گوینده: مانیا مردانی
در بخشی از کتاب مادام بواری میخوانیم:
صورت رنگ پریدهاش که کلاه بدون لبهی او را در بر گرفته بود، بیشتر از سیب پلاسیدهای چین و چروک داشت و از آستین ژاکت قرمز رنگش دو دست بلند مشخص بود.
گرد و غبار انبار گاو یونجه، بتاس شستشو بربلی پشمها به حدی دستهای او را زبر و خشن کرده بود. گویی دستهایش کثیف بودند، در صورتیکه آنها را با آب تمیز شسته بود. و به خاطر کار و زحمت زیاد نیمهبسته بودند. این دستها نشانه رنج و زحمتهای او بودند. یک نوع خشکی رهبانی در صورتش موج میزد و هیچگونه غم و شادی چهره سرد او را سست نمیکرد.
به خاطر زندگی طولانی که با حیوانات داشت، همانند آنها ساکت و بیزبان شده بود. برای اولینبار بود که خود را در میان جمعیتی به این زیادی میدید و قلبا از پرچمها، طبلها، مردان کتپوش و آقای مشاور میترسید. او بدون حرکت ایستاده بود و نمیدانست به جلو بدود یا که فرار کند و اینکه چرا جمعیت او را به سمت سکو فشار میدهند و اعضای هیئت به او لبخند میزنند. بله، این مظهر نیم قرن بردگی در مقابل این بورژوهای درخشنده ایستاده بود.
کتاب صوتی رایگان مادام بواری بزودی در رادیو ایمنا آماده پخش و دریافت برای شما شنوندگان عزیز خواهد بود.
نظر شما