبایل در میان گفتوگوی ۲ عضو آسایشگاه و ظاهر شدن دوبارهاش در دفتر رئیس صنف اسباببازیفروشیها)
به نظر میرسد انیمیشن لوپتو در غیبت عناصری چون تخیل کودکانه، داستانپردازی هیجانانگیز و خلق شخصیتهای جذابی که بتواند گروه سنی موردنظر انیمیشن لوپتو را تحت تأثیر قرار دهد؛ این شعارهایی درباره جلوگیری از ورود اجناس خارجی و امیدواری به تولیدات داخل و بیاعتنایی به ترس از شکست است که دستاندرکاران تولید چنین اثری را از خودشان راضی و خشنود نگهداشته است.
انیمیشن لوپتو در خلق دنیای جذاب کودکانه حتی از آثار سینمایی دهه ۶۰ و ۷۰ خودمان نیز عقبتر میایستد. یادآوری دوباره دنیای کودکانهای که آثاری چون «دزد عروسکها» و «سفر جادویی» به تماشاگرانشان ارائه میکردند، مهارتی در ارتباط با خلق دنیای پر از تخیل کودکان را به ما گوشزد میکند که فیلمسازان ما حتی با اتکا به امکاناتی که انیمیشن برای آنها به وجود میآورند هم از تولید آن ناتوان بودهاند. متأسفانه لوپتو برعکس ادعای کارگردانش، اگرچه در زمینه تکنیک، پیشرفت قابلتوجهی را در تولید انیمیشن به ما نشان میدهد اما در ارائه یک داستان خلاق باشخصیتهای جذاب ناتوان به نظر میرسد.»
نظر شما